تازه معنای «هیچی» را فهمیده‌ایم

امروز من و او و میلیون‌ها ایرانی با تحسر از روزگار پدر (رضا شاه) و پسر (محمدرضاشاه) یاد می‌کنیم

آیا پس از نادر بزرگ، پادشاهی به‌جز رضاشاه داشته‌ایم که شایسته لقب «بزرگ» و «کبیر» باشد؟- AFP

سخنان محمد نوری زاد را می‌شنیدم. در پالان بود؛ روستایی که زادگاه رضاشاه بزرگ است. مخالفان مردی که ایران را نیمه‌جان تحویل گرفت و پس از ۲۰ سال که در ۱۶ سال آن، پادشاه مقتدر ایران بود، آن را به کشوری مستقل، یکپارچه و امروزی تبدیل کرد، برای تحقیر او از ترکیب «رضاخان پالانی» استفاده می‌کنند. به راستی پس از نادر بزرگ، پادشاهی به‌جز رضاشاه داشته‌ایم که شایسته لقب «بزرگ» و «کبیر» باشد؟

نوری‌زاد هم‌نسل من است و شاید ثلث زندگی‌اش را در عصر پهلوی دوم گذرانده باشد. او از مخالفان سرسخت رژیم پهلوی بود و آنچه از رضاشاه می‌گوید، حاصل تجربه شخصی‌اش نیست بلکه دستاورد خوانده‌ها، دیده‌ها و شنیده‌های او است. امروز من و او و میلیون‌ها ایرانی با تحسر از روزگار پدر (رضا شاه) و پسر (محمدرضاشاه) یاد می‌کنیم. نگاهی به کابینه سید ابراهیم رئیسی، تحسر و تاثر را به هم می‌آمیزد. این قرن شمسی را با چه کسانی آغاز کردیم و آن را با چه کسانی به پایان می‌بریم؟

پهلوی اول در سوم حوت (اسفند) ۱۲۹۹ به صحنه نظامی و سیاسی ایران وارد شد و در آبان ۱۳۰۴ مجلس وقت به نام سعادت ملت ایران، انقراض قاجاریه را تصویب و حکومت موقتی به ریاست آقای رضا پهلوی را معین کرد. بعد از تشکیل مجلس موسسان در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵، آقای پهلوی با عنوان رضاشاه پهلوی تاج‌گذاری کرد. به عبارتی، او که میل به ریاست‌جمهوری داشت، پس از تصویب مجلس شورای ملی بنا به اختیاراتی که داشت و تفسیرهای نمایندگان طرفدارش، ناچار به خواست آخوندها تن داد و پادشاه شد و سلسله‌ای را با ۱۵۰ سال عمر و هفت پادشاه را برد و سلسله‌ای آورد که تنها با دو پادشاه ۵۷ سال عمر کرد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

آن هفت تن ده‌ها شهر و منطقه ایران را از دست دادند و کشور را زیر قرض خارجی و نکبت و بیماری و فروپاشی اقتصادی گذاشتند و این دو ایران نوینی ساختند که سه جزیره مهم تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی و ۱۱ جزیره دیگر را که عملا در اختیار ما نبودند پس گرفتند، جایگاه ایران را در عرصه بین‌المللی به بالاترین نقطه رساندند و روزی که دومی‌ برای دست نیازیدن به کشتار و سرکوب با چشمانی اشک‌بار ایران را برای همیشه ترک کرد، بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار به‌صورت ودیعه‌های بانکی، سهام، قرض به دولت‌های خارجی از مصر و اسرائیل و سنگال گرفته تا آلمان و فرانسه و بریتانیا برای ملت ایران باقی گذاشت. حتی آنچه را مایملک خاندانش بود، از جواهرات ملکه و تابلوهای گرانبها تا هدایای نفیسی که در طول سلطنتش از رهبران جهان گرفته بود، اتومبیل‌های نفیسش و… را در کاخ‌های سلطنتی برای ملتش باقی گذاشت. (اسب او را خلخالی با میخی که در طویله یافت کور کرد)

مردان رضا شاه و پسرش

رضاشاه برخلاف پسرش در آدم‌شناسی یگانه بود و درعین حال می‌توانست بعد از ختم بازی دوستانه «آس بازی» رو به سردار اسعد کند و بگوید: «اسعد! گمانم فکر نمی‌کردی بازی ما به بازی شما سیاستمداران برسد؟» بعد هم با یک اشاره و بی‌اعتنا به حیرت همگان سردار را به سوی سرنوشت محتومش روانه می‌کرد.

مردان رضاشاه از کشوری تا لشکری یا استخوان خرد کرده و امتحان پس داده عصر قاجار بودند، یا تکنوکرات‌های بیزار از قاجار و درس‌خوانده‌های وطن یا صاحب‌منصبان رفیع دولت که اغلب درد مشترکی داشتند و آن عقب‌ماندگی ایران و فساد دربار و حکومت‌ها بود. آرزوی مشترکی هم داشتند؛ سرافرازی، پیشرفت، استقلال و رهایی وطن از چنگ خرافه و استبداد و ارتجاع.

فروغی دو بار نخست در برپایی سلطنت پهلوی و سپس در انتقال پادشاهی از پدر به پسر نقش‌آفرین بود. مخبرالسلطنه هدایت طولانی‌ترین زمامداری را بر عهده داشت. نام طاهر و منش آقایی آقامستوفی‌الممالک او را در صف مردان رضا شاه قرار داد؛ همچنانکه کسانی چون دکتر مصدق، ملک الشعرا بهار، زعیم، تقی‌زاده، عدل‌الملک، متین دفتری، منصورالملک، دشتی و… در کنار او و گاه مقابلش قرار گرفتند.

از نظامیان عصر دو پهلوی که عهده‌دار مسئولیت‌های کلان بودند باید به روسای ستاد و فرماندهان زیر اشارت کرد:

سپهبد امان‌الله جهانبانی از دی ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۵
سرتیپ حبیب‌الله شیبانی از ۱۳۰۵ تا ۱۳۰۶
سرتیپ محمد نخجوان از ۱۳۰۶ تا ۱۳۱۳
سرلشکر عزیزالله ضرغامی از ۱۳۱۳ تا ۱۳۲۰
سرلشکر مرتضی یزدان‌پناه از ۹ مهر ۱۳۲۰ تا ۱۳۲۱
سرتیپ حسن ارفع از ۱۳۲۱ تا ۱۳۲۲
سرتیپ حاج‌علی رزم‌آرا از ۱ مرداد ۱۳۲۲ تا مهر ۱۳۲۲
سرتیپ علی ریاضی از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۳
سرلشکر حاجعلی رزم‌آرا  از ۱۵ اردیبهشت ۱۳۲۳ تا آذر ۱۳۲۳
سرلشکر حسن ارفع از ۶ دی ۱۳۲۳ تا ۲۷ بهمن ۱۳۲۴
سرلشکر فرج‌الله آق‌اولی  از ۲۷ بهمن ۱۳۲۴ تا ۱۳۲۵
سرلشکر حاجعلی رزم‌آرا از ۱۰ تیر ۱۳۲۵ تا تیر ۱۳۲۹
سرلشکر عباس گرزن  از تیر ۱۳۲۹ تا ۳۱ تیر ۱۳۳۱
سپهبد مرتضی یزدان‌پناه  از ۲ مرداد ۱۳۳۱ تا ۳۰ مرداد ۱۳۳۱
سرلشکر محمود بهارمست تا ۹ اسفند ۱۳۳۱
سرتیپ محمدتقی ریاحی از ۹ اسفند ۱۳۳۱ تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
سرلشکر نادر باتمانقلیچ از ۱۳۳۲ تا ۱۳۳۴
سپهبد عبدالله هدایت از مرداد ۱۳۳۴ تا ۲۴ اسفند ۱۳۳۹
سپهبد عبدالحسین حجازی از ۲۴ اسفند ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۴
ارتشبد بهرام آریانا از ۳۰ آذر ۱۳۴۴ تا اردیبهشت ۱۳۴۸
سپهبد فریدون جم از ۱۴ اردیبهشت ۱۳۴۸ تا ۲۸ تیر ۱۳۵۰
ارتشبد غلامرضا ازهاری از ۱۳۵۰ تا دی ۱۳۵۷
ارتشبد عباس قره‌باغی - از دی ۱۳۵۷ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷

آن پدر و آن پسر

رضاشاه سفارش پسر را به دولتمردان خود کرده بود. بدون تلاش‌های فروغی ولیعهد به سلطنت نمی‌رسید. در عین حال رضاشاه در پرتو پروژه دولت‌سازی ده‌ها تن از بااستعدادترین جوانان وطن را برای تحصیل به خارج فرستاد که بعدها مردان روزگار پسرش شدند. حتی مخالفان محمدرضاشاه هم در جمعشان حضور داشتند اما منهای یکی دو توده‌ای مثل کیانوری، بقیه همچون ارانی، مهندس بازرگان، مهندس سحابی، برادران زیرک‌زاده، و برادران صالح و… انسان‌های باشرف، وطن‌دوست و آزاده‌ای بودند که با مخالفان هفت‌تیر به کمر۲۰ساله عشق چریکی شاه در دهه ۴۰ و ۵۰ خیلی فرق داشتند.

از اعضای کنفدراسیون محصلان ایرانی در خارج که بزرگ‌ترین تجمع مخالفان شاه بود، پرویز نیک‌خواه و کوروش لاشائی و منوچهر فرحبخش و محمد حاجی دائی و… مثل جوانان عصر رضاشاه به خارج اعزام شدند و در جمعشان کسانی بودند که در ابتدا ره عداوت با پهلوی را رفتند و در بازگشت به وطن با خلوص، کمر خدمت بستند و از مخالفت به مبدا ضرورت خدمت برای تسریع سرعت پیشرفت و عدالت رسیدند و نیک‌خواه در این راه جانش را هم از دست داد.

گاهی دولتمردان و زنان عصر دو پهلوی را با تیغ به‌دستان وزارت‌مدار این زمانه مقایسه می‌کنم. آیا شان و جایگاه ملت ما چنان بود که در آغاز قرن شمسی با رضاشاه و حضور مردانی از تیره مستوفی و مدرس و پیرنیا و سردار اسعد و داور و تیمورتاش و شازده اسکندری و دکتر مصدق و سید ضیاءالدین طباطبایی و... (بزرگی و خدمت یا تاثیر مثبت و منفی هر یک در تعبیر هرکسی از ظن خود شد یار او و در هر دیده متفاوت است اما هیچ‌کس در اعتبار و چشم دوربین آن‌ها تردیدی ندارد) رو به اعتلا و سربلندی داشته باشد؛ اما در پایان قرن یعنی ۱۰۰ سال بعد، با کوتوله‌های سیاسی آن‌ هم از نوع خونریز و آدمخوار، ره ذلت و زوال پیش گیرد؟ مستوفی کجا و رئیسی کجا؟ مدرس کجا و سیدعلی آقا کجا؟ مگر می‌شود حاج مهدی قلی خان هدایت را کنار مصطفی پورمحمدی نشاند و نیرالملک، وزیر علوم، را همتای زاهدی، عضو سابق انجمن شهر کرمان وزیر علوم تحفه‌ اصولگرایان دانست؟ وزیر جنگی چون سردار اسعد کجا و مصطفی محمد نجار و دهقان کجا؟ آیا چنان سقوط کرده‌ایم که به جای داور، قوه قضاییه در دست جنایتکاری به اسم محسنی اژه‌ای افتاده است؟ و رئیسی بر کرسی فروغی و سیدعلی حسینی ابن میرزا جواد در جایگاه رضاشاه بر کرسی لمن‌الملکی تکیه زده است؟

این روزها من با یادآوری انقلاب در برنامه تلویزیونی «پنجره‌ای رو به خانه پدری» فرصتی دوباره یافته‌ام تا در اوراق و نوشته‌های آن روزها و خاطره‌ها و یادها تامل کنم. برای بسیاری از راهبران فکری آن روز از نسل ما یعنی ۲۰ تا ۳۰ ساله‌های آن روزها که هنوز در قید حیات‌اند، ظاهرا اقرار به اشتباه خیلی سخت است. اما من به صراحت از همان نخستین هفته‌های انقلاب (گواهم ۲۸ شماره امید ایران، مقالات هفته‌نامه خلق مسلمان و نوارهایی است که پس از توقیف امید ایران با همکاری علیرضا میبدی یا به تنهایی منتشر کردم) اعلام کردم که انقلاب یک خودکشی گروهی بود. مهندس بازرگان هم این را اقرار کرده بود: «ما منتظر باران رحمت بهاری بودیم، سیلاب آمد و خانه را ویران کرد.» 

همه ما رسیدن به آزادی و حاکمیت ملی و داشتن کشوری پیشرفته که ژاپن خاورمیانه باشد را آرزو داشتیم که با روی کار آمدن زنده‌یاد دکتر شاپور بختیار، قابل تحقق بود اما تاریخ با اگر و احتمالا و شاید نوشته نمی‌شود. قدر آدم‌ها هم البته شناخته می‌شود منتها اغلب پس از غیبتشان؛ چنانکه امروز بختیار اعتباری فراتر از همه زندگان دارد.

گاهی از خود می‌پرسم آیا از انقلابی که با توفیق بختیار می‌توانست کشوری را که از نظر توسعه اقتصادی و اجتماعی و جامعه مدنی سرامد همه کشورهای منطقه بلکه همه اروپای شرقی و بعضی از کشورهای اروپایی بود، با استقرار حاکمیت ملی دمکراسی، امروز به پیشگام در هدایت خاورمیانه به سوی توسعه و تحول و دمکراسی تبدیل کند اما زمامش به دست خمینی و متحدان چپ و رادیکالش افتاد، انتظار داریم که موجودی شایسته‌تر از رئیسی و روحانی و احمدی‌نژاد پرورش دهد؟ رئیسی هم مثل احمدی‌نژاد فرزند یک خودکشی جمعی است. انقلاب در روایت ولایت‌فقیهی زلزله‌ای بود که زمین را شکافت و حشرات‌الارض را بیرون ریخت. این‌ها فرزندان شایسته انقلابی‌اند که به یک خودکشی جمعی شباهت داشت. مهم‌ترین ویژگی‌ اینان، دریدگی، فریبکاری، دروغ‌زنی، تظاهر به دیانت، بی‌احساسی نسبت به آب و خاک و ملت است.

آیا آن «هیچ» بزرگ داخل هواپیمای -رهبر محبوب ما که از سفر می‌آمد- یادتان است؟

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه