خطرات جمود فکری و واپس‌گرایی در جهان اسلام

پذیرفتنی نیست که دستاورد ما برای خودمان و دیگران خشونت، کشتار و انفجار باشد

یک عضو طالبان پس از انفجار پیکره های باستانی بودا در بامیان، سال ۲۰۰۱ - SAEED KHAN / AFP

درگذشت حسن حنفی، اندیشمند مصری، و محمد سبیلا، دانشمند مراکشی، مرا به یاد همان پرسشی انداخت که امیر شکیب ارسلان یک قرن پیش مطرح کرده بود: چرا غرب پیشرفت کرد و مسلمانان عقب ماندند؟ بعد از گذشت قرن‌ها که طرح پرسش‌های عمیق در میان مسلمانان متوقف شده و به پاسخ‌های آماده، کلیشه‌ای و سطحی خو گرفته‌ بودند، طرح این پرسش دروازه بحث‌‌ها و گفت‌وگوهای عمیق درباره مسائل مهم و کلیدی را باز کرد.

قرون سه‌گانه نخستین تاریخ اسلام که روزگار طلایی برای طرح سوال‌های مهم و جروبحث‌های عمیق بود، دو ویژگی داشت: ویژگی اول، ظهور جریان‌های فکری مانند «معتزله» و «اخوان‌الصفا» بود که جامعه را نوعی قرارداد اجتماعی و فرهنگی می‌خواندند و برای تحقق آرمان‌های بشری، فراتر از گرایش‌های طایفه‌ای، مذهبی و قبیله‌‌ای، بر ماهیت ارزش‌های انسانی تکیه می‌کردند. ویژگی دوم، ظهور اندیشمندان خلاقی همچون ابن خلدون، ابن رشد، ابن هیثم و نخبگان دیگر بود.

اما در قرن‌های واپسین تا روزگار ما، پرسش‌هایی سطحی و پاسخ‌های آماده و کلیشه‌ای سکه رایج بازار اندیشه و فرهنگ شد. قرن‌های بعدی هم دو ویژگی دارد: یکی تسلط خرد جمعی قیاسی است؛ خردی که خلاقیت و ابتکار در آن راه ندارد؛ چرا که به گفته محمد شحرور، بنیان‌گذار تئوری «ثبات نص و حرکت محتوا»، این خرد، تنها خرد فقاهتی است. ویژگی دوم قرون بعدی انتشار و گسترش اسلام سیاسی است که بیشتر بر فرهنگ مرگ تکیه می‌کند و ادعا دارد که مردن در جهاد سبب خوشنودی خداوند می‌شود. آدمکشان و سفاکانی در این جریان ظهور کردند و تمجید شدند، با القاب ابو فلان و ابو بهمان خوانده می‌شدند که باارزش‌ترینشان عبارت بودند از ابوعمر البغدادی، ابوبکر البغدادی، ابومصعب الزرقاوی، ابومحمد الجولانی، ابو سیاف، ابو اسامه الشیشانی، ابو براء التونسی و دیگران؛ اما مناسب‌ترین لقب برای آن‌ها همان ابوعزرائیل است.

البته نباید فراموش کرد که از اواخر قرن ۱۹ تا امروز که قرن ۲۱ است، تعدادی از اندیشمندان روشن‌فکر همچون ستارگان درخشان در آسمان اندیشه و فرهنگ اسلامی ظهور کردند و در برابر اندیشه‌های تاریک و تکفیری به روشنگری پرداختند. اندیشمندانی همچون محمد عبده، علی عبدالرازق، سید جمال‌الدین افغانی، محمد عابد الجابری، محمد ارکون، هشام جعیط، حسن حنفی، محمد سبیلا، حسین مره، طیب تیزینی، محمد شحرور و دیگران.

همه این‌ شخصیت‌ها در مسائلی مانند رابطه عقل‌ و نقل، سنت و مدرنیته، دین و هنر و ایمان و عمل به بحث و بررسی پرداختند. برای مثال، الجابری از سه جریان به نام‌های بیان، عرفان و برهان در میراث فرهنگی اسلام نام برده، وجوه تمایز هر یک را برشمرده و تکیه بر برهان را شرط پیشرفت دانسته است. محمد سبیلا از این روش انتقاد کرده که «چرا تنها بر جوانب تاریک و خشونت‌آمیز میراث فرهنگی مسلمانان، تمرکز می‌شود و جوانب روشن و ارزش‌هایی همچون آسان‌گیری و مدارا به فراموشی سپرده می‌شود».

 محمد ارکون نیز بر این مطلب تاکید کرده است: «آزادی دین و مذهب در واقع سرآغاز آزادی جامعه است». او همچنین این حقیقت را برملا کرد که «از گذشته‌های دور تا امروز، دین مغلوب سیاست شده است نه برعکس».

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

حسن حنفی در جدال میان سنت و مدرنیته از تقسیم عمودی پا را فراتر گذاشته و اظهار داشته است: «میراث سودمند آن است که دیدگاهی عمیق به ما بدهد و ما را در فهم جهان کمک ‌کند، نه میراثی که ما را در روش زندگی پیشینیان زندانی کند و زندگی ما را به چرخش در میان گورستان‌ها و موزه‌ها منحصر ‌کند.» او همچنین گفته است: «ما بدون تکیه بر فرهنگ بومی خود و تنها با آموختن و دنباله‌روی از تمدن موجود، به پیشرفت و تمدن نائل نمی‌شویم و نمی‌توانیم در تمدن بشری سهمی داشته باشیم و در آن نقشی ایفا کنیم زیرا ما از نگاه فناوری، در چارچوب تمدن غرب زندگی می‌کنیم، اما از لحاظ فرهنگی بیرون از آن قرار داریم».

با این حال، پاسخ‌ها و اندیشه‌های روشنگرانه به جریان غالب و گسترده در جهان اسلام مبدل نشد و در مبارزه فرهنگی نتوانست میدان را از جنبش‌های اسلام سیاسی بگیرد؛ بلکه جریان اسلام سیاسی که با روش‌های تروریستی عمل می‌کند، کماکان فعال باقی ماند؛ با وجودی که با همه ابزارهای نظامی، امنیتی و سیاسی با آن مبارزه شد.

ما در واقع با موجی از واپس‌گرایی روبه‌روییم که موج پیشرو نتوانسته بود آن را شکست دهد. جهان اسلام اکنون در مرحله بسیار ترسناکی از تحول قرار گرفته است؛ تحول از فکر باز اخوان‌الصفا به اندیشه بسته القاعده و داعش؛ تحول از تئوری روشنفکرانه معتزله به نظریه متحجر ولایت فقیه. اکنون به‌جای اینکه به تربیت مغزها توجه شود، بر اموری فراتر از مغزها تمرکز می‌شود. به‌جای اینکه درباره مسائل عمیق‌تر فقهی  بحث و بررسی شود، حتی سخن گفتن درباره فقه تحریم می‌شود. اکنون عوض اینکه در مالی و نیجریه «کتابخانه تمبکتو» کانون پخش دانش و فرهنگ باشد، جولانگاه تروریست‌های بوکوحرام شده است. در افغانستان زادگاه ابن‌سینا، امارت اسلامی طالبانی، استقرار یافته است.

دیگر شایسته نیست که همچنان در اسارت همان اندیشه قدیم باشیم که «هر که منطق و فلسفه خواند، کافر و زندیق است». دیگر پذیرفتنی نیست که دستاورد ما برای خودمان و برای دیگران در همه‌جا و حتی درون عبادتگاه‌ها خشونت، کشتار و انفجار باشد. دستاورد که شیخ حسن البنا، بنیان‌گذار سازمان اخوان‌المسلمین، آن را «پیشوا و مرشد جهان» می‌نامید. بی‌خبر از اینکه جزم‌اندیشی خود نوعی جهل است. چنانچه محمد بن عبدالجباربن الحسن نفری، عارف برجسته قرن چهارم هجری، می‌گوید: «علم پایدار و تغییرناپذیر در واقع جهل پایدار و تغییرناپذیر است.»

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه