آیت‌الله، دایی جان ناپلئون و استعباد

انقلاب یا فتنه ۱۳۵۷ در واقع یک ضد انقلاب بود علیه مشروطیت، برای خلع حاکمیت از ملت و انحصار آن در چنگال بخشی از روحانیون یا روحانی‌نمایان شیعه یعنی مشروعه

در ماه‌هایی که گروهی از «ذوب‌شدگان در ولایت» برای تبدیل آن به «ولایت مطلقه» تبلیغ می‌کردند، بعضی روحانیون از جمله حجت‌الاسلام محمود قمی طباطبایی، این پرسش را مطرح کردند: آیا ولی فقیه مطلق در ابراز نظرات و ارجاع فتاوی نیازی به منابع اصلح دارد یا نه؟ پاسخ ذوب‌شدگان را علامه مصباح یزدی با یک «نه» قاطع داد؛ آنچه ولی فقیه می‌گوید عین حقیقت است و عین حقیقت نیازی به منبع و مرجع ندارد!

با پذیرفتن این نظر، آیت‌الله علی خامنه‌ای‌ــ «ولی مطلق»‌ــ مدعی شد که می‌تواند درباره هر چیز و هر کس و هر رویداد در جهان گذشته و اکنون و آینده، فصل‌الخطاب باشد. در دهه‌های اخیر، ایشان پیرامون بسیار مسائل از اقتصاد گرفته تا آشپزی، ازدواج، شعر و شاعری، دیپلماسی، استراتژی نظامی، علوم و فنون، سینما و تئاتر، نقاشی و مجسمه‌سازی، انرژی هسته‌ای، جنگ و صلح و... حکم فصل‌الخطابی صادر کرده است و از آنجا که کروبیان گرداگرد او جرات به چالش کشیدن نظرات او را ندارند، خود را در یک دنیای موازی گرفتار کرده است.

هفته گذشته «رهبر عظیم‌الشان» بار دیگر به شیوه دن کیشوت، به مشروطیت حمله کرد و آن را ساخته‌وپرداخته انگلیس خواند. این نخستین بار نبود که آقای خامنه‌ای علیه مشروطیت‌ــ یعنی حاکمیت ملی‌ــ شمشیر می‌کشید. انقلاب یا فتنه ۱۳۵۷ در واقع یک ضد انقلاب بود علیه مشروطیت، برای خلع حاکمیت از ملت و انحصار آن در چنگال بخشی از روحانیون یا روحانی‌نمایان شیعه یعنی مشروعه.

بنیان‌گذار جمهوری اسلامی، آیت‌الله روح‌الله خمینی، از این واقعیت آگاه بود و به همین سبب، مدام تکرار می‌کرد که نباید گذاشت مشروطیت به ایران بازگردد. بدین‌سان شگفتی‌آور نیست که آقای خامنه‌ای در موارد گوناگون، مشروطیت را تنها گفتمانی دانسته است که قابلیت براندازی گفتمان مشروعه را دارد. اما چند دهه کوشش برای حذف گفتمان مشروطه به شکل‌های گوناگون حتی با اتحاد با گروه‌های ضددین در داخل و خارج و صرف منابع هنگفت برای ایجاد حرکات انحرافی، بی‌نتیجه مانده است.

به همین سبب، آقای خامنه‌ای اکنون می‌کوشد تا با استفاده از احساسات ضدبیگانه به‌ویژه ضدانگلیس که در خاطره ایرانیان هرگز دوست ما نبوده است، به جنگ گفتمان مشروطیت برود. ایشان در تازه‌ترین حملات خود مدعی شد که انگلیس بود که هم نام و هم محتوای مشروطیت را عرضه کرد. البته همانطور که در بالا گفتیم، ایشان نیازی به ذکر حتی یک منبع در تایید این ادعای مضحک ندارد.

اما اگر از دایره بسته فصل‌الخطابی بیرون آییم، خواهیم دید که هیچ منبع قابل‌اعتمادی در تایید این ادعا وجود ندارد. تمامی اسناد دولتی انگلستان از آن دوران یعنی واپسین سال‌های سده نوزدهم تا دو دهه اول سده بیستم، اکنون در دسترس همگان هستند، حتی سری‌ترین گزارش‌ها. هیچ‌یک نشان نمی‌دهد که انگلستان با تمام نفوذی که در آن زمان در ایران داشت، در دوران انقلاب مشروطه نقشی فراتر از ناظر، البته گاه توام با حسن نظر، از آنجا که مشروطه را مخالف نفوذ رقیب امپریالیست یعنی روسیه تزاری می‌دانست، به دست آورد. از این گذشته، ده‌ها کتاب و هزاران مقاله درباره آن رویداد معجزه‌آسا در تاریخ ایران به زبان‌های گوناگون موجود است. تا آنجا که یک پژوهشگر صادق می‌تواند ببیند، هیچ‌یک مدعی نیستند که جنبش مشروطه در ایران چیزی جز یک توطئه انگلیسی نبود.

تنها منبعی که برای آقای خامنه‌ای باقی می‌ماند، دایی جان ناپلئون است که کلیشه «کار، کار انگلیسی‌هاست» را در ذهن کسانی که اسیر ذهنیت نواستعماری شده‌اند، حک کرده است. بر اساس این ذهنیت، ایرانیان حتی در تاریخ خود، نقش مفعول را دارند؛ عروسک‌هایی‌اند که لعبت‌باز خارجی به حرکت در می‌آورد. آقای خامنه‌ای متوجه نیست که با تبلیغ این ذهنیت نواستعماری، ادعای دیگری را نیز تلویحا می‌پذیرد: اینکه انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ ساخته‌وپرداخته جیمی کارتر و رهبران اروپای غربی به ویژه ژیسکاردستن بود؛ اینکه جورج بال، رمزی کلارک و زبیگنیو برژینسکی خمینی را علم کردند تا ایران را جزئی از یک کمربند سبز اسلامی علیه اتحاد شوروی قرار دهند! آیا شگفتی‌آور نیست که چند تن از وزیران نخستین حکومت آقای خامنه‌ای، یعنی کابینه مهدی بازرگان، تابعیت یا کارت اقامت دائم آمریکا را داشتند؟ آیا آقای خمینی حزب توده و گروه‌های وابسته به شوروی را سرکوب نکرد؟ آیا رهبران جبهه ملی که اسب ترووای آیت‌الله بودند، در یک نامه از کارتر خواسته بودند که در ایران دخالت کند؟

اما دایی جان ناپلئون‌ها در هر دو مورد به کژراهه رفته‌اند. هیچ ملتی حتی در شرایط استعماری کلاسیک را نمی‌توان به حد مفعول در تاریخ خویش تنزل داد. بدیهی است که در همه رویدادها، عوامل خارجی نقش دارند، اما نقش تعیین‌کننده همواره در انحصار عوامل داخلی است. حتی اگر یک کشور با حمله نظامی به اشغال بیگانه درآید، حفظ و ادامه آن اشغال بدون تمکین مردم آن کشور غیرممکن خواهد بود.

برگردیم به ادعای دایی جان ناپلئون خامنه‌ای. اگر انگلیس مشروطه را به ما دیکته کرد، چرا الگوی نظام موجود در انگلستان آن روز را ارائه نداد. در انگلستان آن روز تا به امروز چیزی به نام قانون اساسی نوشته‌شده وجود نداشت. در حالی که انقلاب مشروطه در ایران پیرامون مفهوم قانون و قانون اساسی مکتوب شکل گرفت.

در انگلستان آن روز و در تئوری سیاسی تا به امروز، پادشاه قدرت مطلقه داشت: رئیس کلیسای رسمی، فرمانده کل قوا، تعیین‌کننده اعضای مجلس اعیان و دادگاه عالی کشور. دولت انگلیس با عنوان «دولت اعلیحضرت» و حزب مخالف با عنوان «اپوزیسیون اعلیحضرت» شناخته می‌شدند، اما در مشروطیت ایران، پادشاه هیچ قدرتی خارج از قانون اساسی ندارد و در واقع می‌شود گفت که کارمند ملت ایران است.

مشروطه ایرانی و قانون اساسی آن بیشتر از الگوی دولت‌‌ــ‌ملت‌های اروپایی شکل‌گرفته پس از معاهدات سده هفدهم میلادی، الهام گرفت تا انگلستان و تجربه تاریخی‌اش پس از پیدایش کلیسای انگلیسی. واژه مشروطه نیز معادلی در انگلیسی ندارد، اما را می‌توان این‌طور ترجمه کرد constitutional، اما این یک مفهوم سیاسی‌ــ‌حقوقی نبوده و نیست.

از این ادعا که چند انگلیسی آمدند و مشروطه را به ایران تحمیل کردند که بگذریم، خواهیم دید که عطش برای تغییر، تلاش در راه نجات ایران و دیگر کشورهای زیر سلطه اسلام از اواسط سده نوزدهم میلادی آغاز شد. فتح مصر به دست ناپلئون بناپارت در سال‌های آغازین آن سده نخستین تکان شدیدی بود که پس‌لرزه‌های آن به خلافت اسلامی و شاهنشاهی ایران هم رسید. شکست‌های هر دو در جنگ‌های گوناگون با امپراتوری تزاری، بخشی از زبدگان هر دو کشور را به بازبینی کلی جوامع خود ملزم کرد. در این بازبینی، دو مانع بزرگ در برابر توسعه و تحول و تجدد شناسایی شد: نظام استبدادی با خلافت یا سلطنت مطلقه و تسلط خفقان‌آور یک اسلام منجمد‌شده در تاریخ.

نیاز به مبارزه با استبداد مزدوج‌ــ سلطنت مطلقه و دین منجمد‌شده‌ــ برای نخستین بار در میان مسلمانان روسیه تزاری یا کسانی مانند اسماعیل آغا گاسپرینسکی مطرح شد. در مصر و در خلافت اسلامی، نهضت تجدید‌ــ یعنی بازنگری و اصلاح اسلام‌ــ شکل گرفت. ایرانیان اندکی دیرتر به این جریان بزرگ تاریخی پیوستند، اما خیلی زود در صف اول مبارزه قرار گرفتند.

دایی جان خامنه‌ای یک نکته مهم دیگر را نیز فراموش می‌کند: نقش بخش بزرگی از روحانیون شیعه در مسیر پیروزی مشروطیت در ایران. جمال‌الدین اسدآبادی‌ــ سید جمال‌ــ را با این ادعا که عضو یک لژ فراماسون بود، به انگلیس چسبانده‌اند، اما گفته‌ها و نوشته‌های او‌ــ به‌ویژه در مکاتباتی با فلاسفه فرانسوی‌ــ تماما در جهت پایان دادن به استبداد مضاعف‌ــ سلطنت مطلقه و ولایت مطلقه به اسم اسلام‌ــ قرار داشت.

مهم‌ترین مراجع نجف در آن زمان یعنی ملا محمدکاظم خراسانی، شیخ عبدالله مازندرانی، حاج میرزا حسین تهرانی، سید جمال اصفهانی و آیت‌الله‌ها طباطبایی و بهبهانی و ملک‌المتکلمین واعظ، نهضت مشروطه را تایید کردند.

علامه محمدحسین نایینی با انتشار رساله «تنبیه الامه و تنزیه المله» (بیدارسازی امت اسلام و پاکیزه سازی ملت ایران) پرچم مبارزه با استبداد را برافراشت و تایید کرد که استبداد مزدوج سلطنت مطلقه و دین، شدیدترین و پلیدترین نوع استبداد است. این نوع استبداد مزدوج نتیجه‌ای جز استعباد، یعنی عبد شدن یا برده شدن، ندارد. در چنان نظامی، انسان غلام و کنیز و خوارتر از چهارپایان و گوسفندان می‌شود.

