بلومبرگ: با مثلث ایران، روسیه و چین شرایط امروز به دوره جنگ جهانی دوم شباهت دارد

«وقایع اخیر در خاورمیانه نشان داد که چطور رژیمی با اقتصاد ضعیف مانند جمهوری اسلامی می‌تواند نیروهای نیابتی پرورش دهد که قادر باشند منطقه را دچار آشوب و هرج‌و‌مرج کنند»

ابراهیم رئيسی، رئیس‌جمهوری ایران، و شی جین‌پینگ، رئیس‌جمهوری چین، در پکن، فوریه ۲۰۲۳‌ــ AFP

«جهان امروز بیش از آنکه تصور می‌کنیم شبیه دهه ۱۹۳۰ شده است». هال برندز، تحلیلگر و استاد دانشگاه جانز هاپکینز، در مقاله‌ای در بلومبرگ می‌نویسد اکنون نیز مانند آن دوران توازن قدرت در حال تغییر و روابط میان کشورهای اقتدارگرا مستحکم‌تر، و درگیری‌های منطقه‌ای درهم‌تنیده‌تر شده است. دموکراسی‌ها از بیرون و درون در معرض تهدید قرار دارند و آمریکا بار دیگر جذب دکترینی شده است که در پوشش «اول آمریکا» در پی یکجانبه‌گرایی و صرفه‌جویی است.

برندز در ادامه می‌نویسد البته به‌دلیل ثباتی که قدرت آمریکا و متحدانش ایجاد کرده‌اند، سیستم بین‌المللی فعلی مستحکم‌تر از سیستمی به نظر می‌رسد که در دهه ۱۹۳۰ فرو ریخت. بنابراین، فروپاشی فاجعه‌بار نظم جهانی شاید بعید به نظر برسد. اما برای کسانی که در دهه ۱۹۳۰ زندگی می‌کردند نیز بعید به نظر می‌رسید انباشت فشارهای آن دهه به وقایع هولناکی که رخ داد منجر شود.

نویسنده مقاله با اشاره به تشابه‌های نمادین میان اکنون و دوره پیش از جنگ جهانی دوم، می‌نویسد چین نئوتوتالیتر از اردوگاه‌های کار اجباری برای سرکوب در سطح گسترده استفاده می‌کند؛ روسیه نئوفاشیست جنگ کشورگشایانه شبه‌نسل‌کشی به راه انداخته است؛ تروریست‌های تحت حمایت جمهوری اسلامی حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳ را صورت دادند که مرگبارترین روز پس از هولوکاست برای یهودیان بود.

به عقیده برندز، امروز مانند دوره پیش از جنگ جهانی دوم چند بازیگر که در حلقه‌ای ناخوشایند و بی‌ثبات‌کننده گرد هم آمده‌اند نظام حاکم را از چند جبهه‌ به چالش کشیده‌‌اند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

او در ادامه می‌افزاید درس اولی که می‌شود از جنگ جهانی دوم گرفت این است که نظم جهانی ممکن است به‌سرعت و در ابعادی ویرانگر فرو بریزد. فروپاشی نظم منطقه‌ای بحرانی ایجاد کرد که دامن‌گیر امنیت جهان شد. رژیم‌هایی نشات‌گرفته از ایدئولوژی‌های خشن در پی بی‌شرمانه‌ترین و هولناک‌ترین اشغالگری‌های تاریخ بودند. اما با اینکه رهبران دموکرات جهان می‌دانستند بادهای نامساعد می‌وزد، کمتر کسی پیش‌بینی می‌کرد به چنین طوفان سهمگینی تبدیل خواهد شد.

نویسنده توضیح می‌دهد شاید چنین فاجعه‌ای در عصر ما ممکن نباشد‌ــ شاید پیشرفت و رفاهی که جهان پس از سال ۱۹۴۵ به دست آورده تغییرناپذیر باشد. با وجود این، نشانه‌های هشداردهنده رو به افزایش است.

رفتار روسیه در اوکراین از سال ۲۰۱۴ به این سو نشان داده است چطور آنچه به‌صورت تهاجمی محدود به یک منطقه محل مناقشه آغاز می‌شود ممکن است به تلاشی برای حذف کامل یک کشور تبدیل شود. وقایع اخیر در خاورمیانه یادآوری می‌کند که چطور حتی یک رژیم تجدیدنظرطلب با اقتصاد ضعیف مانند جمهوری اسلامی می‌تواند نیروهای نیابتی پرورش دهد که قادر باشند منطقه را دچار آشوب و هرج‌و‌مرج کنند. در شرق آسیا، چین مشغول گسترش نظامی است که یک دریاسالار آمریکایی آن را «بزرگ‌ترین تجمع نیرو پس از جنگ جهانی دوم توصیف می‌کند.

برندز در ادامه می‌نویسد این کشورها در مورد تمایلشان به تغییر منطقه اطرافشان و دنیایی که ساختارش را قدرت و نفوذ آمریکا شکل داده است هیچ‌گونه پرده‌پوشی ندارند.

جمهوری اسلامی ایران، روسیه و چین از لحاظ تاریخی بیشتر رقیب بوده‌اند تا دوست. حتی امروز، چینی که در نهایت بر اوراسیا مسلط می‌شود ممکن است بیشتر تهدیدی برای روسیه و ایران باشد تا آمریکا. اما این دلیلی اطمینان‌بخش نیست، زیرا درس دوم جنگ جهانی دوم این است که حتی ائتلاف نامشخص و مبهم حکومت‌های تمامیت‌خواه‌ــ مانند آلمان نازی، امپراتوری ژاپن و ایتالیای فاشیستی‌ــ می‌تواند دنیا را به آتش بکشد.

نقطه اشتراک تجدیدنظرطلب‌های امروز از حکومت غیرلیبرال و نفرت از آمریکا فراتر نمی‌رود. همین کافی است تا همکاری با پیامدهای مهلک ایجاد کند.

نویسنده مقاله می‌افزاید روسیه با فروش هواپیماها، موشک‌ها و سامانه‌های پدافند هوایی پیشرفته‌ــ و اکنون از طریق مشارکت پنهانی در حوزه فناوری با هدف سرعت‌بخشی به گسترش توانمندی‌های حساس‌ــ ارتقای نظامی چین را تسریع کرده است.

جمهوری اسلامی ایران و کره شمالی با فروش پهپاد، مهمات و موشک به روسیه، از این کشور در حمله به اوکراین حمایت کرده‌اند؛ و چین ریزپردازنده و کانال‌های تجاری برای روسیه فراهم کرده است.

برندز هشدار می‌دهد پیامد احتمالی این همکاری را نباید دست‌کم گرفت. اگر روسیه حساس‌ترین فناوری زیردریایی‌اش را به چین بفروشد، چنین اقدامی می‌تواند توازن زیر دریا در غرب اقیانوس آرام بر هم بزند. اگر نیروهای مسکو در جریان رقابت چین و آمریکا در آسیا، به شکلی تهدیدآمیز صف‌آرایی کنند، واشنگتن در جبهه‌های مجزا با بحران مواجه خواهد شد. اگر هدف این باشد که آمریکا با چالش‌های فراوان و جدی‌تری مواجه شود که نتواند هم‌زمان از عهده‌شان برآید، محور اقتدارگرای امروز به ائتلاف رسمی نیاز ندارد.

به عقیده نویسنده مقاله، هدف سیاست آمریکا باید جلوگیری از جنگی بزرگ باشد، به‌ویژه از نوع جنگ جهانی که در دهه ۱۹۳۰ رخ داد‌ــ و اگر اروپا، خاورمیانه و آسیا همگی هم‌زمان گرفتار درگیری باشند، این اتفاق ممکن است دوباره رخ دهد.

او توصیه می‌کند مقام‌های آمریکایی باید به درس سوم جنگ جهانی دوم توجه داشته باشند: جنگ سایر کشورها نشانه‌ای است تا برای جنگ خودت آماده شوی. واشنگتن و متحدانش باید شرایط فعلی را دوره پیش از جنگ در نظر بگیرند. و محرک آن شاید درس چهارم باشد: حفظ نظم مطلوب ارزان‌تر از بازسازی نظمی است که از بین رفته است. کوتاهی در متوقف کردن زودهنگام قدرت‌های فاشیستی به بهای جان ۶۰ میلیون نفر در جنگ جهانی دوم تمام شد.

برندز معتقد است کمک به اوکراین‌ــ که برابر با حدود ۵ درصد بودجه دفاعی آمریکا است‌ــ شاید گران به نظر برسد، اما از شکست اوکراین و مقابله با روسیه‌ای که نیروهایش در شرق منطقه کشورهای عضو ناتو صف‌آرایی کرده‌اند، ارزان‌تر است.

در آسیا، سرمایه‌گذاری روی ظرفیت‌های نظامی و ائتلاف‌سازی برای حفظ وضعیت فعلی هنگفت است، اما از مهار چین وقتی تایوان را تصاحب کند و بر سراسر غرب اقیانوس آرام سایه بیندازد راحت‌تر است.‌

در خاورمیانه، باز نگه داشتن مسیرهای دریایی حیاتی چالش‌برانگیز است. بی‌تردید اگر نیروهای متخاصم اجازه پیدا کنند این مسیرها را ببندند، از لحاظ خسارت اقتصادی و عمیق‌تر شدن زوال راهبردی، هزینه‌ بسیار بیشتری تحمیل خواهد کرد.

به نوشته برندز، در نهایت، حفظ نظم جهانی تلاشی مشترک است، اما بدون آمریکا اتفاق نخواهد افتاد. بدون کمک ایالات متحده، کی‌یف بی‌تردید دیر یا زود شکست می‌خورد، و اروپا ممکن است به‌جای مخالفت، درصدد دلجویی از روسیه برآید. همین اتفاق در آسیایی می‌افتد که آمریکا در دست چین رها کند. بدون حمایت دیپلماتیک و نظامی آمریکا، کشورهای خاورمیانه ناچارند با جمهوری اسلامی ایران و گروه‌های نیابتی‌اش دست‌و‌پنجه نرم کنند.

نویسنده در پایان می‌نویسد در بهترین حالت، پیامد صرفه‌جویی آمریکا، بی‌نظمی بین‌المللی بیشتر و در بدترین حالت، محرک‌های مخربی را آزاد می‌کند که ۸۵ سال قبل جهان را به وحشت و ویرانی کشاند. آمریکا می‌تواند با صرفه‌جویی به راحتی خودش بیندیشد، یا ثبات جهانی، رفاه و تفوق دموکراسی را حفظ کند که پس از بدترین جنگ تاریخ ایجاد کرد و احتمالا نمی‌تواند هر دو این‌ها را هم‌زمان داشته باشد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه