دولت فراگیر در افغانستان زیر سلطه طالبان، رویای محال جمهوری اسلامی

با قدرت گرفتن طالبان، پیامدهای امنیتی جدیدی برای ایران در راه است که سابقه نداشته است

پشتون‌ها که طالبان عمدتا از آن برخاسته‌اند، براساس برخی برآوردها ۳۵ درصد ساکنان افغانستان را تشکیل می‌دهند- BULENT KILIC / AFP

امیر عبداللهیان، وزیر امور خارجه دولت ابراهیم رئیسی، هفته گذشته در نشست وزرای خارجه شش کشور همسایه افغانستان گفت که دولت متبوعش خواستار «تشکیل دولت فراگیر با مشارکت همه اقوام» در افغانستان پس از به قدرت رسیدن طالبان است: «جمهوری اسلامی ایران همچنان پیگیر موضوع تشکیل دولت فراگیر با مشارکت همه اقوام است و امیدوار هستیم طالبان به تعهداتی که وعده داده‌اند، عمل کنند... تجربه نشان داده است که تشکیل دولت غیرفراگیر کمکی به وضعیت ثبات، آرامش و ارتقای وضعیت افغانستان در طول تاریخ نکرده است.»

در این یادداشت استدلال خواهیم کرد که تشکیل دولت چند قومیتی در افغانستان که در سخنان عبداللهیان بر آن اصرار شده است، با حمایت جمهوری اسلامی از طالبان و سکوتش در حمایت از مقاومت احمد مسعود و امرالله صالح و دیگران در پنجشیر، سازگار نیست. در ادامه خواهیم گفت که جمهوری اسلامی ایران جز آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی، هیچ سیاست واضح دیگری در مورد افغانستان و منطقه ندارد و ادعای حمایت از زبان فارسی و ناسیونالیسم ایرانی هم سخن گزافی بیش نیست.

موضع اصولگرایان در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان

در ایران، اصلاح‌طلبان عمدتا مخالف قدرت‌گیری طالبان هستند، چنان که بیانیه محمد خاتمی که در آن گفته شده است «افغانستان در معرض تهدید بزرگ و پردامنهٔ اسلام طالبانی است»، این امر را آشکارا نشان می‌دهد.

در نقطه مقابل، اصولگرایان تندرو و سپاه پاسداران، تلویحا یا تصریحا از به قدرت رسیدن طالبان خوشحالند. بررسی یادداشت اخیر تارنمای تسنیم با عنوان «مبنای عمل ایران در ماجرای افغانستان چیست؟»، برای درک منطق این گروه و هسته آمریکا‌ستیز جمهوری اسلامی ایران در مورد افغانستان شایسته تامل است. نویسنده آن یادداشت که خود از گروه موسوم به حزب‌اللهی است، کوشیده است تا از سیاست خارجی ایران در افغانستان بر اساس آنچه منطق «عقلانیت انقلابی» خوانده است، دفاع کند و می‌نویسد: «در شرایط حاضر مهم‌ترین تهدیدهای بالفعل جمهوری اسلامی (ایران) ۱.‌حضور نظامی آمریکا در همسایگی ایران، ۲.‌قدرت‌گیری گروه‌های تکفیری شیعه‌ستیز از جمله داعش در همسایگی ایران، ۳.‌حضور سیاسی و امنیتی رژیم صهیونیستی در همسایگی ایران است.» 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

این همان منطق آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی است که نگارنده این سطور هم معتقد است اساس سیاست هسته سخت جمهوری اسلامی ایران را در منطقه را تشکیل می‌دهد؛ با این قید که بر خلاف نظر تسنیم، باید گفت نگاه جمهوری اسلامی ایران به شیعه‌ستیزی هم ابزاری است، چنان که مروری بر تاریخ متاخر نشان می‌دهد که در شیعه‌ستیزی تفاوت بنیادینی میان داعش و القاعده و طالبان و سایر گروه‌های به‌اصطلاح اسلامگرای موسوم به تکفیری نیست.

در ادامه، نویسنده تسنیم مدعی شده است که حضور نظامی آمریکا در افغانستان و نیز «دولت غرب‌گرای اشرف غنی»، دو مانع برای آنچه «سیاست درهم‌تنیدگی منافع ایران و افغانستان» (عبارتی مغلق که به نظر بار معنایی دقیقی هم ندارد) خوانده شده است، بودند که با قدرت‌گیری طالبان و خروج آمریکا از میان برداشته شده است. نویسنده عامدانه یا به سهو، قرابت قومی تاجیک‌ها و هزاره‌ها و ازبک‌ها به ایرانیان را فراموش می‌کند و جایی در نوشته‌اش به مقاومت پنجشیر در برابر ارتجاع طالبان نمی‌دهد.

همین نوشتار تسنیم هم نشان می‌دهد که جمهوری اسلامی ایران از درست بودن سیاست ‌خود در مورد افغانستان مطمئن نیست و می‌ترسد حمایت از طالبان در نهایت بر سرش خراب شود. نویسنده تلویحا هشدار می‌دهد که افغانستان می‌تواند به باتلاقی برای جمهوری اسلامی ایران بدل شود: «افغانستان نباید به وضعیت جنگ داخلی و بی‌دولتی فرو‌غلتد و تبدیل به پرورشگاه تولید و تربیت تروریست‌های چندملیتی شود. تلاش جمهوری اسلامی (ایران) شکل‌گیری یک دولت قدرتمند، فراگیر با حضور همه اقوام افغانستانی در چهارچوب فرآیندهای مردم‌‌سالار و پشت میز مذاکره است، نه توسعه جنگ داخلی و فروغلتیدن در باتلاقی که دو ابرقدرت جهانی را بلعیده است.» 

منطق قومی سیاست در افغانستان

منطق سیاست داخلی افغانستان، چه بپسندیم چه نه، قومی است. افغانستان مرز دریایی ندارد و از طریق زمینی با شش کشور ایران، پاکستان، ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، و چین هم‌مرز است. (طولانی‌ترین مرز این کشور با پاکستان، و کوتاه‌ترین و صعب‌العبورترین آن با چین است.) بزرگ‌ترین گروه‌های قومیتی افغانستان، تاجیک‌ها، پشتون‌ها، هزاره‌ها و ازبک‌ها هستند. آمار جمعیت اقوام در افغانستان دقیق و به‌روز شده نیست و هر گروهی معمولا مدعی است که جمعیت بیشتری از آنچه گفته می‌شود، دارد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

پشتون‌ها که طالبان عمدتا از آن برخاسته‌اند، براساس برخی برآوردها ۳۵ درصد ساکنان افغانستان را تشکیل می‌دهند. این گروه در نواحی شرقی و جنوبی افغانستان، هم‌مرز با پاکستان، متمرکز هستند. (همچنین گفته می‌شود که گروه‌های کوچکی از پشتون‌ها در داخل ایران در نواحی هم‌مرز با افغانستان هم ساکن هستند.) با این حال، زبان فرهنگی و فلسفی افغانستان عمدتا فارسی است، نه پشتون. در طول زمان، عده‌ای از پشتون‌های شهرنشین در کابل و سایر مناطق آن کشور، فارسی‌زبان شده‌اند. 

تاجیک‌ها گروه قومی فارسی‌زبانی هستند که عمدتا در شهرهای شمال، شمال شرقی (همسایگی تاجیکستان) و غرب افغانستان و کابل حضور دارند. جمعیت تاجیک‌ها هم حدود ۳۵ درصد برآورد شده است. تاجیک‌ها نزدیک‌ترین گروه قومی به فارسی‌زبانان ایران (و طبیعتا تاجیکستان) هستند، با این تفاوت که تاجیک‌های افغانستان (مانند تاجیکستان) عمدتا سنی، و فارسی‌زبانان ایران اکثرا شیعه هستند. 

هزاره‌ها که جمعیت آنان حدود ۲۵ درصد از جمعیت افغانستان برآورد شده است، گروه‌های بزرگی از جمعیت کابل، مزارشریف، غزنی و هرات را تشکیل می‌دهند. این گروه به گویش هزارگی از زبان فارسی سخن می‌گویند، با این تفاوت که واژه‌های ترکی و مغولی حدود بیست درصد از لغات این گویش را تشکیل می‌دهند. قوم ازبک که در واقع ترک هستند نیز حدود ۱۰ درصد از جمعیت افغانستان را تشکیل می‌دهند و در مناطق شمال، از جمله در نزدیکی مرز ازبکستان، سکونت دارند. (در مورد آمارها، بنگرید به گفت‌وگوی محسن روحی‌صفت، کارشناس امور افغانستان، با شرق در ۲۶ خرداد ۱۴۰۰)

اگر جمعیت ترک‌ها در ایران را هم در نظر آوریم، ایران از نظر زبانی بیشترین قرابت را به سه قوم اصلی و غیر پشتون افغانستان دارد. خویشاوندان قومی پشتون‌ها عمدتا در پاکستان هستند. بر این اساس است که پیش از حمایت‌ سال‌های اخیر از طالبان، ایران به لحاظ سنتی، چه در دوره شاه و چه جمهوری اسلامی، حمایت بیشتری از اقوام غیر پشتون هزاره و تاجیک کرده است.

مقاومت بر اساس هویت‌طلبی فارسی در برابر طالبان

امروز پس از اشغال افغانستان به دست طالبان، ناسیونالیسم ایران‌گرا با محوریت زبان فارسی به نیروی مقاومت ضد ارتجاع در افغانستان بدل شده است. همین امر نشان می‌دهد که ناسیونالیسم (مانند دین) فقط یک سو ندارد، و بسته به اوضاع زمانی و بافت جامعه، می‌تواند به نیروی مقاومت یا نیروی سرکوبگر بدل شود. در أفغانستان، ناسیونالیسم تاجیکی با پشتوانه زبان فارسی (که احمد مسعود امروز از شاخص‌ترین چهره‌های آن است)، نیروی مقاومت در برابر ارتجاع اسلامگرایان طالب پشتون است. ولی حمایت از ملی‌گرایی ایران‌گرا در أفغانستان، با دشمن‌تراشی و آمریکاستیزی نهادینه شده در ساختار حکومت جمهوری اسلامی ایران، ممکن نیست. بر این اساس، می‌توان حدس زد که افغانستان ذیل حکومت طالبان، با ناامنی‌های فراوانش و هزار و یک مشکل جدیدی که خواهد داشت، برای جمهوری اسلامی ایران به یک کوچه بن‌بست (اگر نگوییم باتلاق) بدل خواهد شد؛ بدتر از وضعیت پیشین در افغانستان با حضور نظامی آمریکا و دولت‌های اشرف غنی و کرزای که رسانه‌های جمهوری اسلامی ایران در هر بهانه‌ای آن‌ها را (که قطعا فساد کم نداشتند، ولی البته بهتر از طالب بودند) تحت عنوان غرب‌گرا می‌کوبد.  

جمهوری اسلامی ایران، خادم سیاست خارجی پاکستان در حمایت از طالبان؟

در مورد سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در افغانستان، آمریکا ستیزی و ناسیونالیسم ایران‌گرا با پشتوانه زبان فارسی، رودروی هم قرار گرفته‌اند. 

احتمالا به تدریج گروه‌هایی در جمهوری اسلامی ایران و در میان اصولگرایان خواهند ‌فهمید که با حمایت کنونی از طالبان، میدان بازی را به پاکستان حامی پشتون‌ها خواهند باخت. یعنی حمایت از طالبان در افغانستان، ایران را به خادم (یا حتی نوکر) پاکستان بدل می‌کند. در خبرهای روزهای گذشته در مورد پنجشیر که خود رسانه‌های سپاه هم پوشش دادند، آمد که پس از آن که طالبان وارد پنجشیر شد و مورد محاصره نیروهای مقاومت قرار گرفت، «جنگنده‌های پاکستانی به کمک آن‌ها آمدند و محاصره آن‌ها شکسته شد و شب‌ها نیز بر فراز پنجشیر در حرکت هستند.» یعنی شکست مقاومت پنجشیر و نیروهای احمد مسعود، بدون حمایت نظامی پاکستان ممکن نبود.

اگر جمهوری اسلامی ایران بخواهد در افغانستان صرفا پادو پاکستان نباشد، لازم است سیاست خارجی‌اش تفاوتی معنی‌دار با پاکستان داشته باشد (چنان که پیش از ۱۱ سپتامبر و حمله آمریکا به افغانستان داشت). شاید بر این اساس است که تارنما‌های وابسته به سپاه پاسداران که در ابتدای قدرت‌گیری طالبان نمی‌توانستند خوشحالی خود را پنهان کنند، در روزهای گذشته گاهی اخباری منتشر می‌کنند که نشان از تردید ایشان در مورد صداقت طالبان دارد. این تارنما‌ها مثلا سخنان ابوالفضل ظهره‌وند، سفیر سابق ایران در افغانستان را نقل کرده‌اند که گفته است: «وعده‌ها و انعطاف‌پذیری طالبان مقابل منتقدان، صرفا حرف است. منظومه معرفتی طالبان همان دهه هشتاد است، فقط دیپلمات‌تر شده‌اند.»

واقعیت آن است که جمهوری اسلامی ایران در مورد افغانستان هیچ سیاست روشنی ندارد. تندروها خوشحالند که افغانستان باتلاقی برای آمریکا شد و آن کشور از افغانستان گریخت، ولی هم‌زمان نمی‌توانند کاملا فراموش کنند که با قدرت گرفتن طالبان، آن هم در شرایطی که چندین میلیون افغان عمدتا غیرپشتون مهمان و مهاجر یا حتی شهروند ایران هستند، تازه پیامدهای امنیتی جدیدی برای ایران تراشیده خواهد شد که پیش‌تر سابقه نداشته است. دستان جمهوری اسلامی ایران بسته است، چون آمریکاستیزی و غرب‌ستیزی چشمانش را کور کرده است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه