قرقیزستان: گشتی در نگین پنهان آسیای میانه

در این کشور بخش‌های گسترده‌ای از زمین با جاده‌ها آسیب ندیده است

تا پیش از دهه ۱۹۹۰ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، قرقیزستان در نقشه‌ها وجود نداشت- Canva

در قرقیزستان سالیان سال اسب‌ تعیین‌کننده سبک زندگی بوده است؛ با چنان نقش مهمی که روال زندگی هر سال نه با تقویم کاشت و برداشت، بلکه با عبور دسته‌های کوچ‌نشین قرقیز از مسیرهای چرا در جست‌وجوی علف تازه، تعیین می‌شود.  

محل روستاهای سیار (بدوی) دوره‌های زمانی را از  مسیر باستانی که برای رسیدن به مراتع پیموده می شد تعیین می‌کردند، هنگامی که بارش برف از فراز کوه‌هایی که این سرزمین را درست در قلب آسیا محاصره کرده‌اند، به پایین‌تر گسترش می‌یابد و سپس به محدوده‌های بالاتر بازمی‌گردد.

حتی امروز هم که بیشکک، پایتخت قرقیزستان، مانند هر شهر دیگر در کشورهای همسایه‌اش، پر از مراکز خرید چندطبقه، تابلوهای شبرنگ و ساختمان‌های اداری بتنی است، قرقیزها همچنان پیوند عاطفی محکمی با اسب دارند.

شیر تخمیرشده مادیان موسوم به کومیس، همچنان از نوشیدنی‌های محبوب آنان است. مهارت در سوارکاری هنوز هم از ویژگی‌های شخصی ارزشمند به شمار می‌رود، و حتی رابطه تاریخی بین این مردم و اسپ‌هایشان در کلام روزمره ساری و جاری است.

پس تعجبی ندارد که امروز هم اسب‌سواری بهترین روش برای دیدن این کشور باشد.

در بخش‌های وسیعی از این کشور و دشت‌های آن به‌ندرت جاده‌ وجود دارد و بدین ترتیب، افراد ماجراجو می‌توانند روزها به سفرهای طولانی در میان کوه‌های سر به فلک کشیده و کنار دریاچه‌های کوهستانی با آب زلال بروند و از میان کیلومترها تپه ماهور گذر کنند.

مسیر من از میان رشته‌کوه‌های قرقیز می‌گذشت که یکی از ۱۵۸ رشته‌کوه منصف این کشور شش میلیون نفری ترک‌زبان است. رشته‌کوه قرقیز، با وجود رشته‌کوه پامیر در جنوب و رشته کوه تیان‌شن در غرب آن، از بزرگ‌ترین رشته‌کوه‌های این کشور است و قله‌های آن حتی در گرمای تابستان نیز پوشیده از برف است.

به راه که افتادیم، در آفتاب صبحگاهی که بر برگ‌ درختان جنگل اطرافمان می‌ریخت و طیفی از رنگ‌های سبز پیش چشمانمان می‌گسترد، اسب‌هامان می‌خرامیدند. جز نغمه گهگاهی پرند‌ه‌ای، صدایی به گوش نمی‌رسید. هوا خشک و تمیز بود و درختان مانند پتویی، کوهپایه‌های رشته‌ کوه پیش روی‌ ما را فرا گرفته بودند.

از آن جاها و لحظه‌هایی بود که دنیای مدرن سراسر ازدحام و تبختر با آن صدای نخراشیده طوطی‌وارش در برابر آن، نه‌تنها به لحاظ مادی، که از نظر روانی نیز رنگ می‌بازد.

تویی و اسبت و طبیعت. تو نیز کم‌کم خواهی نخواهی با هر گام به جلو با ضرباهنگ باستانی‌اش سازگار می‌شوی؛ روال زمانی خاص اینجا که از ورود اولین انسان‌های اسب‌سوار در گذر تدریجی قبیله‌هاشان از سیبری و آلتا به سوی غرب، پیش از دوره چنگیزخان و در زمان او، وجود داشته است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

تا پیش از دهه ۱۹۹۰ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، قرقیزستان در نقشه‌ها وجود نداشت، اما قدمت فرهنگش به قرن‌ها پیش از آن می‌رسد. این کشور حالا یکی از آسان‌ترین مقاصد سفر در آسیای میانه است، زیرا آگاهانه از بخش اعظم پیچیدگی‌ها و کاغذبازی‌های مورد نیاز برای ورود به آن، ملزوماتی که شاید دسترسی به کشورهای همسایه‌اش را با مشکل مواجه می‌کند، اجتناب شده است.

این کشور خود را مهیای پذیرایی از بازدیدکنندگان کرده است. دارندگان گذرنامه بریتانیایی به راحتی و بدون هماهنگی قبلی می‌توانند هنگام ورود، روادید بگیرند. در دوره همه‌گیری کرونا، این کشور یکی از اولین کشورهای جهان بود که الزام رعایت قرنطینه را برای گردشگران برداشت و به جای آن، شبکه‌ای از آزمایش‌کنندگان سیار پی‌سی‌آر به راه انداخت تا امور مربوط به هر گردشگر را انجام دهند. به همین دلیل، این کشور بهترین دروازه سفر به آسیای مرکزی است.

سفر من از «اوش» شروع شد، شهری درست پای کوه‌های پامیر که در دوره شوروی در پایان بزرگراهی قرار داشت که شاهراه تجاری بین روسیه و آسیای مرکزی بود و از دوران «جاده ابریشم»، مرکز تجاری بوده است.

در بازار «جایما»ی این شهر، از بزرگ‌ترین بازارهای منطقه، حال و هوای تجارت جاری است. این بازار فروشندگان را از جاهای دور نظیر چین، تاجیکستان و قزاقستان، برای فروش اجناس‌شان در غرفه‌هایش، که بسیاری از آن‌ها کانتینرهای حمل بار سرو‌ته شده‌اند، جذب می‌کند.

این بازار به مدت دو هزار سال مردم را از کیلومترها دورتر برای تجارت و داد‌وستد گرد آورده است. امروز نیز همچنان در راهروهایش، غرفه‌های مملو از ادویه جا خوش کرده و قرن‌ها است که در گذرهایش ردیف آهنگران بر آهن پتک می‌کوبند و از آن بیل و سایر لوازم می‌سازند.

می‌شود ساعت‌ها در هزارتوی این بازار گم شد. دمی اطراف خود را مملو از ردیف نوارهای پلی‌استر لیگ برتر حذفی فوتبال دید، و دمی دیگر را به تماشای درخشش نور اسباب‌بازی‌های وارداتی چینی بر پیشخوان‌ها گذراند.

 دمی دیگر به گذشته پرتاب می‌شوی، به دنیای کاسه‌های بزرگ مملو از زرشک و گیاهان دارویی که مشتریان با پیمانه‌های چوبی کهنه، هر آنچه می‌خواهند بخرند، پیمانه می‌کنند و برمی‌دارند. لاشه‌های حیوانات به بزرگی درِ خودرو، از قلاب‌های فلزی آویزان است و خونشان بر سنگفرش زیر پا می‌چکد.

سفر قرقیزستانم به پایتخت این کشور، بیشکک، ختم شد، در صدها کیلومتری شمال، جایی که معماری بی‌روح دوران شوروی، متعلق به گذشته کمونیستی این کشور، با چراغ‌های چشمک‌زن کلان‌شهرهای جدیدتر درمی‌آمیزد که اکنون در گوشه و کنار جوانه می‌زنند.

در اینجا می‌توان در رستوران‌های چینی پنج‌ستاره، به همان شیکی (و گرانی) که می‌توان در شانگهای سراغ گرفت، غذا نوش جان کرد، یا در میکده‌های آمریکایی‌مآب که در آن‌ها از شما با کوکتل‌های رنگارنگ پذیرایی می‌کنند و گاز نوشیدنی در  لیوان‌ها حباب می‌زند، به تماشای رقص و پایکوبی جوانان نشست و به اجرای گروه‌های موسیقی گوش سپرد.

اما آنچه به قرقیزستان حالت خاصی می‌دهد و سبب می‌شود که چنین برای سفر خوشایند باشد، چیزی است که هیچ‌‌یک از آن شهرها، به رغم دل‌پذیر بودن، نداشتند.

این ویژگی را باید در خارج از مناطق شهری سراغ گرفت؛ جاهایی که همچنان در اغلب موارد، به‌ندرت آدمی به چشم می‌خورد و کوه‌های فرش‌وار و پرفراز و نشیبی در چشم‌انداز قرار دارد که با شیب تند، در دشت‌های علف‌پوش و ظاهرا بی‌پایان فرود می‌آیند.

درون ساختمان چوبی سونایی تک‌افتاده که در کناره ساحل ایسیک‌-کول، از بزرگ‌ترین دریاچه‌های جهان و محصور درون کوه‌های تیان‌شن، جا خوش کرده بود، حسابی عرق ریختم و متصدی آب دریاچه را روی زغال‌سنگ‌های داغ می‌ریخت تا سونا پر از بخار شود، و بعد هم در آغوش یخ‌زده دریاچه شیرجه رفتم.

در کوه تخت‌سلیمان واقع در اوش، با صعود از دامنه‌ای پر فراز و نشیب، به غارهایی بسیار عمیق رسیدم. این غارها از زمانی که مردم آن‌ها را می‌شناسند، قداست داشته‌اند. و جاهایی را به چشم دیدم که در گذشته در آن مراسم قربانی به جا می‌آوردند، و سنگ‌های مقدسی که امروزه نیز هنوز زنان به زیارت آن‌ها می‌آیند و اعتقاد دارند که باروری آن‌ها را تقویت می‌کنند.

در باکتو-دولونوتو اسب‌سوارانی بومی را دیدم که از نواحی اطراف گرد آمده بودند تا در مسابقه کوک-بورو، یا به بیان محاوره‌ای‌تر «بزکشی»، شرکت کنند. در این بازی دو دسته اسب‌سوار با هم رقابت می‌کنند تا لاشه بزی را در دروازه حریف قرار دهند.

در این بازی از لاشه‌‌ای استفاده می‌کنند که سر و پاهای‌ آن را بریده‌اند و برای آنکه وقتی دو دسته، لاشه را از هم می‌ربایند، امعا و احشای آن بیرون نریزد، تمام پارگی‌های آن را نیز می‌دوزند. طبق قوانین سفت و سخت این بازی، استفاده از چاقو یا اسلحه ممنوع است، ولی گویا مقررات دیگر اندک‌شمار است.

به صورتی که مسابقه همچنان پر از خشونت است و از جمله در آن ازدحام پرآشوب، سوارکاران کناره‌های زین اسب خود را به زین حریفان می‌کوبند تا اینکه یکباره، و راستش را بخواهید به گونه‌ای بسیار اسرارآمیز، لاشه ناگهان رها می‌شود و تک‌سواری همراه آن از درون آن غوغا چهارنعل بیرون می‌تازد و آن را درون گودالی می‌اندازد که همان دروازه حریف باشد.

این بازی نه تنها در قرقیزستان، بلکه در بسیاری از کشورهای آسیای میانه به قدری محبوب است که جام جهانی مختص خود (بازی‌های جهانی عشایر هر دو سال یک بار) را دارد. در این بازی‌ها، تیم‌هایی از سراسر آسیای میانه در مسابقات بزکشی و نیز سایر ورزش‌های سنتی، مثل قوش‌بازی، کشتی، و تیراندازی با کمان، با هم دست و پنجه نرم می‌کنند.

سه دوره اخیر در قرقیزستان برگزار شده است، اما دوره بعدی در شهر ایزنیک ترکیه برگزار می‌شود و قرار است از آخر سپتامبر امسال شروع شود. پیش‌بینی می‌شود که ۱۰۰ کشور در این مسابقات نماینده داشته باشند و حضور بیش از سه هزار نفر  برای رقابت در مجموع رشته‌های آن، برنامه‌ریزی‌شده است.

روستاییان همانند نیاکان‌ خود در مسیرهای چرا کوچ‌نشینی می‌کنند. خودم در نزدیکی سوسامیر چشم‌انداز آرام‌تری دیدم که فقط اینجا و آنجا، لکه‌های سفیدی از خوشه‌های یورت‌، سکونت‌گاه‌های‌ آنان، در [منظره یکدست] آن گسست ایجاد کرده بود.

درون یکی از آن‌ها رفتم. کف را لایه لایه قالیچه‌پوش کرده بودند و در وسط آن هم آتشی افروخته بودند که رگه‌های دود آن از برش سوراخ دودکش تعبیه‌شده در وسط سقف برزنتی چادر بیرون می‌رفت.

آنجا کوفته‌ای به نام «گوک کوچوارا»، پرشده با سبزی محلی با طعمی شبیه اسفناج، خوردم و سمبوسه‌های خیلی بزرگی پرشده با گوشت بره و پیاز و دارای روکشی از دانه‌های کنجد، که به بی‌احتیاط‌ها هشدار می‌دهند که فلفل تند چاشنی‌شان بوده است.

گوشت اسب هم خوردم. چون قرقیزها از این حیوان فقط سواری نمی‌گیرند، بلکه گوشت آن را هم می‌خورند؛ طوری که هیچ مراسم ویژه‌ای نمی‌توان سراغ گرفت که در آن اسبی را ذبح نکرده و گوشتش را طبخ نکرده باشند. این گوشت را همراه سالاد ترشی، لوبیاقرمز و کلم صرف می‌شد، همراه با کومیس، شیر تازه‌دوشیده و هنوز گرم مادیان، که اندکی ترش اما دلچسب است، تا برای فرونشاندن غذا نوشیده شود.

در شب، عاری از هرگونه آلودگی نوری در اطراف، آسمان دشت‌ها همیشه پرستاره و نزدیک است.

همین حالا به دیدار قرقیزستان بروید. به سادگی می‌توان با هواپیما از استانبول به آنجا رفت. دولت قرقیزستان کمر همت به توسعه گردشگری بسته است؛ یعنی خلوتی آن دیری نمی‌پاید.

اما در حال حاضر، هنوز هم چنان باقی مانده است که زمانی بود: جایی که ضرباهنگ زندگی را می‌توان جوری حس کرد که روزی بود، و هنوز هم همان است. تا چنین امکانی باقی است، این [حس] را [با سفر به قرقیزستان] به یاد آورید.

© The Independent

بیشتر از سفر