رئیسجمهور ترامپ واقعا میخواهد با ایران چه کند؟ در هفتهای که آمریکا به تاسیسات هستهای ایران حمله کرد، او در «تروث سوشال» نوشت: «اگر رژیم فعلی ایران قادر نیست ایران را دوباره عظمت ببخشد، چرا نباید تغییری در رژیم رخ دهد؟؟؟ MIGA (ایران را دوباره با عظمت کنیم)!!!» اما از آن زمان، ترامپ در پی پایان دادن به جنگ ایران و اسرائیل بوده است.
غریزه پشت این پیام ترامپ درست بود. اگر مزاحمتی برای رژیم جهادی ایران ایجاد نشود، آنها برنامه هستهایشان را بازسازی خواهند کرد. معاون وزیر خارجه جمهوری اسلامی در مصاحبه با انبیسی در تاریخ ۳ ژوئیه گفت: «سیاست ما در خصوص غنیسازی تغییری نکرده است.» برای جلوگیری از دستیابی تهران به اهدافش، ایالات متحده باید از مزیت فعلیاش استفاده کرده و با اسرائیل و کشورهای منطقه بهصورت علنی برای تضعیف رژیم همکاری کند.
اصطلاح «تغییر رژیم» بهدرستی باعث نگرانی آمریکاییها میشود. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا در تطبیق توان نظامی با هدف سیاسی مشخص، دچار مشکل بوده است. واشنگتن در طول جنگ طولانی افغانستان، هدف سیاسی روشنی تعریف نکرد. هدف باید حفظ یک دولت در کابل میبود که با هزینهای پایین برای آمریکا و متحدانش، از پناهگیری القاعده و طالبان جلوگیری کند. اما هدف ایالات متحده بهطور غیرواقعگرایانه تبدیل به «تغییر بنیادین» کشور شد که شکست آن جای تعجب نداشت.
در مقایسه با این سردرگمی، تصمیم ترامپ برای حمله به برنامه هستهای جمهوری اسلامی و سپس مهندسی یک آتشبس سریع، حرکتی استراتژیک بود. برنامه هستهای ایران همواره در راستای تولید سلاح بوده و فلج کردن آن تصمیم درستی بود.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
اما تهدید جمهوری اسلامی برای آمریکا فراتر از این است. حمایت تهران از نیروهای نیابتی تروریستی، ثبات منطقه و جان آمریکاییها را به خطر میاندازد. کمک ایران به صادرات غیرقانونی نفت روسیه نیز توان آمریکا را در اعمال فشار بر مسکو در جنگ اوکراین کاهش میدهد. از آنجا که چین نیز بهشدت به نفت ایران و روسیه وابسته است، مهار جمهوری اسلامی میتواند ابزار فشاری علیه پکن باشد.
سوال اصلی سیاستگذاری این است که آیا برای حذف این تهدید باید رژیم فعلی را همین حالا سرنگون کرد یا صبر کرد. تاریخ نشان میدهد که زمان اقدام اکنون است.
همانطور که ترامپ با حملاتش به ایران هدف داشت، در جنگ خلیجفارس در سال ۱۹۹۱، آمریکا با استفاده از قدرتی قاطع، هدف سیاسی روشنی را محقق کرد: آزادسازی کویت از اشغال عراق. آمریکا تقریبا هیچ تلفات جانی نداد و حمایت گسترده بینالمللی را نیز کسب کرد. ایالات متحده چنان صدام را تحقیر کرد که میتوانست او را از قدرت برکنار کند، اما رئیسجمهور جورج بوش پدر به دلیل نگرانی از بیثباتی منطقه از این کار خودداری کرد.
اما تهدید عراق برای منافع آمریکا باقی ماند. پس از جنگ خلیجفارس، آمریکا دریافت که سازمان سیا و آژانس بینالمللی انرژی اتمی، پیشرفت برنامه هستهای عراق در دهه ۸۰ را دستکم گرفته بودند. بازرسان آژانس نتیجه گرفتند که اگر جنگ خلیجفارس رخ نداده بود، عراق میتوانست در اوایل دهه ۹۰ یک بمب اتم بسازد، گرچه ساخت موشک برای حمل آن زمان بیشتری میبرد. عراق همچنین زیرساخت سلاحهای شیمیایی و بیولوژیکی خود را تا دهه ۹۰ حفظ کرد. پس از آنکه بازیگران بینالمللی موشکهای اسکاد عراق را نابود کردند، صدام بر ساخت موشکهای بومی پافشاری کرد. در سال ۱۹۹۴، عراق بار دیگر کویت را تهدید کرد و طبق منابع عالیرتبه عراقی، احتمالا قصد حمله داشت. استقرار سریع نیروهای آمریکایی او را بازداشت. با این حال، عراق همچنان بهدلیل جاهطلبیهای منطقهای، حمایت از تروریسم و علاقه به سلاحهای تخریبی، تهدیدی برای منافع آمریکا باقی ماند.
نتیجه تردید آمریکا در سال ۱۹۹۱، درگیری در جنگی بسیار پیچیدهتر در سال ۲۰۰۳ بود. آمریکا بار دیگر عراق را با نیرویی نسبتا اندک اشغال کرد و بهسرعت به بغداد رسید و صدام را برکنار کرد. اما مشکلات بوروکراتیک و اصرار بر دموکراتیزاسیونِ خیالی باعث ایجاد خلا قدرت و شورش مسلحانه شد که اراده آمریکا را برای مداخلات بزرگ خارجی از بین برد.
همانطور که تهدید عراق پس از جنگ خلیجفارس ادامه یافت، تهدید جمهوری اسلامی نیز پس از عملیات «چکش نیمهشب» باقی مانده است. دولت ترامپ نباید اشتباه ۲۰۰۳ را تکرار کند. اما نباید اشتباه ۱۹۹۱ را نیز تکرار کند. رژیم ایران تا زمانی که رهبران متفاوتی در تهران روی کار نیایند، تهدیدی برای آمریکا خواهد بود. اگر ترامپ روحانیون حاکم را در قدرت باقی بگذارد، آمریکا در آینده با بحرانی بهمراتب شدیدتر روبرو خواهد شد—همانطور که در عراق شد.
اگر جمهوری اسلامی به حال خود رها شود، احتمال تغییر داخلی بسیار اندک است. خامنهای همچنان زنده است و بسیاری از مقامهای ارشد نیز. حملات علیه مواضع آمریکایی در قطر و عراق پایان کار این رژیم نیست که مرتب فریاد «مرگ بر آمریکا» سر میدهد. تنها راه حذف این تهدید، حذف منبع ایدئولوژیک آن است—رژیمی که به رهبری علی خامنهای اداره میشود.
اکنون بهترین زمان برای هدف قرار دادن خامنهای و در نتیجه قطع سر رژیم در تهران است. حملات هوایی اسرائیل و آمریکا خسارات جدی وارد کردهاند. اقدامات اسرائیل علیه حوثیها، حزبالله و حماس، و همچنین سقوط رژیم اسد، محور مقاومت را تضعیف کردهاند.
حذف رهبر جمهوری اسلامی باعث رقابت قدرت در داخل ایران خواهد شد. بعید است چنین حرکتی به حکومتی نمایندهسالار منجر شود، اما این هدف هم نیست. غیبت خامنهای احتمالا باعث روی کار آمدن رژیمی نظامی خواهد شد که میتوان با تحریک به حفظ خود، آن را به توقف برنامه هستهای و پایان جنگهای نیابتی ترغیب کرد. اجرای چنین برنامهای نیازمند هماهنگی با اسرائیل است. آمریکا باید داراییهای نظامیاش را طوری مستقر کند که در صورت نیاز، باقیمانده موشکهای بالستیک جمهوری اسلامی را هدف قرار دهد. آمریکا باید اطمینان حاصل کند که کشورهای اروپایی تحریمها را بازمیگردانند. در نهایت، ایالات متحده باید با کشورهای منطقه، اسرائیل و ترکیه برای تدوین سیاستی درباره ایرانِ پس از خامنهای همکاری کند.
در حالیکه حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی پیروزی بزرگی بود، چالش اصلی این است که این موفقیت تاکتیکی را به یک پیروزی راهبردی تبدیل کنیم. اگر روحانیون جهادی در قدرت بمانند، درگیری بهمراتب خطرناکتر در آینده، حتمی خواهد بود.
*ست کراپسی، رئیس موسسه یورکتاون است. او بهعنوان افسر نیروی دریایی و معاون وزیر نیروی دریایی آمریکا خدمت کرده و نویسنده کتابهای «مایدی» و «کوری دریایی» است.
ترجمه از وال استریت ژورنال