مرجعیت در عصر ولایت 

رهبر جمهوری اسلامی ایران با چه عنوانی از دنیا خواهد رفت؟ بدون شک مرجعیت جزو آن عنوان‌ها نخواهد بود

آقای خامنه‌ای نه تنها به نصیحت حکیمانه مرحوم منتظری گوش نکرد، بلکه انواع ناروایی‌ها را بر ایشان روا داشت-khamenei.ir

سقوط مرجعیت شیعه چنان شتاب گرفته است که به گمان من دیگر مجالی برای برخاستن (به معنای حقیقی و حقوقی ) نخواهد داشت. در بهمن ماه سال ۵۷، مراجع نورچشم بودند و آتش دل. در فروردین ۵۷، شماری از آنان آدمکش شدند و قدرت طلب، رهبرشان «قدرت‌خانم» را به حجله برد و دیگر بیرونش نفرستاد، و شاگردان و اتباعش لوازم آرایش «قدرت‌خانم» را فراهم آوردند، لباسش شستند و گیسویش شانه زدند و به لبانش سرخی نشاندند تا دلرباتر شود.

زنده‌یاد سعیدی سیرجانی جانش را بر سر «حکایت صنعان» کرد که نیمه‌کاره در «نگین» نوشت و «نگین» با همین قصه خاموش شد. سعیدی از «قدرت‌خانم» نوشت که  از سوی شیخ برای صیانت از عصمتش، به بازرگان سرشناس و متدین ولایات سپرده شده بود. اما نه خودش طاقت دوری‌اش را داشت و نه اتباعش که آشفته و پریشان‌حال به درگاهش در قم می‌رفتند که «بزرگا، قائدا، نائب امام عصر و الزمانا، بشتاب که غفلت موجب پشیمانی است. به ددر رفتن قدرت‌خانم،  به کابوس نشستن رویای هزارساله ما است. از عصر مأمون که امیدی به ولایت‌مداری «رضا» داشتیم وتنها خوشه انگوری مانع وصلت ما با قدرت شد،  تنها امروز به برکت «باید بره» شما و امتناع شاه از خون‌ریزی، بار دیگر فرصت وصلت با قدرت را داریم …»

بیماری قلبی به یاری آقا آمد و او از دارالعباد قم به دارالعیش ری نقل مکان داد.                                                                                          

 تحول در مرجعیت               

پیش از انقلاب، از فردای رحلت مرحوم آقای سید حسین بروجردی، ما مرجع اعلای اوحد به آن معنا که در عهد ایشان درقم برقرار بود، نداشتیم. در نجف نیز از عهد نائینی و ملاکاظم خراسانی و شیرازی و شاهرودی و… (یعنی مرحله بعد از رحلت سیدابوالحسن اصفهانی)، نیز مرجعیت واحد اوحد عملا بی‌معنا و مُظهِر بود. 

درقم، مراجع ثلاثه (شریعتمداری، گلپایگانی، مرعشی نجفی) در سطح عالی، و در پی آنها میرزای تبریزی، منتظری،  بهجت، صادق روحانی، مرتضی حائری، وحید خراسانی، شبیر زنجانی، أراکی، فاضل لنکرانی، علوی طباطبایی، در مشهد آقایان حسن طباطبایی قمی (که در تبعید در کرج بود) و سید عبدالله شیرازی، در اصفهان  سیدحسین خادمی، و در شیراز بهاءالدین محلاتی، و پس از رحلت مرحوم محسن حکیم،  بزرگانی چون ابوالقاسم خویی، محمدباقر صدر، عبدالاعلاء سبزواری و علی سیستانی در نجف، و محمدحسین فضل‌الله در بیروت و ...،  ستون‌های ریز و درشتی زیر سقف مرجعیت بودند که به سبب  وجودشان در دایره مرجعیت، هیچ خطری استمرار مرجعیت و سلسه مراتب طبیعی آن را تهدید نمی‌کرد. طبیعی است که انقلاب و سیطره یک ملای شیعه که مرجعیتش پذیرفته شده بود، اما دراعلمیتش جای تردید بسیار بود، تاثیر فراوانی در دو حوزه اصلی نجف و قم داشت. در نجف، آقای خویی همچنان پس از رحلت محسن حکیم حرف اول را می‌‌زد و در قم و تهران و مشهد نیز مراجع مورد ذکر، جایگاه رفیع خود را حفظ کرده بودند.

در ماجرای درگیری آقای خمینی  با مرحوم آیت‌الله شریعتمداری و سپس سید صادق و سیدمحمد روحانی و طباطبایی قمی، آقای خمینی  به صورت مستقیم وارد میدان نشد، بلکه تکیه روی افرادی داشت که مثل ناصر ابوالمکارم شیرازی، شیخ محمد یزدی، محمد ری‌شهری، و علی مشکینی، آمادگی داشتند خنجر غدر در شانه ولینعمت خود، شریعتمداری، بنشانند. آقای خمینی چون خود از طریق روش سنتی و مسلک حوزوی مراتب روحانیت را پیموده بود و با چاپ رساله وتعیین چند وکیل مرجعیت خود را تثبیت کرده بود، برای مرجعیت درجه نگذاشت که فاضل سرتیپ‌المراجع، و تبریزی سپهبدشان است. در مورد مرحوم  منتظری نیز، از نیابت رهبری کنارش گذاشت، اما  مرجعیتش را رسما تأیید کرد.

آقای خمینی وقتی در آغاز به قدرت رسیدنش به قم بازگشت، با همه مراجع کِبار دیدار کرد. بعد هم با حفظ القاب «رهبر، نایب امام زمان»، هرگز برای احراز لقب «آیت‌الله العظمی» تلاشی نکرد. البته با این القاب «امام» هم خطابش می‌کردند، او هم اعتراضی نمی‌کرد.  

با این همه، وقتی خلخالی در نماز جمعه به مرحوم آقای خویی بی‌ادبی کرد، و بعد ری‌شهری  در آن بازجویی شرم‌آور به گوش مرحوم آقای شریعتمداری سیلی زد (نوار این صحنه  شرم‌آور را پاسداری داشت. پولی خواست و نوار را داد. بلافاصله به هامبورگ رفتم و نوار را به دوست پنجاه ساله‌ام، مهندس حسن شریعتمداری، فرزند آن زنده‌یاد، رساندم)، عملا کمر مرجعیت شکسته شد. 

برای ساکت کردن آیت‌الله گلپایگانی که بعد از درگذشت دوست هفتادساله‌اش، مرحوم شریعتمداری، آگهی ترحیمی برای او منتشر کرده بود به این مضمون که «شامگاه پنجشنبه (شب جمعه) در بیت حضرت آیت‌الله گلپایگانی، مراسم ترحیم سید بزرگوار آیت‌الله‌العظمی سیدکاظم شریعتمداری که مثل جدش امام موسی کاظم بامظلومیت در حصر، دعوت حق را لبیک گفت، برگزار می‌شود و…»، دوروز پیش از مراسم، نواده ایشان را که تازه از لندن به تهران رفته بود، به دستور مستقیم ری‌شهری دستگیر کردند، و ساعتی بعد ری‌شهری معاونش فلاحیان را نزد آقای گلپایگانی فرستاد، با این پیام که «نواده حضرت عالی  آقای … دیروز درحال عمل مذموم شنیع لواط دستگیر و در اختیار اطلاعات شهر مقدس قم است.» گلپایگانی که نزدیک بود سکته کند، بلافاصله اطلاعیه لغو مراسم یادبود رفیق ۷۰ سال عمر را صادر کرد. پس از آن، چندان نماند که ببیند سیدروح‌الله و جانشین صالحش، از طریق اجامر سپاه و اطلاعات با مرعشی و سیدمحمد روحانی و حاج‌آقا حسین طباطبایی قمی و سید محمد شیرازی و محمدحسین فضل‌الله و علی‌ الامین و حسن الامین درلبنان، و علامه عبدالکریم خلیلی در افغانستان، چه کردند.

با درگذشت آقای خمینی و به صحنه آمدن نمایشِ «شما که خامنه‌ای را دارید دنبال چه می‌گردید؟» در تئاتر خبرگان به کارگردانی هاشمی رفسنجانی، موضوع مرجعیت به معضلی تبدیل شد که بدون حل آن، تثبیت رهبری آقای خامنه‌ای ممکن نبود.

با درگذشت مرحوم گلپایگانی، آقای اراکی ۱۰۲ساله را علم کردند که در سایه‌اش آقای خامنه‌ای قد بکشد .اما اراکی اصلا در این عالم نبود و قصه‌ها برایش ساختند. (‌می‌‌گفتند گفته است لطفا اگر «پهلوی» آمد، خبرم کنید عبای نائینی‌ام را به دوش اندازم.) 

با او فهرست ۷ و ۸‌گانه بیرون دادند که این‌ها مراجع اعلا هستند و سید‌علی آقا یکی از آن‌ها. میرزای تبریزی رساله‌اش را جمع کرد و همین‌طور بهجت فومنی، که گفت، خر ما از کرّگی دم نداشت و مرجعیت سیدعلی حسینی خامنه‌ای را نمی‌پذیریم. نپذیرفتن مرجعیت  آقای خامنه‌ای در نجف و بیروت هم علنی شد. (سید محمد‌حسین فضل‌الله، علی و حسن الامین در لبنان، و سیستانی و فیاضی و بشیر و سعید حکیم و حتی اسماعیل صدر، مرجعیت آقای خامنه‌ای را نپذیرفتند، و بابت آن امین‌ها از مجلس شیعی لبنان کنار گذاشته شدند، فضل‌الله تا خاموشی بی‌حرمتی بسیار دید، و...) 

 ناصر ابوالمکارم و وحید و وصافی  و نوری همدانی و جوادی آملی در خدمت خلیفه ماندند. لنکرانی که درگذشت، ۸۰ میلیارد تومان در حسابش بود که نصیب آقازاده و دامادش شد.

در نجف، با رحلت آقای  خویی، عبدالاعلی سبزواری کوتاه‌زمانی مرجع‌المراجع شد، حالا اما سیستانی بی‌رقیب مرجع اعلاست. پس از او بشیر نجفی پاکستانی، فیاضی افغان و سعید حکیم عراق، هیچ‌یک در مرتبه اعلمیت مطلقه نیستند و در حد مرجع محلی می‌مانند. تلاش‌های رژیم ولایت با اعزام آصفی و هاشمی شاهرودی (مرحوم) به نجف برای وجوهات کلان دادن و مرید جمع کردن، به جایی نرسیده است. رهبر جمهوری اسلامی ایران با آلوده کردن مرجعیت به مزدبگیری، مؤسسه مرجعیت را از اعتبار انداخته است و در عین حال، با خانه‌نشینی بزرگان آزاده‌ای چون آقا رضی شیرازی، علوی بروجردی، آقای مجتهد شبستری، درگذشت مرحوم سرفرازی، و  رحلت مرحوم منتظری، انتظار برای ظهور مرجع اعلای مستقل با قبول عامه، انتظاری بیهوده‌ است.

در زمان تلاش‌های رژیم برای دولتی کردن مرجعیت و داخل کردن اسم سیدعلی‌آقا به فهرست مراجع، مرحوم آقای منتظری پیامی برای آقای خامنه‌ای با این مضمون ارسال کرد:

«مرجعیت شیعه همواره قدرت معنوی مستقلی بوده، بجاست این استقلال به دست شما شکسته نشود و حوزه‌های علمیه جیره‌خوار حکومت نشوند که برای آیندۀ اسلام و تشیّع مضّر است، و هرچند ایّادی شما تلاش کنند، جنابعالی اثباتاً موقعیت علمی مرحوم امام [خمینی] را پیدا نمی‌کنید. نگذارید قداست و معنویت حوزه‌ها با کارهای دیپلماسی ارگان‌ها مخلوط شود. به مصلحت اسلام و حوزه‌ها و جنابعالی است که دفتر شما رسماً اعلام کند: چون ایشان کارشان زیاد است و وظیفۀ ادارۀ کشور را به دوش دارند، از جواب دادن مسایل شرعی معذورند و از حال به بعد جواب مسایل شرعی داده نمی‌شود و رسماً مراجعات علمی و دینی و حتی وجوه شرعیه جزئیه را کمافی‌السابق به حوزه‌ها ارجاع دهید.»

آقای خامنه‌ای نه تنها به نصیحت حکیمانه مرحوم منتظری گوش نکرد، بلکه انواع ناروایی‌ها را بر ایشان روا داشت. منتظری سربلند و با عنوان مرجعیتش به خاک سرد شد. رهبر جمهوری اسلامی ایران با چه عنوانی خواهد رفت؟ بدون شک مرجعیت جزو آن عنوان‌ها نخواهد بود.                                        

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه