سال ۱۴۰۱؛ جدالِ خونین عقل و جهل

نخستین مرحله جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» در حکم مبارزه‌ای عقلانی بود علیه حکومتی مُبلغِ جهل؛ ریشه‌های تاریخی این جدالِ خونین چیست؟

آنچه ایرانیان در این سالِ ۱۴۰۱ پشت سر گذاشتند یادآور دیباچه درخشان رمان «داستان دو شهر»، اثر سترگ چارلز دیکنز است- Public Media

«چه کسی می‌تواند در پسِ موجِ دریا، صورتِ سال‌های سیال را ببیند؟»

–  جی.آر.آر تالکین – 

سال ۱۴۰۱ با همه امیدهای شورانگیز و حرمان‌های جانکاهش به‌پایان رسید. در سالی که گذشت، از یک‌سو شراره‌های جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» پویایی سیاسی جامعه ایران را به نمایش گذاشت و از سوی دیگر مجموعه‌ای از بحران‌های ریز و درشت – در راس‌شان نظام جمهوری اسلامی – زندگی جمعیتی بزرگ از مردمان ساکن این سرزمین را در هم کوبید. 

آنچه ایرانیان در این سالِ پر فراز و فرود پشت سر گذاشتند بیش از هر چیز یادآور دیباچه درخشان رمان «داستان دو شهر»، اثر سترگ چارلز دیکنز است:«بهترین روزگار و بدترین ایام بود. دوران عقل و زمان جهل بود. روزگار اعتقاد و عصر بی‌باوری بود. موسم نور و ایام ظلمت بود. بهار امید بود و زمستان ناامیدی. همه چیز در پیشِ روی گسترده بود و چیزی در پیش روی نبود.»

حالا سال جدید در شرایطی آغاز می‌شود که به‌نظر می‌رسد این وضعیتِ متناقض‌نما ادامه دارد. آخرین ارزیابی نهادهای اطلاعاتی ایالات متحده آمریکا نشان می‌دهد مرحله تازه جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» به‌زودی آغاز خواهد شد. سه ماه پیش از انتشار این گزارش، دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی اسرائیل نیز ارزیابی مشابهی در مورد سیاست داخلی ایران ارائه دادند. این ارزیابی‌ها در شرایطی انجام شد که اتاق فکرهای وابسته به جمهوری اسلامی هم، از همان نخستین ماه‌ آغاز اعتراضات خیابانی سال گذشته در ایران، اذعان کردند جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» از حمایت گسترده «لایه‌ها و گروه‌های مختلف اجتماعی – سیاسی» داخل و خارج از ایران برخوردار است و حتی اگر حکومت در امر سرکوبِ این جنبشِ انقلابی موفق عمل کند، باز هم مردمِ معترض در عرض چند ماه به خیابان بازخواهند گشت. 

این امیدهای رهایی‌بخش در حالی به حیات خود ادامه می‌دهند که باورهای قرون وسطایی و بی‌اطلاعی مطلق هیات حاکمه «نظام مقدس» از کار جهان، سرزمینی کهن به‌نام ایران را به‌سوی نابودی کامل سوق می‌دهد. در اخبار سال گذشته به کرات تکرار شد که اراضی قابل سکونت ایران دارند با سرعتی باورنکردنی به بیابان تبدیل می‌شوند. رئیس منابع طبیعی و آبخیزداری، در چهاردهم اسفند ماه، به نکته‌ای اشاره کرد که به‌شکلی منقبض‌شده وضعیت آخرالزمانی تغییرات اقلیمی در ایران را به‌تصویر کشید: سالی یک میلیون هکتار از اراضی کشور به بیابان تبدیل می‌شود.

جمهوری اسلامی؛ اقتصادِ سیاسی مرگ

صاحبان کسب‌وکارِ الهیاتِ شیعه، از دیرباز تاکنون، بر این باورند که کارِ خلاقه هنری دخالت در خلقت جهان است و در نتیجه القای چنان افکاری، آدم‌هایی تا همین اواخر مجسمه‌های چند تُنیِ نصب شده در تهران را سربه‌نیست می‌کردند. حالا دستکاری‌های حکومت مطلوبِ اهل دیانت در طبیعت، از قضا کار را به‌جایی رسانده که به‌عنوان مثال اهالی روستاهای آذربایجان غربی مجبورند با واقعیت‌های تازه‌ای دست‌وپنجه نرم کنند که حتی برای اهل علم هم به‌ درستی شناخته شده نیست: وقتی در زمستان ۱۴۰۱، شهر خوی و مناطق اطرافش گرفتارِ زلزله‌های سریالی شد، برخی کارشناس‌ها تاکید کردند بسیار احتمال دارد این زمین‌لرزه‌ها ناشی از تبعات مرگبار خشک شدن دریاچه ارومیه باشد. 

روح‌الله خمینی، در شانزدهمِ تیرماه ۱۳۵۸، از گروهی از پاسدارهای شهر کرج پرسید: «چه بکنیم که حفظ بشود این پیروزی و مثل قضیه هیتلر نشود که محتاج بشود به خودکشی؟». نتایج حکمرانی ۴۴ ساله جمهوری اسلامی بر ایران می‌گوید پاسخ مطلوب بنیانگذارِ حکومتِ فقیه همین یک عبارت کوتاه است: مرگ‌خواهی برای همه چیز و همه ‌کس؛ حتی برای زمینی که بر روی آن زندگی می‌کنیم!

از جمله فجایع زیست‌محیطی سال‌های اخیرِ ایران به پدیده «فرونشستِ زمین» مربوط می‌شود. سازمان‌های دولتی ایران گزارش می‌دهند گسترهٔ این پدیده، پنج برابر از میانگین بین‌المللی بالاتر است و رسانه‌ها می‌نویسند فرونشست زمین جانِ نیمی از جمعیت ساکن کشور را با خطرات جدی مواجه کرده است. بدنه حامی «نظام مقدس» اما چنین امری را نه تهدیدی علیه هستی ایران، بلکه «خَسَف»، از علایم ظهور امام دوازدهم شیعیان می‌داند و دارد برای پایانِ همه چیز پایکوبی می‌کند.

خمینی در ۱۸ شهریور ۱۳۴۳، خطاب به حکومت وقت گفت وزارتِ در دست تاسیسِ اوقاف به‌علاوه «یک ساعت از این رادیو» را به آخوندها بدهید تا اهل دیانت «فرهنگِ مُسْلم» بسازند. بعدها که به قدرت رسید، آخوندها و پیروان مسلحش را در هر کنجِ قوه مقننه، قضاییه و اجرایی به کار گرفت تا «فرهنگ مسلم» را بنا کنند. 

امروز فرهنگی که خمینی وعده‌اش را داد و به‌دست پیروانش بنا شد، واضح‌تر از هر زمان دیگری قابل سنجش است. از جمله بحران‌های اجتماعی کشورهای عربی در سال گذشته خورشیدی، به‌ویژه در اردن و سوریه و لبنان، مصرف ماده مخدر مرگباری بود به نام «کاپتاگون» که به «کوکائین فقرا» شهرت دارد. کارشناس‌ها می‌گویند دسته‌جات مسلح حامی حکومت ایران در منطقه خاورمیانه – از حزب‌الله لبنان تا حوثی‌های یمن – اداره شبکه‌های تولید و توزیع این ماده سمی را برعهده دارند. جدای از این واقعیت، نیروهای اطلاعاتی دولت فدرال عراق در روز چهاردهم خرداد ۱۴۰۱ اعلام کردند یک فروند هواپیمایِ حامل یک میلیون قرص کاپتاگون را مجبور به فرود کرده‌اند؛ هواپیمایی سبک که از قرار معلوم مبدا پروازش خاک ایران بود و مقصدش همچنان برای افکار عمومی نامشخص. 

با تمامی این تفاسیر تصویر کامل مرگ‌خواهی حکومت فقها را می‌توان در نحوه دخالت مصیب‌آورِ تهران در نزاع فعلی قدرت‌های بزرگ جهان دید. دولت اوکراین و متحدان غربی‌اش، از نیمه دوم سال گذشته شمسی به این‌سو، اعلام کردند جمهوری اسلامی پهپادهای انتحاری‌اش را در اختیار نیروهای روسیه قرار داده تا علیه شهروندان و زیرساخت‌های غیرنظامی اوکراین استفاده شود. شاید بعدها کسانی تاریخ این مقطع ایران را نوشتند و در تشریح رابطه طبقات اجتماعی با یکدیگر و ساختار قدرت در ایران از «اقتصاد سیاسیِ مرگ» سخن گفتند.

از این‌رو شاید مهمترین سئوال پیشِ روی ایرانیان این است: چگونه می‌توان از شر نظام جمهوری اسلامی خلاص شد؟

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

تعریف مجددِ «انقلاب» و «ضد انقلاب»

جنبش «زن، زندگی، آزادی»، در مقام بلند مدت‌ترین اعتراض خیابانی مردم ایران علیه نظام جمهوری اسلامی، سیاسی‌ترین پاسخ را به‌پرسش اصلی این مقاله داد: تنها از طریق انقلاب می‌توان از شر این نظام خلاص شد. 

این پاسخ یکی از مهمترین بدعت‌های متهورانه تاریخ مبارزه با جمهوری اسلامی محسوب می‌شود. تا پیش از وقایع شهریور ۱۴۰۱، هیچ یک از گروه‌های سیاسی ایران مبارزه خیابانی علیه «نظام مقدس» را «انقلاب» خطاب نکرده بود؛ حتی رادیکال‌ترین گروه‌های کمونیستی که پس از ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به مبارزه مسلحانه علیه «رژیم خمینی» پیوستند.

تا پیش از «زن، زندگی، آزادی»، حضور خیابانی معترضان سیاسی یا صرفا «جنبش» خطاب می‌شد یا مثل وقایع دی ماه ۱۳۹۶ و آبان ۱۳۹۸ «اعتراضات سراسری». انقلاب مفهومی بود در قبضه نظام جمهوری اسلامی ایران. از این‌رو کمتر فرد یا گروهی تمایل داشت که هویت خود را با هویت جمهوری اسلامی گره بزند، ولو، مثل مارکسیست‌ها   مفهوم انقلاب در دستگاه فکری‌شان بار مثبت می‌داشت.

جنبش «زن، زندگی، آزادی» اما از انقلاب و گفتارهای انقلابی اعاده حیثیت کرد و تعریف جدیدی از مفهوم «انقلاب» و «ضدانقلاب» ارائه داد. هیات حاکمه ایران، تا پیش از سلسله وقایع سیاسی شهریور ۱۴۰۱، جبهه انقلاب و ضد انقلاب را بر پایه وفاداری افراد و جریان‌ها به انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن می‌سنجید، حالا این تقسیم‌بندی دگرگون شده و مردم مبارزه سراسری خود علیه قوانین مبتنی بر تبعیض شریعت را نمادِ انقلاب و مقاومت نظام جمهوری اسلامی در برابر هرگونه تغییری را ضد انقلاب معرفی می‌کنند.

عناد تاریخی اهل دیانت با انقلاب مشروطه، در مقام مهمترین تحول تاریخ معاصر ایران، نیز ثابت می‌کند این تعریف نوین از انقلاب و ضدانقلاب در میدان سیاست ایران تا چه اندازه بر واقعیت‌های تاریخی استوار است. آن انقلاب دوران‌ساز، حاصل کوشش‌های مخاطره‌آمیز فکری و سیاسی روشنفکران صدر مشروطه بود که مترقی‌ترین فکرهای زمانهٔ خود را برای عامه مردم ایران تشریح کردند.

پاسداران نهاد دین اما چنان فکرهای درخشانی را، درست مثل امروز، تهدیدی می‌دانستند علیه نظم طبقاتی جهانِ کهن که خود بخشی اساسی از نظام سیاسی حاکم بر آن محسوب می‌شدند. شیخ‌ فضل‌الله نوری، در مقام پدر فکری اسلامیست‌های حاکم بر ایران، علیه انقلابی‌های مشروطه‌خواه بیانیه صادر می‌کرد و ضمن آنکه به هوادارانش هشدار می‌داد جرم روشنفکران مشروطه‌خواه‌ اعتقاد داشتن به تساوی حقوقی «ذمی و مُسلم» است، به مدارس دخترانه تازه تاسیس می‌گفت «فاحشه‌خانه». 

روح‌الله خمینی نیز در جریان بلوای خرداد ۱۳۴۲ به دستگاه دولتی تشر می‌زد که چرا در جریان اصلاحات موسوم به «انقلاب سفید» به زنان حق رای داده‌اند و پیش‌شرطِ مسلمانی برای رای دادن و نامزد شدن در انتخابات را ملغی کرده‌اند.

خمینی بعدها، و همزمان با ورودش به نوفل لوشاتو در آبان ۱۳۵۷، به‌صراحت اعلام کرد قوانین اسلام نیازهای جامعه ایران را تامین می‌کند و امت مسلمان به «قوانین جدید» نیاز ندارد. حرفش یادآور تلاش‌های ضدانقلابی اسلاف فکری‌اش بود که میرزا حسین خان سپهسالار، شاگرد امیرکبیر و صدراعظم کاردان و ترقی‌خواهِ ناصرالدین شاه، را تهدید کردند اگر برای عدلیه «قانون» بنویسد، حکم قتلش را –  به اتهامِ «بدعت در دین خدا» – صادر خواهند کرد.

قانون شرع و عناد با «مساوات»

همزمان با تاسیس نظام جمهوری اسلامی، روح‌الله خمینی و پیروانش نیز نخستین حملات خود را متوجه میراث مشروطه کردند. سیزدهم مرداد ۱۳۵۸، در میان هیاهوی مربوط به برگزاری انتخابات خبرگان و مقدمه‌چینی حکومت تازه تاسیس به‌منظور سرکوب کردستان ایران، خبری کوتاه – اما مهم – در صفحه سوم روزنامه کیهان به چاپ رسید: «تعطیلات رسمی کشور برای کارمندان و کارگران دگرگون شد». آن متن کوتاه از مصوبه جدید هیات دولت بازرگان خبر می‌داد. تصمیم دولتِ موقتِ انقلاب اسلامی بر آن بود تا چهاردهم مرداد، روز پیروزی انقلاب مشروطیت، از فهرست تعطیلات رسمی کشور حذف شود. چند دهه بعد برخی ناظران تاریخی نوشتند مصوبه کذاییِ دولت موقت «عمل به وصیت شیخ‌ فصل‌الله» و «گرفتن انتقام بالای دار رفتن او» بود.   

بنابراین وقتی در پاییز و زمستان سال گذشته خورشیدی، کسانی که نسبت به مصونیت خود اطمینان کامل دارند، تصمیم گرفتند تا چند صد مدرسه دخترانه در سراسر ایران را هدف بگیرند و چند هزار دختر نوجوان را مسموم کنند، فکر و عمل‌شان در ارزش‌های پیش از انقلاب مشروطیت – یا دوران ظلمت و جهل ایران – ریشه داشت.   

چنین حرف‌ها و اعمالی از اعتقاد راسخ مدافعان شریعت به «نابرابری» نشات می‌گیرد. در برهه‌ای از سلطنت ۱۴ ساله محمدشاه، سفیر بریتانیا تلاش کرد به او بقبولاند، تا در مقام «ظل‌الله»، دخالت دولت ایران در تجارت جهانی برده را ممنوع اعلام کند بلکه مسیر ترانزیت برده از خاورمیانه به ایالت‌های جنوبی آمریکا با اختلال مواجه شود. در مقابل محمدشاه – به‌عنوان نخستین شاهِ ایران که به تحولات جهان جدید علاقه نشان می‌داد – مصرانه به سفیر بریتانیا گفت برده‌داری در اسلام حلال است و او در مقامی نیست که حلالِ خدا را حرام اعلام کند. بعد از این پاسخ محمدشاه، سفیر بریتانیا به نجف رفت بلکه از مراجع با نفوذ آن زمان علیه برده‌داری فتوای دینی بگیرد، اما موفق نشد و حتی روشن‌ترین آخوندهای آن دوره فقط به مباح بودن برده‌داری تن دادند.

حدود ۱۳۰ سال پس از آن واقعه، نظام جمهوری اسلامی مخالفت بینانگذارانش با فکرِ مساوات را بار دیگر به قانون تبدیل کرد اما این عطف به ماسبق از چشم تیزبینِ روشنفکران ایران مخفی نماند: ۱۱ روز پس از انتشار آیین‌نامه دادگاه‌های انقلاب و آغاز به‌کار مجددشان در فروردین ۱۳۵۸، یکی از با سابقه‌ترین اعضای کانون وکلای ایران نامه‌ای سرگشاده به روح‌الله خمینی نوشت و نگرانی‌های مدنی خود را با افکار عمومی در میان گذاشت.

کاظم پگاه، که در آن زمان بیش از ۳۵ سال سابقه وکالت داشت، با نوشتن آن نامه موجز، که ۲۷ فروردین ۱۳۵۸ در روزنامه آیندگان به چاپ رسید، یکی از خطیرترین، درخشان‌ترین و سیاسی‌ترین نقدها به حکومت فقها را در تاریخ ایران ثبت کرد: پگاه در نامه روشنگرانه‌اش نوشت اجرای قوانین شرع اسلام شکل‌گیری یک «نظام طبقاتی جدید» و مبتنی بر تبعیض را در پی خواهد داشت.

در حال حاضر نیز اهل نظر می‌گویند اجرای قوانین شریعت در ایران به‌طور قطع سرمنشا تمام تبعیض‌هایی‌ است که به ایرانیان داخل کشور اعمال می‌شود. آخرین فاجعه‌ای که اجرای قوانین شریعت برای ایرانیان رقم زد در جریان اعدام فعالان جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی»، به‌ویژه مظلومیت سرفرازانه محمد حسینی، قابل مشاهده بود. در جریان آن فاجعه ملی، که هر لحظه خطر تکرار مجددش وجود دارد، مقام‌های قضایی جمهوری اسلامی توانستند با توسل به اتهام‌هایی قرون وسطایی، مثل «جنگ با خدا»، به افراد بیگناه اتهام بزنند، جان شماری از آنها را بگیرند، جمعیتی بزرگ را در داخل زندان‌های سیاسیِ حکومت شکنجه کنند و دستِ آخر اکثریتی از آدم‌های هاج‌وواج بپرسند که مثلاً «بغی» یعنی چه؟

«زن، زندگی، آزادی»؛ احیای آرمان‌های انقلاب مشروطه

راه اجداد مشروطه‌خواه ایرانیان اما همچنان ادامه دارد و تا اینجای کار، از مضمون شعارهای جنبش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» چنین برمی‌آید که این جنبش بازگشتی آگاهانه است به آرمان‌های انقلاب مشروطه – بازگشت به آزادی، مساوات، حکومت قانون و از همه مهمتر بازسازی مفهوم «ملت ایران».

والتر بنیامین، متفکر بزرگ آلمانی، معتقد بود: «با صراحت سخن گفتن از گذشته، از لحاظ تاریخی، به معنای پذیرفتن آن به شیوه‌ای که بود نیست؛ معنای آن ضبط و ربودن خاطره‌ای است که در لحظه خطر می‌درخشد.» از این منظر و در شرایطی که جمهوری اسلامی بر اعمال مرگبارش پا می‌فشارد، انقلاب مشروطه همان «خاطره‌ای» به‌حساب می‌آید که ایران و ایرانی می‌تواند در مقابل خطر حکومت فقها به آن بیاویزد. بازگشت به مشروطه اما به معنای تکرار نعل‌به‌نعل و بازسازی وقایع قرن گذشته نیست، بلکه احیای فکرها، آرمان‌ها، روحیه و اعمالی است که موجب شد ایرانیان از دوران جهل به دوران عقل پا بگذارند. 

زمانی فریدون آدمیت، تاریخدان معتبر ایران معاصر، نوشت، تاسیس مدرسه دارالفنون نه تنها ایرانیان را با علوم جدید و فنون نوین آشنا کرد، بلکه تحولی بنیادین در ادراک و تعقل مردم این سرزمین به‌وجود آورد. عصیرِ آن تحول فکری را می‌توان در واقعه‌ای دید که در ۲۹ اردیبهشت ۱۲۸۶ (۷ ربیع‌ الثانی ۱۳۲۵) رخ داد. در آن تاریخ ملایان بر دیوارهای شهر رشت اعلامیه‌ای نصب کردند علیه ایرانیان یهودی و مسیحی. سوسیال دموکرات‌های آن زمان، که به اجتماعیون – عامیون شهرت داشتند، ضمن آنکه تاکید کردند «ارامنه و یهود و غیره» جزو پیکره ملت ایران‌اند، چنین نوشتند :«امروز اشخاص کامل آنها هستند که برادران وطنی را به اتحاد و اتفاق باطنی دعوت می‌نمایند و به‌قوه همان اتحاد، قانون را به‌دست خواهند آورد.»

از این جهت می‌توان مدعی شد طنین شورانگیزِ شعار «جانم فدای ایران»، که در نیمه دوم سال گذشته از جای‌جای وطن برخاست، بر احیای چنین ایرانی دلالت دارد – سرزمینی پویا و ترقی‌خواه که پاکباخته‌ترین انقلابی‌هایش به هموطنان خود چنین توصیه می‌کردند: «ای فقرای ایران جمع شوید، ای اهالی کاسبه ایران، ای زراعتکاران ایران، ای اهل دهاتیان ایران، همت کرده، اتحاد نموده، اجتماع بکنید. خودتان را از ظلم این ظالمان خوش خط‌‌وخالِ استبداد مذهب خلاص نموده، رهایی یابید.»

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه