تراجنسیتی بودن در سایه طالبان؛ روایت بدرفتاری، تجاوز و تحقیر

در نگاه خانواده، فرید «لکه ننگ» و مایه «شرمساری» است، تا جایی که از او می‌خواهند مانند یک زندانی در خانه بماند و حتی در مراسم شادی اقوام نزدیک نیز حضور نیابد 

گردهمایی در ترکیه به حمایت از جامعه رنگین‌کمانی افغانستان- ADEM ALTAN/AFP

چهار روز پیش، فرید (نام مستعار) سوار بر موتورسیکلت سه‌چرخ شد تا شاید بتواند کاری پیدا کند، اما آنچه رخ داد نه آغاز یک روز کاری، که تکرار کابوسی تلخ بود که بارها از سر گذرانده بود.

او در مصاحبه با ایندیپندنت فارسی می‌گوید: «چهار روز پیش من داخل موترسایکل (موتورسیکلت) سه چرخ سوار شدم و می‌خواستم جایی برای کار بروم، اما دو نفری که در سه چرخ سوار بودند موبایل من را گرفتند و و دهن من را هم بسته کردند تا جیغ نکشم و سپس من را به باغ بردند و بالای من تجاوز کردند.» 

این روایت تلخ فرید است، یکی از ترنس‌ها (افراد تراجنسیتی) در افغانستان که بارها به دلیل هویت جنسیتی‌اش، قربانی خشونت، تجاوز و تحقیر شده است.  

فرید می‌گوید که سه نفری که به او تجاوز کردند مبلغ ۵۰۰ افغانی پول نقدش را نیز گرفتند و سپس او را رها کردند. فرید با چشمانی گریان خود را به خانه رساند، بی‌ آنکه چیزی از آنچه را بر او گذشته بود برای خانواده‌اش بازگو کند. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

او تقریبا بیست ساله است و از نوجوانی بارها و بارها با خشونت‌های جنسی و روانی مواجه شده است. فرید دوست دارد چهره‌اش را با آرایش بیاراید و لباس‌های زنانه بپوشد، اما در جامعه‌ به‌شدت سنتی و محافظه‌کار افغانستان این خواسته‌ها جرم به شمار می‌آیند و بهای سنگینی برای او دارند. او می‌گوید: «تمایلات من مثل زن است و خوش دارم که آرایش کنم. کلا حرکات من و ژست‌های من و احساسات من مثل زنان است. من دوست دارم با مرد رابطه داشته باشم، اما نه اینکه مورد تجاوز قرار بگیرم.»  

فشار و خشونت تنها از سوی جامعه یا غریبه‌ها وارد نمی‌شود، خانواده‌اش نیز پشتیبان او نیستند و با تحقیر و طردآمیز با او برخورد می‌کند. در نگاه خانواده، فرید «لکه ننگ» و مایه «شرمساری» است، تا جایی که از او می‌خواهند مانند یک زندانی در خانه بماند و حتی در مراسم شادی اقوام نزدیک نیز حضور نیابد.  

فرید می‌گوید که پدرش بارها او را ضرب‌وشتم کرده است. خشونتی که برای خاموش کردن هویتی است که او با آن به دنیا آمده است. او چنین روایت می‌کند: «رفتار من زنانه است و من دوست دارم مثل زنان لباس بپوشم و به خاطر همین کارها من را خانواده من بسیار لت‌وکوب و شکنجه کرده‌اند. به خاطر همین رفتار یک هفته من را از خانه بیرون کردند و من داخل پارک‌های شهر شب و روز خود را سپری می‌کردم. آخر پیش خانواده خود گریه و زاری کردم و گفتم که من جایی برای زندگی ندارم، بالاخره گپ من را قبول کردند.» 

زندگی فرید در خانه نیز تابع محدودیت‌های سخت‌گیرانه است. تا زمانی که پدرش در خانه است اجازه بیرون شدن (رفتن) ندارد. تنها زمانی که پدر از خانه خارج می‌شود او پنهانی خانه را ترک می‌کند، تنها برای آنکه کمی از فشار انزوا و گوشه‌نشینی بکاهد. اما همین گشت‌وگذارهای کوتاه هم گاه برایش دردسرساز می‌شود. به دلیل نوع رفتار و ظاهرش، برخی افراد متوجه ترنس بودن او می‌شوند و در مواردی، همین تشخیص، مقدمه آزار یا حتی سوء‌‌استفاده جنسی می‌شود.  

فرید در خیابان هم با توهین، تحقیر و طرد روبه‌رو است. مردم با واژه‌های تحقیرآمیزی چون «ایزک» و «دوجنسه» او را خطاب می‌کنند. او می‌گوید ترنس بودنش باعث شده است که یافتن شغل برایش ناممکن شود. بارها به مراکز مختلف مراجعه کرده، اما نه‌تنها کاری به دست نیاورده، که در برخی موارد با آزار کلامی و حتی سوءاستفاده جنسی مواجه شده است.  

او می‌گوید: «کار به ما پیدا نمی‌شود، ما مجبور هستیم که دست به تن‌فروشی بزنیم. اگر به شرایط طالبان کسی ما را بگیرد اعدام می‎‌کنند. به خدا شرایط زندگی ما در افغانستان خیلی خراب است. به خدا خیلی زندگی ما داخل افغانستان دشوار است. هر چی که شما تصور کنید دشوار است، هیچ کاری کرده نمی‌توانیم، به هر جا برویم مسخره می‌کنند که شما نمی‌توانید کار کنید. حتی همین اینترنتی که برای خود فعال می‌کنم از فلان کس قرض می‌گیرم.» 

تجربه مهاجرت قاچاقی به ایران هم نه‌‌تنها وضعیت او را بهبود نبخشید، که به خشونتی دیگر بدل شد: «چهار بار قاچاقی ایران رفتم. بار اخیر من را گرفتند، من را اذیت کردند و دست‌درازی (تعرض جنسی) به من کردند. گوشی من را چک کردند و داخل اردوگاه گفتند که این ترنس است. حتی داخل اردوگاه بالای من دست‌درازی شد.» 

روایت‌های او از این سفرها گواهی است بر فاجعه‌ای که ترنس‌ها در همه جا تجربه می‌کند. فرید می‌گوید: «وقتی یک سال قبل ایران رفتم، داخل موتر بودم، چند نفر از افغانستان بودند که با من هم‌ سفر شدند. داخل موتر از اول می‌فهمیدند که ترنس هستم. داخل اردوگاه پاکستان که رسیدیم، یک شب آنجا خواب می‌شویم. شب آمدند، دو نفر بودند، دهن من را محکم گرفتند، بالای من به‌زور تجاوز کردند. اول من را خوب لت‌وکوب کردند، گفتند باید با من رابطه برقرار کنی. من مقاومت کردم، باز من را به‌زور زدند و لت‌وکوب کردند. زندگی برای من مثل کابوس شده…»   

پیش از بازگشت دوباره طالبان به قدرت، ترنس‌ها در افغانستان زیر سایه فشارهای سنگین اجتماعی، مذهبی و فرهنگی قرار داشتند. افراط‌گرایان مذهبی آن‌ها را تهدیدی برای «ارزش‌های دینی» می‌دانستند و ساختار سنتی جامعه نیز هویتی متفاوت از هنجارهای قالب را برنمی‌تافت. اما با روی کار آمدن طالبان این فشارها هولناک‌تر شد. نیروهای طالبان شماری از افراد تراجنسیتی را بازداشت کردند، برخی از آن‌ها شکنجه شدند و شماری دیگر ناچار شدند از کشور فرار کنند تا جانشان را نجات دهند.  

ترنس‌هایی که هنوز در افغانستان زندگی می‌کنند ترجیح می‌دهند کاملا پنهانی و دور از دید جامعه روزگار بگذرانند. آن‌ها در سکوت و با هویتی پنهان زندگی می‌کنند تا مبادا شناخته شوند و با سرنوشت مشابه هم‌قطاران خود مواجه گردند، سرنوشتی که گاه به زندان و شکنجه ختم می‌شود. 

بیشتر از جهان