رساله نایینی که تا چندی پیش در جمهوری اسلامی آقای خامنه‌ای ممنوع بود، تا حدی به خاطر نثر مغلق، اگر نخواهیم بگوییم مقرمط، آن توجه عمومی را که شایسته چنین اثری است، به دست نیاورد، اما همواره برای آنان که ژرف‌اندیشی را می‌پسندند، سندی در تایید مشروطیت‌ــ البته با اما و اگرهای اجتناب‌ناپذیر‌ــ به شمار می‌آمد.

آقای خامنه‌ای پس از انگلیسی خواندن مشروطه به سراغ علامه نایینی رفت تا او را به سطح یک مبلغ ولایت فقیه مطلقه تنزل دهد و مدعی شد که نویسنده «تنبیه و تنزیه» در واقع مخالف مشروطه بوده است. این ادعای آقای خامنه‌ای هنگامی مطرح شد که یک سمینار سه‌روزه پرخرج برای تجلیل از نایینی به‌عنوان یکی از چهره‌های تاثیرگذار انقلاب مشروطه، به پایان رسیده بود. در جریان آن سمینار، بارها یادآوری شد نایینی که احتمالا بیانیه‌های مراجع نجف را در تایید مشروطه می‌نوشت، در واقع نویسنده این فتوای معروف بود: «بذل و جهد در تقویت مشروطه به منزله جهاد در رکاب امام زمان است». از دید نایینی، نظام آرمانی حکومت امام زمان است، اما در واقعیت اینجا و اکنون، مشروطه بهترین نظام حکومتی است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

این نظرات روحانیون مشروطه‌خواه البته با نظرات ادموند برک، تئوریسین نظام سلطنتی انگلیس، که در آن خطر بالقوه استبداد مزدوج‌ــ سلطنت مطلقه و دین دولتی‌ــ ملحوظ است فرق دارد. آیا آقای خامنه‌ای معتقد است که همه مراجع مشروطه‌خواه آن زمان مامور انگلیس بودند؟ آیا این ادعا تاییدکننده ادعای معروف دیگری نیست که بر اساس آن کل، روحانیت شیعه لااقل در دو قرن اخیر، عوامل انگلیس بوده‌اند؟ در پینگ‌پنگ اتهام و افترا، توپ را می‌توان به هر دو طرف شلیک کرد.

دشمنی نظام خمینی‌ــ‌‌خامنه‌ای با مشروطه و حتی روحانیون مشروطه‌خواه برای همه روشن است. در سراسر جمهوری اسلامی حتی یک کوچه به نام علامه نایینی نمی‌یابید. در حالی که شیخ فضل‌الله نوری، روحانی دشمن مشروطه و مبلغ استبداد مزدوج، تا سطح یک نماد سیاسی ترقی کرده است و نام او همراه با نام بسیار تروریست‌های خارجی بر بزرگراه‌ها، خیابان‌ها و میدان‌های جمهوری اسلامی، دیده می‌شود.

جالب اینجاست که حتی شیخ فضل‌الله معتقد بود که یک کشور بدون قانون اداره نمی‌شود. نایینی آن را تایید می‌کرد، اما مصر بود که قانون را باید مبعوثان مردم بنویسند. شیخ فضل‌الله موافق نبود، زیرا عقیده داشت که بهترین قوانین همان قوانین اسلامی‌اند و نیازی به دخالت مردم نیست.

آقای خامنه‌ای هر دو نظر را، لااقل تلویحا، رد می‌کند. از دید او، مبعوثان ملت می‌توانند در مجلس شورای اسلامی قانون بگذرانند. از سوی دیگر قوانین الهی نیز در کلام‌الله مجید و احادیث نبوی در دسترس‌اند، اما کلام آخر را «ولی فقیه مطلقه» در نقش فصل الخطاب می‌گوید. آیا این همان استبداد مزدوج نیست که در آن هم امت و هم ملت به سطح العوام کالانعام تنزل داده می‌شوند؟

رساله نایینی که به گفته آقای خامنه‌ای، مهجور بودــ نمی‌گوید چرا؟ــ در نخستین سال جمهوری اسلامی با مقدمه‌ای از آیت‌الله محمود طالقانی به چاپ رسید. مقدمه‌ای که در آن، نویسنده می‌کوشد تا از نوشته نایینی به‌عنوان مرجعی در تایید فتنه ۵۷ سوءاستفاده کند.

خوشبختانه یک نسخه روان‌نوشته از اثر نایینی به کوشش آقای مهدی نصیری، سردبیر سابق روزنامه کیهان، اکنون در دسترس است؛ نسخه‌ای که خواندن آن کوشش آقای خامنه‌ای را برای تحریف نظرات نویسنده بی‌اثر می‌کند.

آقای خامنه‌ای اگر از قله «فصل‌الخطاب» پایین می‌آمد، می‌توانست از رساله‌های شیخ محمداسماعیل محلاتی غروی، ملا مجدالرسول کاشانی یا پژوهشگران غیرروحانی در همین دوران جمهوری اسلامی برای درک بهتر رابطه روحانیت شیعه با انقلاب مشروطه بهره‌مند شود.

جالب اینجاست که اظهارات آقای خامنه‌ای هم درباره مشروطه و هم درباره نایینی، در تضاد کامل با اظهارات شرکت‌کنندگان در سمینارهای اخیر و حتی مقاله یکی از معاونان آقای پزشکیان، رئیس‌جمهوری، قرار دارد. محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس ۵ درصدی، نیز البته پیش از اظهارات اخیر آقای خامنه‌ای، در تجلیل از مشروطه سخن گفته بود.

گروهی از دشمنان مشروطه می‌گویند نظام مشروطه ضد روحانیت شیعه و به طور کلی ضد اسلام است. گروهی دیگر برعکس، مدعی‌اند که مشروطه کشور را زیر سلطه آخوندها قرار می‌دهد.

هیچ یک از آن دو گروه دلیلی، موردی، تجربه‌ای برای اثبات اتهام خود ارائه نمی‌دهند و نمی‌توانند بدهند، زیرا مشروطیت نسخه‌ای برای جنگ داخلی نبود و برعکس، کوشید و توانست همه ایرانیان را فراتر از تفاوت‌ها و اختلاف‌های سیاسی و مذهبی در چارچوب حاکمیت ملی متکی بر قانون منبعث از رای مردم گرد هم آورد. دشمنان مشروطه برعکس، یا مبلغان ایدئولوژی‌های گوناگون‌ــ غالبا با پسوند ایسم‌ــ هستند که جامعه را به سوی نوعی آپارتاید‌ــ «ما» و «اونا»ــ بر اساس طبقه، قوم، دین، زبان و حتی نژاد می‌کشانند یا کسانی‌اند که خواستار ادامه نظام مشروعه، یعنی استبداد مزدوج و استعباد هستند. 

با شکست تازه‌ترین دسیسه‌ها علیه گفتمان مشروطه، آقای خامنه‌ای به میدان آمده است تا رهبری یک جبهه واحد دشمنان مشروطه (ج.و.د.م یا جودم) را بر عهده بگیرد. دیگر مخالفان موفق نشدند ترفندشان را به مردم بفروشند و حالا صاحب‌بچه به بازار آمده تا متاع معیوب ضدیت با مشروطه‌ــ یعنی ضدیت با حاکمیت ملی و قانون‌ــ را با سروصدای بیشتری عرضه کند. اما امروز حتی دایی جان ناپلئون هم فهمیده است که ملت ایران تصمیم دارد سرنوشت خود را در دست داشته باشد و با تکیه به فرهنگ خسروانی خود، از این برزخ تاریخی بگذرد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه