بحث در مورد مرجعیت دینی را می‌توان از هاله قداست خارج کرد؟

بهترین روش این است که همه نخبگان در جامعه هم‌زیستی داشته باشند و نقششان را به گونه‌ای ایفا کنند که به پیشرفت و توسعه و حفظ آرامش جامعه منتهی شود

تصویری از آموزش جوانان دی یک مدرسه مذهبی- AFP

در مقاله قبلی با عنوان «مرجعیت دینی در عصر دولت‌های ملی در کشورهای حوزه خلیج فارس» که ۲۲ اسفند در ایندیپندنت فارسی منتشر شد، به مسئله مرجعیت دینی در کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس پرداختم؛ مسئله‌ای که به باور من زمان آن گذشته است؛ زیرا بسیاری از کشورهای منطقه به‌ویژه عربستان سعودی در چند سال اخیر در راستای مدرنیزه کردن کشور و جامعه، تحکیم اصل شهروندی و آزادی‌های فردی و اجتماعی گام‌های بلندی برداشته‌اند و این مسیر را با جدیت بسیاری دنبال می‌کنند. با این حال درباره مرجعیت دینی و نقش و میزان اهمیت بودن یا نبودن آن هنوز دیدگاه‌های متفاوتی در کشورهای منطقه وجود دارد و باعث می‌شود روحانیون و کارشناسان جامعه مدنی به بحث و گفت‌وگو در این مسئله ادامه دهند.

هرچند بحث بر سر این مسئله که امروزه علاوه بر محققان و کارشناسان، همه افراد جامعه را به گونه‌ای به خود مشغول کرده، تاکنون به یک دیدگاه مشترک نرسیده است، ادامه این بحث به درک عمیق‌تری از موقعیت فرد در دولت ملی مدرن، استقلال فکری و گرایش انسان به آزاد بودن در تفکر و اندیشه منجر می‌شود. تداوم این بحث و گفت‌وگو رابطه انسان با دین را دور از دستورهای روحانیون و برداشت‌های کلیشه‌ای و سنتی دینی که نمی‌توانند نیازمندی‌های انسان مدرن را براورده کنند، ترسیم می‌کند؛ به‌ویژه اینکه رابطه‌ای که مراجع دینی و تقلیدکنندگان را در عصرهای گذشته به هم پیوند می‌داد، دیگر قادر به همگامی با شرایط انسان معاصر نیست.

همچنین مرجع دینی نمی‌تواند اقتدار دولت ملی را به چالش بکشد. البته اقتدار ملی آن‌گونه که برخی منتقدان آن را توصیف می‌کنند مطلق یا ظالمانه نیست، بلکه یک مرجع مبتنی بر «حاکمیت قانون» عادلانه، اصل «شهروندی فراگیر»، فرهنگ سازمانی و حکومت‌داری خوب است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

از آنجا که مرجعیت دینی بر مسائل غیبی و شرعی استوار است، هر فردی از جامعه که مخالف دیدگاه مرجع باشد، مخالف دین شناخته می‌شود. این ویژگی نه‌تنها جامعه را با خطر بزرگی مواجه می‌کند، بلکه نشان می‌دهد که میان سلطه روحانیون و نفوذی که سایر شخصیت‌های برجسته جامعه اعم از نخبگان اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی دارند، تفاوت بسیاری وجود دارد، زیرا مراجع دینی از امتیاز «سرمایه مذهبی نمادین» برخوردارند که سایر نخبگان فاقد آن‌اند.

البته در هیچ شرایطی نمی‌توان دین را از زندگی مردم حذف کرد، زیرا این اقدام، خود اوج افراط‌گرایی و بی‌عدالتی در جامعه است. همچنان نباید به فقها و کارشناسان امور مذهبی که افزون بر تبحر در مسائل شرعی و درک تحولات معاصر، به دولت و آزادی‌های عمومی احترام می‌گذارند، گفته شود که برای شما در جامعه امروز جایی وجود ندارد، زیرا این امر به ظهور جنبش‌های افراطی منجر می‌شود که در خفا رشد می‌کنند و توسعه می‌یابند.

بهترین روش این است که همه نخبگان در جامعه هم‌زیستی داشته باشند و نقششان را به گونه‌ای ایفا کنند که به پیشرفت و توسعه و حفظ آرامش جامعه منتهی شود و در عین حال، همه در برابر قانون یکسان باشند.

تردیدی نیست اگر این ایده با خردورزی و مهربانی و بر اساس مفاهیم علمی و عقلانی مطرح شود، افزون بر تاثیرگذاری بر نخبگان جامعه مدنی، بر محافل دینی نیز تاثیر چشمگیری خواهد گذاشت.

در اینجا لازم می‌بینم به گفت‌وگوهایی اشاره کنم که بین من و شماری از شخصیت‌های جامعه مدنی و علمای دینی صورت گرفت و در نتیجه، متوجه شدم که شماری از این نخبگان به‌رغم اختلاف نظر در پاره‌ای مسائل، دیدگاه‌های جدید را می‌پذیرند و هرچند آن‌ها را قابل پذیرش ندانند، در قبال آن‌ها حساسیت نشان نمی‌دهند. این تجربه شخصی باعث شد به این باور برسم که هرگاه نظرهای انتقادی با صبر و شکیبایی و بر اساس مفاهیم علمی و منطقی و دور از توهین و تحقیر بیان شود، سرانجام افرادی در جامعه پیدا خواهند شد که به نظرهای مزبور گوش دهند.

با این حال، مطرح کردن این ایده کار آسانی نیست و بدون شک با مخالفت‌های بسیاری مواجه خواهد شد؛ زیرا هنوز رهبران مذهبی، مراجع دینی و جنبش‌های افراطی بسیاری وجود دارند که به هیچ صورتی اجازه نمی‌دهند درباره افکار و اندیشه‌های آن‌ها بحث شود. به‌صراحت می‌توان گفت این گروه بدون اینکه به پیشرفت‌ها و تحولاتی که در کشورهای خلیج‌ فارس رخ می‌دهد، توجهی بکنند، سعی دارند با بهره‌برداری از جایگاهی که در جامعه دارند، به قدرت و نفوذ بیشتری دست یابند.

هر فقیه و مرجعیت دینی که به مردم فتوا می‌دهد، باید به این واقعیت اذعان کند که زمان اطاعت کورکورانه به پایان رسیده و شمار افرادی که از این مراجع تبعیت می‌کنند، در حال کاهش است؛ به‌ویژه اینکه نسل جدید نسل پرسش و جست‌وجو است و می‌خواهد آزادی فکری داشته باشد و از تنگنای فرقه‌گرایی به سمت فراخنای گفتمان جهانی بشری گام بردارد.

اکنون این پرسش مطرح می‌شود که آیا در عصر حاضر چنین روحانیون و مراجع دینی که به آزادی‌های فردی و اجتماعی باور داشته باشند و به عقل و استدلال احترام بگذارند، وجود دارند یا اینکه زمان ظهور آن‌ها هنوز فرا نرسیده است؟

پاسخ دادن به این سوال دشوار است و کارشناسان و نخبگان عرصه‌های مختلف علمی و فقهی باید این مسئله را به طور جدی به بحث و بررسی بگذارند تا به ایده‌های جدیدی دست یابند که مسیر رفاه و پیشرفت بشر را هموارتر کنند و در عین حال، استقلال شخصی و روحی را حفظ کنند، بدون اینکه او را در غل و زنجیرهایی گرفتار کنند که اصلا جزو دین نیست.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه