کودتای سوم اسفند رضاخان؛ انگلستان و روشنفکران آن زمان

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ برایند خواسته‌های مردم عادی، ملی‌گرایان و روشنفکران بود و انگلیسی‌ها با تلاش برای زدن مهر انگلیسی به آن درصدد مصادره کودتا و بدنام کردن عاملان اصلی آن برآمدند

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ برایند خواسته‌های مردم عادی، ملی‌گرایان و روشنفکران بود - iichs.ir

یکصد و اندی سال بعد از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ (۲۲ فوریه ۱۹۲۱) که مسیر تاریخ ایران را تغییر داد، بسیاری از وجوه و واقعیت‌های این فراز بااهمیت تاریخی به دلیل ادامه تلاش‌های مراکز و افرادی که تحریف تاریخ را مصلحت خود می‌بینند، همچنان در هاله‌ای از ابهام است.

بخشی از این تلاش‌ها متوجه تخریب شخص رضا شاه بوده و هست؛ به‌خصوص در ایامی که نسل جوان و ملی‌گرایان ایران او را نماد مقابله انقلابی خود با دیکتاتوری مذهبی تهران می‌بینند. تکلیف چپ‌گرایان سنتی ایران نیز که از ابتدا رضاشاه را مانعی برای پاره‌پاره کردن ایران و هموار ساختن «کریدور شمال‌ــ‌جنوب» و تسلط روسیه بر آب‌ها و منابع حوزه ثروتمند و بااهمیت خلیج فارس می‌دیدند، روشن است.

کارگزاران دستگاه سیاست خارجی انگلستان هم که همیشه به دنبال تحریف تاریخ و جا انداختن توهم نفوذ خارق‌العاده و داشتن قدرت تعیین‌کننده خود در خاورمیانه بزرگ، به‌خصوص ایران، بوده‌اند، در تخریب شخصیت رضا شاه نقش قابلی داشتند.

در سال‌های بعد از کودتای سوم اسفند، هر کس که به نحوی در مسیر آن قرار گرفته بود، موضوع را باب طبع خود روایت کرد و بدون ارائه سند، به نقش خود پروبال‌ داد؛ شبیه طرح شکست‌خورده آمریکایی‌ها برای برکناری مصدق در مرداد ۱۳۳۲، موسوم به عملیات آژاکس که کرمیت روزولت، جوان بی‌تجربه سازمان تازه‌تاسیس اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا)، با چند ۱۰ هزار دلار  برای اجرای آن راهی تهران شد و شکست خورد ولی از رو نرفت و در مورد پیچیدگی نقش خود دروغ نوشت؛ علی‌رغم آن، در طول چند دهه همچنان به‌عنوان کودتای ۲۸ مرداد به خورد مردم و افکار عمومی داده می‌شود. البته طرح مشابه انگلیسی‌ها موسوم به «عملیات چکمه» هم که بعد از شکست طرح اول مطرح شد و آن نیز کودتای ۲۸ مرداد معرفی شد، با همین اسم به خورد فرهنگ سیاسی ایران و جهان داده شد! 

در کودتای به اصطلاح انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹، نقش یک فرد خارجی تعیین‌کننده معرفی شده است: ژنرال ادموند آیرون ساید که در پایان جنگ اول جهانی و پیش و پس از سال ۱۹۲۱، مدتی در ترکیه و ایران بود و به علت سانحه هوایی به ماموریت بعدی خود در عراق نرسید، در سال نخست جنگ جهانی دوم به مدت یک سال رئیس ستاد ارتش بریتانیا شد.

دو عضو ارشد ایرانی کودتای سوم اسفند یکی رضا خان موسوم به میرپنج، فرمانده بریگاد قزاق همدان، و دیگری سید ضیاءالدین طباطبایی، روزنامه‌نگار بودند که یکی بعد از به نتیجه رسیدن عملیات، با لقب سردارسپه فرمانده نیروهای نظامی ایران شد و بعد از رسیدن به منصب وزیر جنگ و بعد نخست‌وزیری، در پی برکناری احمد شاه، آخرین شاه سلسله قاجار، با رای مجلس شورای ملی به پادشاهی ایران رسید و دیگری هم به نخست‌وزیری رسید و جانشین فتح‌الله خان اکبر، ملقب به سردار منصور، سپهدار اعظم و معروف به سپهدار رشتی شد.

در مورد سهم انگلستان و نقش شخص ژنرال آیرون ساید در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ اسناد معتبر به اندازه کافی منتشر نشده ولی آنچه قابل تامل است، گنده‌گویی انگلیسی‌ها در هر دو مورد است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

آیرون ساید اندکی بیش از چهار ماه در ایران بود و علت اصلی ماموریتش در ایران مدیریت خارج کردن نیروهای انگلیسی از جبهه شمال روسیه به علت وضعیت مالی خراب دولت بریتانیا در آن زمان بود. در حالی که سید ضیا طباطبایی، روزنامه‌نویس، از مدتی قبل به دنبال راهی بود تا به وضعیت بحران‌زده ایران پایان دهد و رضا خان که در ارتش به دنیا آمده و با ارتش ایران زندگی کرده بود، در فکر منسجم کردن نیروهای مسلح و پایان دادن به دوران ازهم‌گسیختگی تمامیت ایران بود.

دولت بریتانیا از طرح کودتای سوم اسفند نه اطلاع داشت و نه در آن نقش مستقیم داشت؛ هرچند سفارت بریتانیا در تهران در کنار جمع کوچکی موسوم به «کمیته زرگنده» قرار گرفته بود و سیدضیا طباطبایی هم که با کمیته یادشده در ارتباط قرار داشت، شخصا در بزرگ کردن ارتباط خود با سفارت انگلستان اغراق می‌کرد.

سید ضیاء طی مدت طراحی برای پایان دادن به وضعیت نابسامان ایران آن زمان، برای کمک گرفتن از رضا خان و نیروهای قزاق بین تهران و قزوین در رفت‌وآمد بود و فرصت کوتاه ماموریت آیرون ساید در ایران و طرح خارج کردن بدون خطر نیروهای انگلیسی از شمال که به او واگذار شده بود، این فرصت را فراهم کرد که سه ضلع این مثلث با هم مرتبط شوند.

آیرون ساید، ژنرال انگلیسی، در خاطرات خود، به موضوع وضعیت رقت‌بار نیروهای قزاق بعد از عقب رانده شدن آن‌ها از سوی نیروهای جمهوری جنگل و مستقر شدنشان در همدان و بعد قزوین می‌نویسد: «همه‌چیز را در شرایط رقت‌باری دیدیم. نه افسران قزاق لباس زمستانی داشتند و نه افراد بریگاد. همه از شدت سرما و تب می‌لرزیدند. بسیاری از آن‌ها حتی پوتین به پا نداشتند و وقتی پیش ما می‌آمدند، پای آنان به جای کفش در کهنه و پارچه پیچیده بود.»

ضمن درک نگرانی‌های بریتانیا در رابطه با خروج کم‌هزینه نیروهایش از شمال که به این خاطر و نه هرگونه هدف دیگری مانند کودتای سوم اسفند، ماموریت ایران را ترتیب داده بود، می‌توان به وضعیت ایران و عمق نگرانی‌های روشنفکران آن زمان و همچنین شخصی مانند رضا شاه که ایران و نظامی‌گری همه زندگی او بود، از زاویه دیگری پی برد.

پیش از آمدن آیرون ساید به ایران و در اواخر سال ۱۹۲۱، نیروهای اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیست رشت بعد از عقب راندن نیروهای قزاق دولت مرکزی، آماده حرکت به سمت تهران و تصرف پایتخت بودند. بیش از یک هزار و ۵۰۰ چریک موسوم به «جنگلی» (معادل پیشمرگه‌های مسلح کرد که اینک در غرب ایران آماده می‌شوند)، کردهای تفنگ‌دار، ارمنی‌های مسلح و آذری‌ها که با حضور فعال عوامل ارتش سرخ بلشویک تقویت شده بودند، برای حرکت به سمت پایتخت و تغییر رژیم آماده بودند.

دولت وقت فاسد و ناتوان قاجار تنها روی کاغذ حضور داشت و جنگ داخلی موجودیت ایران را تهدید می‌کرد. فقر عمومی، بحران اقتصادی، وضعیت ناپایدار سیاسی و مداخلات خارجی هم دولت ایران را به دولتی ورشکسته تبدیل کرده بود. با وجود اعلام بی‌طرفی دولت در جنگ، ایران در اشغال نیروهای خارجی بود. اشغال ایران از سوی بریتانیا و خرید آذوقه موجود برای تامین خوراک نیروهای آن و قحطی بزرگ ایران (از ۱۲۹۶ تا ۱۲۹۸) بخش زیادی از مردم را به کام مرگ فرستاده بود.

از طرفی، ارتش روسیه تا دروازه‌های تهران پیشروی کرده و ورود و خروج به پایتخت در کنترل آن‌ها بود؛ البته روس‌ها برای منقرض کردن سلسله قاجار تصمیمی نگرفته بودند. غرب ایران در اشغال نیروهای عثمانی بود و در جنوب مردم با انگلیسی‌های درگیر بودند و تنگستانی‌ها و قشقایی‌ها در چند نوبت مقابل نیروهای انگلستان که اغلب هندی‌تبار بودند، مسلحانه ایستادند.

عده‌ای از سیاسیون شناخته‌شده و نماینده مجلس هم دولتی موقت به ریاست نظام‌السلطنه (رضاقلی خان مافی) تشکیل دادند اما این دولت خارج از پایتخت کمترین حضور و نفوذی نداشت و هر بخش از ایران در دست قدرتی محلی بود.

در آذربایجان غربی، اسماعیل‌آقا سیمیتقو شورش کرده بود. لرهای شورشی لرستان را تحت کنترل داشتند. راه تهران به خراسان زیر غارت برخی یاغیان ترکمن بود. در خوزستان، شیخ خزعل حکومت می‌کرد و در فارس، قوام‌‌الملک شیرازی و قشقایی‌ها قدرت را در دست داشتند. کرمان و بلوچستان تحت نفوذ بلوچ‌ها بود و امیرموید در مازندران قدرت را به دست داشت.

در چنین وضعیتی، رضا خان تصمیم داشت اقدامی خارج از توان یک فرد عادی انجام دهد و در راه تحقق این هدف بزرگ، سید ضیا نیز فعالیت سیاسی می‌کرد.

در مسیر همین تلاش‌های ایرانیان، اردشیر ریپورترــ زرتشتی ایرانی‌تبار هندی که سال‌ها مقیم ایران بود و به کار کردن برای دولت فخیمه شهرت داشت‌ــ مدعی شد که او رضا شاه را به آیرون ساید معرفی کرده است! اما پرسش اینجا است که انگلیسی‌های داخل ایران، بدون اطلاع دولت مرکزی خود در لندن چقدر امکانات، چقدر انگیزه، چه امکاناتی برای کمک به طرح سید ضیا و کودتای رضا خان داشتند؟ آن هم کمک به مردی که با اخراج آخرین مستشار مالی انگلستان، قرارداد ۱۹۱۹ موردعلاقه انگلیسی‌ها را دفن کرد؟ 

عبدالله شهبازی، تاریخ‌نگار، ضمن رد ادعاهای آیرون‌ ساید در مورد کمک او به کودتا می‌نویسد: «آیرون ساید تنها مدت کوتاهی در منطقه و در ایران بود؛ از ۴ اکتبر ۱۹۲۰ تا ۱۷ فوریه ۱۹۲۱، یعنی کمتر از چهار ماه و نیم و ماموریتش انتقال نیروهای انگلستان بود. او در طول زندگی‌اش نیز ارتباطی با ایران نداشت و بنابراین نقش او در کودتا نمی‌تواند حتی در حد اردشیر ریپورتر باشد که تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ سال در ایران اقامت کرد.

در آن زمان، نیروهای قزاق مدت‌ها حقوق نگرفته بودند، خوراک کافی و پوشش لازم نداشتند و خانواده‌های آن‌ها هم در این مضیقه‌ها شریک بودند. برای رفتن به تهران و فتح پایتخت قزاق‌ها به مشوق مالی نیاز داشتند. مطابق اسناد موجود، دولت ایران در آن زمان از محل درآمدهای نفتی سهمی معادل ۸۰۸ هزار لیره داشت ولی پرداخت آن باید با موافقت سفارت انگلستان و اجازه دادن به بانک شاهی صورت می‌گرفت. گفته شده که سید ضیا با وساطت، از محل دریافتی‌های دولت، مبالغی را به قزوین می‌برده و به‌عنوان پرداخت در اختیار قزاق‌ها قرار می‌داده است.

کلنل اسمیت، دستیار آیرون ساید مدعی شده که با اقدام او، از بانک شاهی شعبه قزوین مبلغ ۳۰ هزار تومان وجه نقد گرفته شده و در اختیار رضا خان قرار داده شده است تا به تناسب میان افسران، درجه‌داران و قزاق‌ها تقسیم شود. به علاوه، از انبار تدارکات نیروهای انگلیسی نیز مقدار کافی کفش، لباس و سازوبرگ مناسب گرفته و به قوای قزاق تحویل شده است.

هدایت بهبودی هم به این موضوع اشاره دارد ولی معلوم نیست پولی که اسمیت به آن اشاره می‌کند، به حساب مطالبات دولت ایران گذاشته شده است یا خیر!

به این ترتیب سهم اندک مشارکت موردادعای دولت انگلستان در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ را با توجه به امکانات و انگیزه‌های آن‌ها می‌توان ارزیابی کرد و نه ادعاهای کلان و دور از حقیقتشان.

هدف کودتای سوم اسفند از دید مجریان طرح و آن‌طور که در نخستین اعلامیه آن‌ها درج شده، «برانداختن ریشه جنایتکاران خودخواه تن‌پرور داخلی و رهانیدن ملت ایران از سلسله رقیت مشتی دزد و خیانتکار» بوده است. اعلامیه سید ضیا و رضاخان که بلافاصله پس از کودتا منتشر شد، تاکید داشت: «مافوق هرگونه اقدامی، مملکت باید دارای قشونی باشد که بتواند در محوطه شاهنشاهی ایران امنیت را حکمفرما کند.»

از جمله دیگر هدف‌های کودتا، «اصلاح نظام قضایی، تقسیم اراضی دولت بین دهقان‌ها، لغو کاپیتولاسیون، تاسیس مدارس، راه‌اندازی وسایل حمل‌ونقل جدید و صد البته لغو قرارداد ۱۹۱۹ ایران و بریتانیا» و برخی از برنامه‌های مفصلی بود که سید ضیاء و رضا خان پس از کودتا اعلام کردند.

نقش روشنفکران جامعه در قبال هدف‌ها و نتایج کودتا سوم اسفند بسیار بااهمیت‌تر از سهم کوچک و گذرای انگلستان بود که در طول چند دهه گذشته بدون توقف در بوق آن دمیده شده است.

در این رابطه، بسیاری از ملی‌گرایان و روشنفکران برخلاف روشنفکران به‌چپ‌غلتیده دهه ۵۰ و ۶۰، با هم بودند و این ترکیب، راه‌حل تمام مشکلات کشور را وجود یک دولت مقتدر و مصلح می‌دانست که بتواند به جای شاه ناتوان قاجار تصمیم‌های لازم را بگیرد. در این مورد، ایرج میرزا گفت: «تجارت نیست، صنعت نیست، ره نیست، امیدی جز به سردار سپه نیست.»

کاظم‌زاده در مجله ایرانشهر، محمدعلی جمال‌زاده در مجله علم و هنر، تقی‌زاده در مجله کاوه و دیگر سردمداران روشنفکری در ایجاد گفتمان جدید و ورود ایران و مردم ایران به دوران تجدید سهم داشتند و روزنامه‌هایی از قبیل ایران، ستاره ایران، کوشش، اطلاعات، ناهید، شفق سرخ هم همسو با این تفکر و پشتیبان رضا خان بودند. پس از کودتا، عارف قزوینی و میرزاده عشقی درباره آینده امیدبخش ایران و ستایش از کودتا نوشتند. فرخی یزدی، لاهوتی، سلیمان میرزا ، ملک‌الشعرا بهار، علی‌اکبر داور، عبدالحسین تیمورتاش هم از همراهان و حامیان رضاشاه شدند.

کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ برایند خواسته‌های مردم عادی، ملی‌گرایان و روشنفکران بود و انگلیسی‌ها با تلاش برای زدن مهر انگلیسی به آن درصدد مصادره کودتا و بدنام کردن عاملان اصلی آن برآمدند؛ تلاشی که چپ‌ها در طول ۶۰ سال گذشته و مذهبی‌های از سال ۱۳۵۷ به بعد یک‌نفس آن را تبلیغ کرده‌اند.   

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه