از خیزش آبان ماه، فضای سیاسی ایران چندین بار دچار چرخش شد. اعتراضات آبان ماه که به بهانه افزایش بهای بنزین صورت گرفت، آتش زیر خاکستر چهار دهه را که محصول سالها تبعیض، شرایط دشوار معیشت و سرکوب سیاسی بود، شعلهورکرد، فاصله بین حکومت و مردم، به ویژه اقشار تهیدست جامعه را دوچندان کرد. تشییع جنازه سلیمانی، ناگهان این فضا را دچار چرخش کرد و با غلیان احساسات ناسیونالیستی و اسلامی، هزاران نفر را به خیابانها کشاند، اما سرنگونی هواپیمای اکراینی دوباره این فضا را به نفع مخالفان حکومت واگرداند. این نوشته، به عوامل سیاسی – اجتماعیای میپردازد که فضای سیاسی ایران را چندین بار از آبان ماه تا امروز تکان داده است و دچار تنش و چرخش کرده است.
تنشهای خارجی برای سرپوش گذاشتن بر مشکلات داخلی
برای جوانان، اقشار میانی، و تهیدستان حاشیه نشین که زخم آبان ماه را با ۱۵۰۰ کشته و هزاران بازداشتی از سر گذرانده بودند، این میزان خشونت رژیم باور پذیرنبود؛ به ویژه که تنها حدود دو دهه از زندگی بسیاری از آنان میگذشت و از حافظه تاریخی و تجربه سرکوبهای دهه شصت برخوردار نبودند. اتاقهای فکر جمهوری اسلامی ایران به دنبال راه چاره افتاد؛ چرا که این نظام که در سیاستهای خارجی دچار بحران است، از جمله موضوع تحریمها و دخالتهای منطقهای، حالا مجبور شده بود که افکار عمومی را از مشکلات فزاینده داخلی، از جمله گرانی، بیکاری، تورم دو رقمی و ۱۱ هزار دستگیری درآبان ماه، نیز به سوی موضوع دیگری منحرف کند. درست پس از خیرش آبان ماه، شاهد تحرکات و تحریکات جمهوری اسلامی ایران در عراق هستیم.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
قبل از ترور قاسم سلیمانی، فرمانده سابق قدس، دو حمله راکتی به پایگاه نظامیان آمریکا در بغداد انجام گرفت که موجب کشته شدن یک پیمانکار آمریکایی شد. هر چند هیچ گروهی مسئولیت آن حمله را به عهده نگرفت، اما آمریکاییها به تلافی، به پایگاههای نیروهای نیابتی ایران، از جمله کتائب حزبالله در عراق، حمله کردند که موجب کشته شدن ۲۵ نفر شد. پس از آن، اتفاقی افتاد که موجب کلید خوردن بقیه وقایع شد. به تلافی آن حمله، نیروهای حشدالشعبی و کتائب در منطقه سبز بغداد، سفارت آمریکا را محاصره کردند و یکی از دیوارهای سفارت را خراب کردند. برای انحراف افکار عمومی از مشکلات داخلی به خارجی، همه این وقایع با آب و تاب در رسانههای ایران روایت میشد. اساسا یکی از ترفندهای رژیمهای دیکتاتوری در زمانی که مردم ناراضی هستند، تمرکز بر روی دشمن خارجی و سیاستهای خارجی است.
اشتباه محاسباتی جمهوری اسلامی ایران
چند رویداد، جمهوری اسلامی ایران را دچار اشتباه محاسباتی کرد: ایران توانست یک پهپاد آمریکایی را ساقط کند و آمریکا پاسخی نداد، و نیز نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی ایران، آرامکو، تجهیزات نفتی عربستان سعودی، را موشک باران کردند و بازهم آمریکا سکوت کرد. روشن هست که آمریکاییها به منافع خودشان در منطقه چشم دوختهاند و دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا، خواستار وارد شدن در یک تنش با ایران به خاطر نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر امسال، نبود. این خویشتنداریها، جمهوری اسلامی ایران را دچار این توهم کرد که آمریکاییها نمیتوانند یا نمیخواهند اساسا پاسخ دهند؛ تا آنجا که «استاد رائفی پور»، از تئوریسینهای جمهوری اسلامی ایران که مرتب درمساجد برای بسیجیها سخنرانی میکند، مدعی شد که ایران از نظر نظامی آنقدر قوی شده است که قابل رقابت نیست و به این دلیل، آمریکاییها امکان حمله به آن را ندارند. حمله به سفارت آمریکا درعراق، به این دلیل برای ترامپ نگران کننده بود که میتوانست حادثهای مانند انفجار بمب در کنسولگری آمریکا در شهر بنغاری لیبی در زمان اوباما را به وجود آورد که طی آن چهارنفر، از جمله سفیر امریکا، کشته شدند. حادثهای مشابه، میتوانست انتخاب دور دوم ترامپ را به شدت زیر سوال ببرد. تصور مقامات ایرانی و خود قاسم سلیمانی، بر این بود که آمریکا به خاطر نزدیک بودن انتخابات ریاست جمهوری، حمله جدی به منافع آنان نخواهند کرد. شاید به همین دلیل سلیمانی به راحتی در فرودگاه بغداد و با هواپیماهای معمولی تردد میکرد. بامداد جمعه ۱۳ دی ماه، درعملیات شکار دفاعی آذرخش کبود، پهبادهای آمریکایی بر فراز فرودگاه عراق دو خودرو را مورد تهاجم قرار دادند. طی آن حمله ده نفر، ازجمله سلیمانی و ابومهدی مهندس، معاون حشدالشعبی، از مهمترین چهرههای شبهنظامی عراق که برای استقبال از وی آمده بود، کشته شدند. این ترور، اشتباهات محاسباتی جمهوری اسلامی ایران را درمورد عدم واکنش آمریکا آشکار کرد.
سوگواری برای سلیمانی: نمایش قدرت، تحریک احساسات ناسیونالیستی و مذهبی
کشتن قاسم سلیمانی، ضربهای جدی به بدنه مدیریت سپاه پاسداران بود. زیرا سلیمانی دارای نفوذ در منطقه و مذاکره کننده موثری بود؛ چنان که مذاکرات او با پوتین، روسیه را وارد جنگ سوریه کرد. اما جمهوریاسلامی ایران با تمام قوا ازاین ترور نهایت استفاده تبلیغاتی را کرد تا خاکستری بر زخمهای آبان ماه بپاشد. جنازه سلیمانی را از اهواز تا مشهد و تهران و کرمان، چرخاندند. در اهواز، به این دلیل که نزدیک ماهشهربود، شهری که کشتار مخالفان با دوشکا در نیزارهای آن رخ داد، در مشهد، به این دلیل که اولین شهری بود که در اعتراضات سراسری ۹۶ به خروش آمد، در تهران، به خاطر قلب تپنده اعتراضات مدنی، و بالاخره در کرمان، بهعنوان زادگاه سلیمانی. اما آن قدر بیکفایت بودند که در کرمان، به علت بستن ورودیهای کوچهها (تا بتوانند جمعیت بیشتری را در دوربینها به نمایش بگذارند) جمعیت چنان فشرده شد که ۵۹ نفر به علت ازدحام و فروریزی یک داربست بر سرسوگواران، کشته شدند و ۲۱۳ نفر دیگر هم مصدوم شدند. اما مگر برای حکومت جمهوری اسلامی ایران جان انسانها ارزشی دارد؟ برای کشته شدن آنان نه عزای ملی اعلام شد و نه اهمیتی برای چنان حادثهای قایل شدند. جو عمومی به سود حکومت و برضد نیروی خارجی، دچار چرخش شده بود. در صدا و سیما نیز از سلیمانی قهرمان ملی ساخته شد، و در نتیجه روی احساسات ناسیونالیستی و دفاع از وطن تاکید شد. حکومت تا حدی توانست موقتا از زخمهای آبان ماه فاصله بگیرد و بیشترین استفاده تبلیغاتی را از کشته شدن سلیمانی ببرد.
پنبههای تبلیغات، با پنهانکاری و دروغگویی رشته شد
حکومت با حمله انتقامجویانه و موشک پراکنی در روز۱۸ دی ماه به پایگاه عینالاسد نیروهای آمریکایی در عراق، میکوشید تنور تمرکز بر دشمن و مسایل خارجی را داغ نگه دارد. اما یک «دفاع» ناشیانه و سرنگونی هواپیمای ۷۳۷ بوئینک متعلق به شرکت هواپیمایی اوکراین اینترنشنال، ورق را کاملا برگرداند. رشتههای تمام تبلیغات حکومت، نه با سرنگونی هواپیما، بلکه با پنهانکاری و دروغگویی سپاه طی سه روزاول پست از آن حادثه، پنبه شد. حاجیزاده، فرمانده هوانیروز سپاه، از همان ابتدا میدانست که علت سقوط حمله موشک سپاه و نه نقص فنی است: «اگر ما این خبر را رسانهای میکردیم، سیستم پدافندی ما فشل میشد و بچهها به همه چیز شک میکردند.» اقشار مختلف، به ویژه قشر متوسط و بالا که بیشتر ناظر خیزش آبان بودند تا فعال، احساس کردند که به شعورشان توهین شده است. چنان خشمی از این پنهانکاری عمدی جامعه را دربرگرفت که نتیجه آن، از جمله چند روز تظاهرات، به میدان آمدن دانشجویان، عکسالعمل ورزشکاران، تحریم جشنواره فجر، و امثال آن بود.
چرا و چگونه سپاه مجبور به اعتراف شد؟
سپاه در همان روز اول واقعیت را میدانست و تصور میکرد که میتواند پنهانکاری کند، ولی آمریکاییها با اتکا به تصاویر دوربینهای مجهز به اشعه مادون قرمز، میدانستند که برخورد موشک موجب سقوط هواپیما شده است. افزون بر آن، هیاتی که از اوکراین به ایران آمد، با وجود پاکسازی منطقه سقوط از سوی حکومت از ترکشهایی که به بدنه هواپیما خورده بود، متوجه دروغهای حکومت شده بود، ولی آن نتیجهگیری را در ابتدا اعلام نکردند. سخنگوی آنان در گفتوگو با بی بی سی اعلام کرد: «ما از همان ابتدا آنقدر مدرک داشتیم تا جامعه جهانی را قانع کنیم که حمله موشکی در کار بوده است، ولی از آنجا که ایران کشور سختی است، میخواستیم بیشتر بمانیم تا تحقیقاتمان تکمیل شود.» به این ترتیب، هرچند حکومت تلاش داشت تا موضوع نقص فنی را جهانی کند، اما فراموش کرد که ما در دنیایی متکی به تجهیزات پیشرفته الکترونیک زندگی میکنیم و این گونه پنهانکاریها اساسا ممکن نیست. به این ترتیب، سپاه ناچار به اعتراف اجباری شد.
بیارزشی جان انسان و شعارهای رادیکال
نه برای کشته شدن ۱۷۶ سرنشین هواپیمای اکراینی، و نه برای ۵۹ نفر قربانیان تشیع جنازه در کرمان، عزای ملی اعلام نشد. این فرایندها، از جمله کشته شدن ۱۵۰۰ نفر با تیراندازی نیروهای انتظامی، سپاه و لباس شخصیها در خیزش آبان ماه، نشان میدهد که در مانیفست جمهوری اسلامی ایران، جایی برای ارزش انسان و جان انسان، نیست. پس سرنگونی هواپیما توسط دو موشک سپاه، خشم عمومی فوران کرد. در شعارهای دانشجویان در پی آن حادثه، یک شعار کلیدی وجود داشت: «نه اصلاح، نه رفراندوم، اعتصاب، انقلاب». این شعار، نشان دهنده رادیکال شدن فضای سیاسی ایران است و نه تنها عبور از حکومت را به طرزی رایکال نشان میدهد و به رد اصلاحطلبان و رفراندوم برای تغییر شرایط حاکمیت در جمهوری اسلامی ایران میپردازد، بلکه راهکار هم نشان میدهد: اعتصاب عمومی، که میتواند پایههای لرزان حکومت را فرو ریزد.