مرجعیت و سیادت، دوقربانی بزرگ انقلاب

با غیبت لامحاله آیت‌الله سیستانی به‌عنوان مرجع اعلا، آیا مرجعیت با آخوندهای درجه دو ادامه خواهد یافت؟

 تامل کوتاهی در تاریخ ایران روشن می‌کند که از زمان شاه اسماعیل صفوی تاکنون هیچ زمامداری به اندازه خمینی آدم نکشت‌ـ KHAMENEI.IR / AFP

پیش از انقلاب سید‌ روح‌الله خمینی، جایگاه مرجعیت در بین شیعیان بسیار والاتر از مثلا جایگاه پاپ اعظم بین پیروان مسیحیت و مذهب کاتولیک بود؛ چون پاپ را عده‌ای از کاردینال‌های عضو شورای‌ عالی واتیکان با مرگ یا کناره‌گیری پاپ اعظم برمی‌گزیدند؛ در حالی که مراجع شیعه با پذیرش عامه و میزان مقلدان اعتبار می‌یافتند.

بدیهی است آن که مرجعیت تام پیدا می‌کرد، مثل سید ابوالحسن اصفهانی و آخوند نایینی و خراسانی در عراق و بروجردی و شریعتمداری و گلپایگانی و مرعشی نجفی و حاج آقا حسن قمی در ایران، علاوه بر اعتبار نزد مومنان و مقلدان، نزد حکام نیز منزلت ویژه‌ای داشت.

عمامه سیاه و عنوان سیادت نیز جایگاه مرجع سید را والاتر از مرجع عام (عمامه سفید) می‌کرد. عمامه سیاه، شال سبز و لقب «سید» برای دارنده‌ آن نزد مردم عامی هم نوعی تمایز ایجاد می‌کرد که نظیر آن در کمتر جامعه‌ای نمود دارد. در جوامع اهل سنت، آخوند کارمندی در خدمت دولت و اوقاف است و در مغرب و یمن و به‌طور محدودی در مصر که علوی‌ها و سادات نیمچه‌ اعتباری دارند، هیچ‌گاه این اعتبار در حد آنچه سادات در ایران- حداقل از زمان صفویه به بعد- صاحب شدند، نبوده است.

فرقه‌های صوفیه در جهان عرب به‌ویژه مصر، برای مشایخ خود کرامات قائل‌اند. بعضی از این مشایخ که در اهل سنت ایران نیز در نمونه‌هایی چون مشایخ نقشبندیه (که در سرتاسر جهان اسلام پیروانی دارند) آن‌ها را می‌‌بینیم، با آنکه نسبشان به اهل بیت می‌رسد، این ارتباط هرگز تمایزی به آن‌ها نمی‌دهد. هاشمی‌ها در اردن و علوی‌ها در مغرب (سلسله پادشاهی) نیز با اهل بیت مرتبط‌ یعنی سیدند؛ اما این سیادت در سلسله مراتب مذهبی، جایگاه خاصی به آن‌ها نداده است. سادات افغانستان نیز تنها در حوزه روستا و بین عوام شیعه اندک اعتباری دارند.

با این همه، اگر به تاریخ سلاله‌های سرشناس روحانی در عراق نگاه کنیم، مراجع بزرگی را می‌بینیم که از سادات نبودند اما جایگاهشان به هیچ روی فرودست‌تر از جایگاه مراجع عمامه سیاه یا سید نبود. تنها در ایران است که صفوی‌ها با جامه مقدس پوشاندن بر قامت هر آنکه ادعا کرد علوی و منتسب به خاندان نبوت و اهل بیت است، از یک سو با یک حکایت جعلی خود را به سادات وصل کردند (شیخ صفی‌الدین اردبیلی جد شاه اسماعیل از مشایخ سرشناس اهل سنت بود و هرگز ادعای سیادت نداشت) و از سوی دیگر، دکان پررونقی را گشودند که تا امروز برای صاحبان و کارگزاران و حتی جاروکش‌های آن آب و نان فراوانی داشته است.

در این نوشته، نخست به این سوال پاسخ می‌دهم که آیا سیادت فضیلت است؟ و اگر چنین است، حکم افرادی که خود را منتسب به خاندان نبوت و اهل بیت می‌دانند اما فجیع‌ترین جرائم را مرتکب می‌شوند، انواع رذائل را در کارنامه اعمالشان دارند و اصولا به هیچ اصل اخلاقی و دینی پایبند نیستند، چه خواهد بود؟

سید احمد خاتمی، عضو خبرگان و امام جمعه موقت پایتخت، علم‌الهدی، پدرزن ابراهیم رئیسی و عضو خبرگان و نماینده رهبر جمهوری اسلامی، و سید حسین موسوی تبریزی که اخیرا مدعی شد در کشتارهای ۶۰ و ۶۷ نقشی نداشته است، همگی از سادات‌اند. لابد شجره‌نامه قرص و محکمی هم دارند و مرحوم حاج‌آقا شهاب مرعشی نجفی که استاد علم انساب بود، نیز احتمالا شجره طیبه خاندان آن‌ها را یافته و ثابت کرده است که ۳۵ پشت آن‌ها به امام جعفر صادق می‌رسد.

 در مقابل، مرحوم شیخ حسینعلی منتظری به قول شایع «عام» بود، عمامه سفید بر سر می‌گذاشت و پدر و جد و نیای بیستم او نیز از عالمان دین نبودند و در نجف‌آباد زراعت می‌کردند. من پدر آقای منتظری را اوایل انقلاب دیدم و با او مصاحبه‌ای هم کردم که همان زمان منتشر شد. پیرمردی خوش‌رو و بامزه بود که در ۷۵ سالگی صاحب فرزندی شده بود. زمینی داشت و زراعت می‌کرد. گاهی عمامه‌ای هم بر سر می‌گذاشت و در روستا روضه می‌خواند. من این منتظری را هزار بار باشرف‌تر، متدین‌تر و انسان‌تر از سید احمد خاتمی می‌دانم که خود را ذریه‌ زهرای مرضیه می‌داند و اسم فاطمه که می‌آید، اشک تمساح هم می‌ریزد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

این سادات جور در طول دو سه قرن اخیر ضربه‌های سنگینی به وطن و مردمان ما وارد کرده‌اند. سه تن از آخوندهایی که علیه روس‌ها حکم جهاد دادند و عباس میرزای بیچاره را به نبردی نابرابر مجبور کردند و ۱۷ شهر ایران را به روس‌ها بخشیدند، از همین سادات اصیل بودند که مو لای درز انتسابشان به خاندان نبوت نمی‌رفت.

وقتی پسر نوح نبی با بدان می‌نشیند و خاندان نبوتش گم می‌شود، آیا مردک آدمخواری را که عمامه سیاه بر سر گذاشته و مدعی است ۳۶ پشتش به حسین بن علی می‌رسد اما عملکردش ۱۰۰ درجه بدتر از حرمله است، باید همچنان به‌صرف سیادت و عمامه سیاه مقدس بدانیم و اطاعتش را واجب فرض کنیم؟

در روایات مربوط به اهل بیت، اسماعیل را داریم که به ادعای راویان مورداعتماد شیعه به علت شراب‌خواری از امامت معزول شد؟ و مگر حسن مثنی و علویان طبرستان را نداریم که برخی به علت آدمکشی و پرخوری و شهوت‌رانی منفور عموم بودند؟ تازه آن‌ها که سید اصیل بودند و با چهار پشت به امام دوم و یا سوم می‌رسیدند.

تا پیش از صفویه، اگر مردم برای علویان و سادات اعتباری قائل بودند، بیشتر به علت تمرد آن‌ها از خلفای مقیم بغداد بود؛ بعد هم که بساط عثمانی‌ها پهن شد، عداوت جنبه ملی بین آل علی و آل عثمان پیدا کرد. صفویه فرهنگی را در جامعه ایران رواج دادند که ۱۰۰ سال پس از سرنگونی آن‌ها به دست محمود افغان تبعه ایران، هر روز سیدی در گوشه‌ای از ایران مدعی انتساب به صفویه می‌شد و فتحعلی‌شاه قاجار، خاقان قدرقدرت، نیز مجبور بود رعایت هر سید جلنبری را که ادعای ولایت داشت، بکند و خود را مکلف و معین از طرف او بخواند.

قصه سادات و صفوی‌ها به این‌جا ختم نمی‌شود. سید بهبهانی در صدر مشروطیت، در اندیشه شاهی بود و بارها پرسید که صفویه جقه شاهی را کجای عمامه‌شان می‌زدند. یک کارآموز مدرسه صنعتی به نام میرلوحی، با «نواب صفوی» خواندن خود، چند سالی فتنه‌ای گران در ایران به پا کرد و با ترور دولتمردان سرشناس از جمله رزم‌آرا و هژیر و احمد کسروی، متفکر آزادی‌خواه، رعب و وحشت بسیار در دل‌ها برانگیخت و اگر همدلی و همراهی مرجعیت وقت، مرحوم حاج آقا حسین بروجردی، با حکومت نبود، چه بسا داستان تلخ سال ۱۳۵۷ در دهه ۳۰ خورشیدی رخ داده بود.

خمینی هم سید بود؛ آن هم از سادات کشمیری. تامل کوتاهی در تاریخ ایران روشن می‌کند که از زمان شاه اسماعیل صفوی تاکنون هیچ زمامداری به اندازه او آدم نکشت. آن وقت عده‌ای امروز به مزار او می‌روند و دخیل می‌بندند که بیمارشان شفا یابد یا وضع مالی بد آن‌ها بهتر شود. آن که در حیاتش ویران کرد و کشت، در مماتش چگونه عامل بهبودی و سلامت و رفاه و آبادانی خواهد شد؟

سید و غیرسید اگر جرمی مرتکب شد، حق مردم را خورد، به عرض و ناموس مردم تجاوز کرد، مصالح ملی را فدای مطامع خود کرد، مجرم است و باید او را محاکمه کرد. دست‌وبالتان نباید بلرزد که چون طرف سید است، اگر به او آزاری برسد، حضرت عباس غضب می‌کند و امام زمان ظهورش را به تاخیر می‌اندازد. حتی محمدرضا شاه نیز چنین گمانی داشت. تیمسار اویسی دو بار، تیمسار مقدم یک بار و سرانجام مارانش، رئیس اطلاعات فرانسه، به او گفته بودند که می‌شود کلک خمینی را به‌راحتی کند؛ اما او پاسخ داده بود که مگر می‌شود سید را کشت؟

این باور واقعا ما را بدجور گرفتار کرده است و با آنکه علوی امروز شال فلسطینی بر گردن می‌اندازد و رذل‌ترین افراد را به عنوان مسئولان عالی‌رتبه نظامش معرفی می‌کند، هنوز هم هستند کسانی که برای توجیه بندگی‌ و سرسپردگی و اطاعت خود، سیادت او را بهانه می‌کنند.

در طول چند هفته اخیر شاهد بودیم که در دو سوی معرکه، دو سید یکی با عمامه و دیگری با شال سبز میدان‌دار صحنه بودند. خامنه‌ای سید است و میرحسین موسوی نیز ردای سیادت بر تن دارد. اما انتساب به اهل بیت مانع از آن نشد که حسین بازجو (شریعتمداری)، یار و مشیر و مشاور رهبر و هم‌پیاله شربت کوکنار، موسوی را عامل آمریکا و داعش و منافق و مفسد نخواند.

تردیدی ندارم که پیامد رویارویی‌های اخیر چنان خواهد بود که دیگر کسی با دو متر چلوار سیاه بر سر و یک لقب سید در پیش نام که تا امروز ادعای متمایز بودن از دیگران را به یک اصل مسلم در جهان تشییع تبدیل کرد، قادر باشد معرکه‌گیری‌اش را ادامه دهد. این باور عام در سال‌های اخیر هر روز کمرنگ‌تر شده است.

در انگلستان، لردها و ارل‌ها و شاهزادگان اصیل بسیارند اما هیچکدام به دلیل انتساب خود مصونیت ندارند. در دیگر نقاط جهان نیز وضع درباره خاندان‌های اصیل یا «نوبل»(اشراف) و ریشه‌دار کم‌و‌بیش همین گونه است. تنها در ایران و تا حدی عراق است که این بساط سیادت برای یک عده آدم جائر (ستمکار) و محتال (حیله‌گر) قداست ایجاد کرده است.

در طول ۴۴ سال گذشته، چند سید جائر و آدمخوار دیده‌اید که برخی هم از جمله شکنجه‌گران بی‌رحم زندان‌های ولی فقیه اول و دوم بوده‌اند؟ اصولا لقب سید بین «اطلاعاتی‌ها» لقب متداولی است و «بازجوی عزیزِ» زنده‌یاد سعیدی سیرجانی نیز از سادات اصیل بود.

این‌ها را نوشتم تا به این نکته برسم که «جناب آقای سیدعلی بن جوادالحسینی الخامنه‌ای» با عمامه سیاهش هیچ مزیتی بر دیگر حکام جور ندارد و عملکردش طی ۳۴ سال گذشته (دوران ولایت) به‌ صورت عام و در چند هفته اخیر به وجه خاص، جایگاه او را در کنار جباران عهدشکن و سرکوبگر تاریخ تثبیت کرده است. از این پس، حتی آن‌ها که با سخنان او و روضه اخیرش به گریه افتادند و گاه از سر ریا و شماری از سر صدق بر سر و روی کوفتند، باید بدانند که نه تنها مقام ولایت قدسیتی ندارد، بلکه با عملکرد خود بر هرچه قداست است، مهر باطل زده‌ است.

یادمان نرود اصغر حجازی و آقا مجتبی و سعید مرتضوی نیز سیدند. البته ناسیدهایشان عملا بهتر از سیدها نبوده‌اند؛ اما حداقل ادعای اتصال به خاندان اهل بیت را ندارند.

مهندس بازرگان بر این باوربود که مهم‌ترین قربانی انقلاب اسلام است. مرحوم آیت‌الله شریعتمداری هم تشییع و مرجعیت را قربانیان اصلی انقلاب خمینی می‌دانست. امروز نه مرجعیت اعتباری دارد و نه سیادت جایگاهی ویژه. با غیبت لامحاله آیت‌الله سیستانی در آینده‌ای نه چندان دور- با توجه به سن ایشان- مرجعیت عامه و اعلا نیز به خاک سپرده خواهد شد و آخوندهایی که لقب عظما را برای خود منظور می‌دارند، لقب صغری نیز نصیبشان نخواهد شد. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه