سیلاب، امامزاده را برد

بگذار امامزاده داوود - آنی بشود که پیش ازین بود

حالا که به سیل شد گرفتار - چشم حضرت بود به زُوّار

سیلاب امامزاده را برد
آن سید فوق العاده را برد
 
آن سیّد صاحب کرامات
آن میّت قبله خرافات
 
آن مغز بزرگ اقتصادی
فارغ ز رکود و از کسادی
 
ارقام امامزاده داوود
همرتبه بانک مرکزی بود
 
هر ارزی را قبول می‌کرد
هر نذری را وصول می‌کرد
 
وسواس نبود توی کارش
صراف نبود در کنارش
 
گر نقد نداشتی تو حالا
می‌کرد ز تو قبول کالا
 
فرش و تلویزیون و سینی
دیگ مسی و ظروف چینی
 
این‌ها همه را قبول می‌کرد
تبدیل به ارز و پول می‌کرد
 
می‌کرد علاج در مقابل
درد سر و پا و معده و دل
 
گر مشکل خانوادگی بود
می‌کرد عمل به رفع آن زود
 
در منطقه هر دعانویسی
رفت از پی کار پشم ریسی
 
حضرت همه را نمود بیکار
تا خود برسد به کار زُوّار
 
زن گر ز هووی خود به لج بود
تا خانه رسد هوو فلج بود
 
کس گر ز شریک بود دلتنگ
حضرت به شریک می‌زد اردنگ
 
بر نسل جوان به حد مقدور
می‌داد سؤال‌های کنکور
 
افغان و بلوچ و ترک و تازی
بودند ازین بزرگ راضی
 
راضی‌تر از اینهمه جماعت
شیخ العلما شریک حضرت
 
یک سایبری درست و لایق
ختم متولیان سابق
 
***
 
در سایت امامزاده داتکام
دیشب خبری شده ست اعلام:
 
ای امت زار پابرهنه
با پای برهنه روی صحنه
 
سیلی که چهارشنبه آمد
شب، جیب امامزاده را زد!
 
نقدینه و صندوُق سپرده
سیلاب هرآنچه بوده برده
 
هم سکه و اسکناس را برد
هم قالی و هم پلاس را برد
 
گاوصندوُق او چو یک پر کاه
بر آب روانه شد ز درگاه
 
شد لخت امامزاده داوود
باید بکنیم خدمتش زود
 
ای زُوّار همیشه بیمار
ایشان خدمات کرده بسیار
 
هرگونه قولنج را شفا بود
فتق و بواسیر را دوا بود
 
گر داشت مراجعی یبوست
شل می‌کردش به حسن نیت
 
مردی‌ها را درست می‌کرد
درمان فلان سست می‌کرد
 
از شاه و گدا مراجعین داشت
در کار طبابت آفرین داشت
 
حالا که به سیل شد گرفتار
چشم حضرت بود به زُوّار
 
لطفاً بشتاب ای مسلمان
خوش کن دل حضرتش هم الان
 
از نقره و اسکناس و سکه
زنجیر و طلای تکه تکه
 
تا کفش و لحاف و فرش و قالی
مَردنگی و کوزه سفالی
 
بردار و بیار و نذر او کن
حالا همه چیز آرزو کن
 
خواهی که زنت طلاق گیرد
یا شوهر خواهرش بمیرد
 
یا سیر شود خرت به آخوُر
یا باطری آیفونت شود پر
 
بشتاب به خدمت جنابش
یا اینکه بریز در حسابش
 
ضمناً زن و دختر مجرّد
آمد اگر اینطرف، خوش آمد
 
یک عده برادران مشتاق
کوتاه و بلند و لاغر و چاق
 
هستند مناسب سلیقه
ساعت ساعت برای صیغه
 
ای دختر خوب و نازنین زن
شو مایه روسفیدی من
 
بگذار امامزاده داوود
آنی بشود که پیش ازین بود
 
دلگرم به کار خود بماند
ور بهر همه دعا بخواند
 
آغاز کند طبابت خویش
با معجزه‌های بیش از پیش
 
در پشت حرم اتاقکی هست
که سیل نبرده سوی آن دست
 
از معجزه اماممان بود
کین گوشه ز سیل در امان بود
 
کُندوم دو سه تا اگر نیاز است
پیچیده به لای جانماز است
 
دارم به تو من امیدواری
که سنگ تمام می‌گذاری
 
با مشتریان بِسِکس! بسیار
ای خواهر من خدا نگهدار!
 
 
***
 
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه