جایگاه خمینی ۴۶ سال بعد از انقلاب

خمینی در بازگشت به وطن یک «هیچی نفرت‌انگیز» تحویل ملت داد

روح‌الله خمینی در هواپیما در حال بازگشت به ایران-اسوشیتدپرس

در تاریخ ما جباران بسیار بوده‌اند. آ‌ن‌ها که خانه پدری را میراث ابوی فرض می‌کردند و بقای خود را در کشتن و بستن و غارت می‌دانستند. از سرهای بریده بی‌هیچ جرم و جنایت، مناره می‌ساختند و بر پیکر مخالفان دیوار گچی می‌کشیدند؛ یکی مخالف را شمع‌آجین می‌کرد و آن دیگری در دهانه توپشان می‌گذاشت. با این همه، خمینی در میان تمام آن‌ها، نمونه بود.

او در عراق، پیری دلشکسته بود. در پاریس، عارف شد و هیئت گاندی گرفت و در ایران در بهشت زهرا، ساعاتی پس از ورود به وطنی که احساسش به رویت آن یک «هیچی» سنگین بود که به صورت قطب‌زاده خورد، با مشاهده جمعیتی دانا و نادان که به استقبالش آمده بودند، حرف‌های شب قبلش در پاریس را از یاد برد. به گفته صادق قطب‌زاده، «آقا» قرار بود با لحن آشتی‌جویانه با دولت بختیار و ارتش و نهادهای حکومتی برخورد کند، اما «رهبر محبوب از سفرآمده» سر جنگ داشت و ضمن مشتی وعده‌ توخالی، پادشاه فقید و سلاله پهلوی را با زشت‌ترین واژگان هدف حمله قرار داد.

«ما حساب بکنیم که این مصیبت‌ها براى چه به این ملت وارد شد. مگر این ملت چه مى‏‌گفت و چه مى‏‌گوید که از آن وقتى که صداى ملت درآمده است، تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه این‌ها ادامه دارد. ملت ما چه مى‏‌گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوى از اول که پایه‌گذارى شد، بر خلاف قوانین‏ بود. آن‌هایى که در سن من‌اند، مى‌‏دانند و دیده‏‌اند که مجلس موسسان که تاسیس شد، با سرنیزه تاسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس موسسان. مجلس موسسان را با زور سرنیزه تاسیس کردند و با زور، وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضا شاه راى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود. من باید عرض کنم که محمدرضاى پهلوى، این خائن خبیث... رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستان‌هاى ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الان خراب است و به هم ریخته است، که اگر بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سال‌هاى طولانى با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را مى‏‌تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را مى‌توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند، نمى‌‏توانند این بهم‌ریختگى اقتصاد را از بین ببرند...»

«این کارهایى که این آدم کرده به‌عنوان 'اصلاح'، این کارها خودش افساد بوده است! قضیه 'اصلاحات ارضى' یک لطمه‏‌اى بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید ۲۰ سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم؛ مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سال‌هایى بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه‌داشته درست کرده است. فرهنگ ما را این [شاه‏] عقب نگه داشته، به طورى که الان جوان‌هاى ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تام تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتى در اینجا یک نیمه‌تحصیلى کردند، آن هم با این مصیبت‌ها، آن هم با این [فشار]ها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند...»

«سینماى ما مرکز فحشا است. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزى که در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروى انسانى ما است، با آن مخالفیم. ما کى مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى که از اروپا پایش را در شرق گذاشت‌ــ خصوصا در ایران‌ــ مرکزی که باید از آن استفاده تمدن بکنند، ما را به توحش کشانده است. ما تا هستیم نمى‏‌گذاریم این‌ها سلطه پیدا کنند. ما نمى‏‌گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلمه‌اى سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمدرضا برگردد. این‌ها مى‏‌خواهند او را برگردانند...»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

«و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از یک ارکان ارتش، یک قشرهایى از ارتش. اما آن نصیحتى که مى‏‌کنم، این است که ما مى‏‌خواهیم که شما مستقل‏ باشید. ما داریم زحمت مى‏‌کشیم، ما خون دادیم، ما جوان دادیم، ما حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، مى‏‌خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقاى ارتشبد، شما نمی‌خواهید؟ آقاى سرلشکر، شما نمى‏‌خواهید مستقل باشید؟ شما مى‏‌خواهید نوکر باشید؟! من به شما نصیحت مى‏‌کنم که بیایید در آغوش ملت؛ همان که ملت مى‏‌گوید بگویید. بگویید ما باید مستقل باشیم. ملت مى‏‌گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهاى امریکا و اجنبى باشد.»

او «توی دهان دولت زد». خشن‌ترین ملای بی‌فرهنگ، شاپور بختیار، فرهیخته‌ای که حافظ را در سینه داشت و سخن گفتنش به فرانسه، ادیبان فرانسوی را به اعجاب می‌انداخت، «بیابانی» خواند و از قهرمانان بختیاری مشروطه به‌زشتی یاد کرد. این خمینی واقعی بود و با تصویری که از او پرداخته بودند، تفاوت بسیار داشت. باید دو هفته دیگر می‌گذشت تا او چهره‌ای نزدیک‌تر به اصل از خود را بر بام مدرسه رفاه و بر پیکر چهار امیر ارتشی به نمایش گذارد و سپس با مسلسل و حلقه اعدام و تیرباران و زندان، ولایت جهل و جور و فساد را چون سرطانی به جان و جهان یک ملت بزرگ تحمیل کند و آنچه را در سال ۱۳۴۲ با درایت اسدالله علم و فقدان حمایت جامعه مدنی و اغلب روشنفکران از او، نتوانست اجرا کند، این بار با کمک حزب توده، چریک‌های چپ و مسلمان و آمیزه هر دو جبهه ملی آقای سنجابی و بازار و البته عوام به اجرا درآورد.

با آنکه خمینی در چندین رساله و کتاب از جمله «حکومت اسلامی» و «نامه‌های کاشف‌الغطاء» و اعلامیه‌هایی که در روزهای پس از پاریس منتشر کرد، هدف خود را از دستیابی به قدرت کم‌وبیش صریح و زمانی در پرده مصلحت عامه و امت و مشروعیت ناشی از بیعت مردم با او، بیان کرده بود و ترکیب «جمهوری اسلامی» ترکیبی ناآشنا و گنگ برای خواص جامعه نبود، مفهوم و معنا و ابعاد حضور فردی با عنوان «ولی فقیه» در راس قدرت با تعابیر ضدونقیض، هم از سوی او و هم از منتظری که جن ولایت را در خبرگان اول از شیشه بیرون آورد و همچنین بعد از او، از جانب سیدعلی آقا و اصحابش و نیز از جانب اصلاح‌طلبان و شماری از متولیان قدرت، سلطه‌مدار شد، هنوز هم بعد از ۴۶ سال صاحب تعریف و جایگاه شرعی و قانونی مشخصی نشده است.

خمینی اگر چه مرجع و مجتهد بود، با بودن شخصیت‌هایی چون سید ابوالقاسم خویی، مراجع ثلاثه قم، شریعتمداری، گلپایگانی، مرعشی نجفی، حاج آقا حسن طباطبایی قمی، سیداحمد خوانساری، سیدمحمد روحانی و یک دوجین مرجع و ملای مجتهد دیگر، آن‌قدر هوش و ذکاوت داشت که مدعی نیابت خاصه امام زمان و داشتن ماموریت الهی و گزیده شدن از عالم بالا نشود.

تودهنی او به فخرالدین حجازی که گفته بود «امام! فروتنی کنار نِه و بگو که خودتی» از همین هوشمندی مایه می‌گرفت، وگرنه خوب می‌دانست در کشوری که حسین شریعتمداری (معروف به حسین بازجو) مدیر بزرگ‌ترین موسسه مطبوعاتی‌اش افتخار خواهد کرد که در کودکی در دماوند، تفاله چای او را خورده و به‌ همین دلیل نیز نور رستگاری از همان زمان در دلش ظاهر شده و کسانی خاک نعلین او را می‌تراشند و به‌عنوان تربت شفابخش در گلوی بیماران رو به مرگ می‌ریزند، خیلی ساده می‌شود فره ایزدی را به نفع خود مصادره کرد و با منظر ضحاکی، لباس فریدونی پوشید.

خمینی البته گاه‌به‌گاه به ذکر مطالبی از این دست پرداخت که «ولایت فقیه همان ولایت رسول‌الله است/ صحیفه نور جلد اول ص ۲۶» اما هنگام منصوب کردن مهندس بازرگان به‌عنوان نخست‌وزیر موقت، ضمن اشاره به اینکه دارای ولایت شرعی است، بلافاصله از اعتمادی که ملت به او دارد و در واقع مشروعیتی که بیعت به او داده، سخن گفت و بر اساس همین مشروعیت نیز بازرگان را به نخست‌وزیری منصوب کرد.

خمینی در دوران حکومتش، خود را فراتر از مردم قرار داد و به بند نافی که تا آسمانش می‌برد، متوسل شد. آن هم در زمان عزل بنی‌صدر از ریاست‌جمهوری بود: «امروز وظیفه من عزل او است. حتی اگر فریاد مرگ بر خمینی را در همه کشور بشنوم./ نهضت امام خمینی، حمید زیارتی (روحانی) ص ۳۵۴ــ۳۵۱»

خمینی شیفته قدرت بود. در جریان درگیری با منتظری نیز خمینی از مشروعیت الهی خود برای عزل او استفاده نکرد، بلکه از سازوکار شورای خبرگان منتخب مردم (کاری به نحوه انتخاب و تقلب و تدلیس در آن ندارم) استفاده کرد و در نهایت نیز حکومت را به مفهوم عام آن به ولایت مطلقه رسول وصل کرد. یعنی به جای تمرکز روی مفهوم خاص ولایت فقیه، با وسعت بخشیدن به مشروعیت حکومتی که با سازوکار «رای مستقیم ملت» انتخاب می‌شود، زمینه را برای استمرار حکومت حتی در غیاب ولی فقیه، آماده کرد.

ولایت بعد از خمینی

بعد از مرگ خمینی، مطابق صفات اولیه‌ای که برای فقیه اعلم و اصلح به منظور تصدی منصب ولایت ذکر شده بود، خامنه‌ای در ردیف صدم هم قرار نمی‌گرفت، اما خامنه‌ای را جامه‌ای پوشاندند که از هر حیث برای او گشاد بود. 

خامنه‌ای که هرگز نتوانست مثل خمینی مشروعیت فقاهتی و شرعی داشته باشد، تمام تلاش‌هایی را که عرف‌گرایان حکومتی و غیرحکومتی برای کسب مشروعیت برایش دنبال کردند، با شکست روبرو کرد.

زمین را از دست داد، با این امید که از آسمان مشروعیت بگیرد، اما در این راه نیز موفق نشد. امروز با پس زده شدن و قلع‌وقمع پیش و پس از جنبش مهسا و خفقانی که بر جامعه مدنی،‌ دایره بحث و فحص فرهنگی و سیاسی و نهاد روحانیت شیعه برقرار شده است، دیگر کسی نمی‌تواند از مشروطه ولایتی سخن بگوید.

سید علی آقا به دست «مبارک» خود، نقطه ختم بر بدعت نامبارک ولایت فقیه خواهد گذاشت. پیدا کردن نایب دیگری برای امام زمان که بند نافش به آسمان هم وصل باشد، در زمانی که چپ و راست رژیم آبرویی برای هیچ ملایی باقی نگذاشته‌اند، کار حضرت فیل است. ضمن آنکه مردم نیز دیگر حاضر نخواهند بود خلیفه‌ای را با عنوان ولی فقیه با سلطه مطلقه پذیرا شوند. این قبای گشاد در آینده‌ای نه چندان دور، از تن سیدعلی آقا فرو خواهد افتاد و با مرگ او، تنها ارثیه خمینی و خامنه‌ای هم در کنار پرونده جنایاتشان، به موزه جباران تاریخ سپرده خواهد شد.

در موزه مادام توسو لندن، چرچیل و دوگل، قهرمانان جنگ، در کنار هیتلر و موسولینی قرار گرفتند.

خمینی کجا است؟ نواده‌اش سید حسن و تولیت معبد میلیاردی نایب مهدی غایب، در سالگرد مرگ او می‌گوید: در سال‌های اخیر، دشمن با تمسخر و تحریف و دروغ‌پراکنی سعی می‌کند شخصیت امام را در چشم مردم و نسل‌هایی که امام را ندیدند، به گونه دیگری جلوه دهند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه