فائزه هاشمی در گفت‌و‌گو با سردبیر ایندیپندنت فارسی: چرا در انتخابات شرکت نمی‌کنم

اگر مردم رای ندهند، «مشروعیت نظام» زیر سئوال می‌رود، چون کسانی که رای نمی‌دهند، اعتراضی دارند

فائزه هاشمی، فرزند آیت‌الله اکبر هاشمی رفسنجانی، از فعالان سیاسی ایران است که به انتقاد بی‌پرده از حکومت شهرت دارد. او که چند ماه پیش از ریاست جمهوری محمد خاتمی به عنوان دومین منتخب مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه یافته‌بود، به دلیل صراحت لهجه و انتقادهای علنی‌اش، مدتی را هم در زندان گذراند. این اواخر، در مورد انتخابات آمریکا گفته بود، اگر ترامپ می‌آمد برای ایران بهتر بود. اعلام شرکت نکردن خانم هاشمی در انتخابات آتی ریاست جمهوری نیز، بحث زیادی برانگیخته است. خانم هاشمی در گفتگویی با کاملیا انتخابی‌فرد، سردبیر ایندیپندنت فارسی، از دلایل شرکت نکردنش در انتخابات و از بن‌بست اصلاح‌طلبان حکومتی ایران می‌گوید. او همچنین به خبرهایی اشاره می‌کند مبنی بر این که در صورت درگذشت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، اگر حکومت به فرزند او به ارث نرسد، کمیته سه‌نفره‌ای جانشین او را تعیین خواهد کرد. او همچنین از تاثیر فشار خارجی بر اصلاح رفتار حکومت جمهوری اسلامی گفته است.

 خانم هاشمی، شما فرمودید که در انتخابات شرکت نمی‌کنید و همراه با شما بسیاری از مردم هم گویا در انتخابات شرکت نمی‌کنند. به نظر شما آیا این‌ شرکت نکردن در انتخابات برای جمهوری اسلامی ایران مهم است؟ آقای کدخدایی گفته‌اند عدم حضور گسترده مردم، برای مشروعیت انتخابات مشکلی ایجاد نمی‌کند. نظر شما در خصوص این نقیصه‌ای که ممکن است در انتخابات اتفاق بیفتد، چیست؟

من فکر می‌کنم اتفاقا شرکت نکردن مردم، یعنی حذف یک جمعیتی که به اصولگراها رای نخواهند داد و این باب میل آن‌ها است. به این دلیل که اگر آن جمعیت بیاید، آن‌ها انتخاب نمی‌شوند. مثل دوره قبل که آقای روحانی برنده شد و قبل از آن که آقای خاتمی انتخاب شد. ولی این که آقای کدخدایی گفته‌اند که مشروعیت انتخابات را زیر سئوال نمی‌برد، به نظر من حرف درستی است؛ چون در انتخابات مردم باید انتخاب کنند که رای بدهند یا ندهند. اگر نیایند، انتخابات از لحاظ قانونی مشکلی پیدا نمی‌کند؛ هر چند که یک نامزد با رای کمی پیروز شود. اما به نظر من «مشروعیت نظام» زیر سئوال می‌رود؛ چون کسانی که نمی‌آیند رای دهند، اعتراضی دارند و با رای ندادن می‌خواهند چیزی را بیان کنند. اگر درصد شرکت‌کنندگان ناچیز باشد، معنایش این است که مجموعه‌ای که نیامده‌اند رای بدهند، یک مشکلاتی دارند و اعتراضاتی هست که به نتیجه نرسیده‌ است و دیگر صندوق انتخابات را مهم نمی‌دانند که بتواند آن‌ها را به نتیجه برساند و رای اکثریت حاکم شود و آنچه اکثریت می‌خواهند اتفاق بیفتد. اگر رای و نظر مردم برای حکومت مهم باشد، یک چیزهایی باید تغییر کند. دلیل این که مردم نیامده‌اند رای بدهند این است که دنبال تغییر هستند، و با رای ندادنشان می‌خواهند چیزی را نشان دهند. اما اگر گردانندگان نظام برایشان مهم باشد، باید بدانند که خیلی چیزها در سیستم ممکن است زیر سئوال برود.

شما بر جریان اصلاحات در ایران نقد جدی دارید. قبلا هم در مورد آن صحبت کردید و حالا هم به صورت ضمنی به آن اشاره کردید. معتقد هستید که اصلاح‌طلبان در مناقشه بر سر قدرت، شعارهای اصلاح‌طلبانه را کنار گذاشته‌اند. از طرف دیگر هم می‌دانیم که اصولگرایان همیشه به دلیل ارتباطی که با هسته اصلی قدرت داشتند، در سیاست مشارکت کرده‌اند و حضور در قدرت برایشان تضمین شده بوده است. با توجه به انتقادهایی که اینک به اصلاح‌طلبان وارد است و نبود استقبال عمومی، آیا شما یک انسداد سیاسی در سیاست ایران، در انتخابات، در حکمرانی، در حکومتداری، نمی‌بینید؟ مردم ایران سال‌ها است که هیچ نماینده‌ای در قدرت نداشته‌اند و هر بار هم که اعتراض کردند، به شدت سرکوب شدند. این انسداد سیاسی برای مردم ایران چه سرنوشتی را رقم خواهد زد؟

من چند جا پیش‌فرض شما را اصلاح کنم و نظر خودم را بگویم؛ اولا اصلاح‌طلبان بر سر قدرت مناقشه ندارند؛ کاش که مناقشه داشتند. آن‌ها دنبال بقا هستند، آن هم با ضعیفترین شرایط. یعنی مرتب امتیاز می‌دهند و همراه می‌شوند، بدون این که امتیازی بگیرند. دنبال قدرت نیستند. دنبال ماندن در همان شرایطند و به صورت کامل همراه شده‌اند.

در مورد این که سال‌ها است مردم ایران نماینده‌ای در قدرت ندارند، این حرف را من قبول ندارم؛ چون اتفاقا هر دفعه انتخاباتی برگزار شده است، به هر حال نمایندگان مردم در مجلس در شورای شهر و ریاست جمهوری یا خبرگان رهبری رفته‌اند، ولی در این چهار سال اخیر بعد از رفتن بابا است -که نبودن ایشان این قدر به نظر من موثر بوده- اصلاحات یک جوری مسیرش را گم کرده است. در چهار سال اخیر است که نمایندگان ملت یا پایگاه اصلاحات ارتباطشان با مردم را قطع یا خیلی کمرنگ کرده‌اند و به آن مطالبات توجه ندارند و متاسفانه سعی کرده‌اند مسیر دیگری را بروند: دور شدن از مردم و نزدیک شدن به حاکمیت.

پس به نظر شما الان انسداد سیاسی وجود ندارد؟

انسداد سیاسی به آن معنا خیر؛ من آن‌طور انسداد سیاسی نمی‌بینم. من یک جوری اصلاحات به طرف بن‌بست را می‌بینم؛ یعنی احساس می‌کنم هر کس، هر تلاشی می‌کند که به اصلاحات لازم برای تغییراتی که نیاز است برسد، برای حکمرانی و حکومتداری، برای حقوق مردم، برای توسعه اقتصادی، برای مدیریت و خیلی چیزهای دیگر، آن اصلاحات کم‌کم دارد به بن بست می‌رسد وگرنه انسداد سیاسی را لفظ خیلی مناسبی برای این قضیه نمی‌دانم. ولی اتفاقا همین رای ندادن معنی‌اش این است کسانی که نمی‌خواهند رای بدهند، دارند می‌بینند که اصلاحات انگار دارد به بن‌بست می‌رسد. هرچه مردم تلاش می‌کنند، آن اتفاقی که باید بیفتد، حتی یک درصد کوچک، هم نمی‌افتد.

اگرچه به نظر می‌رسد قشر وسیعی از جامعه در انتخابات این دوره شرکت نمی‌کنند، اما از طرف دیگر هم گفته می‌شود این انتخابات بسیار مهم است و با وجود ‌نبود استقبال عمومی، چون بحث جانشینی آیت‌الله خامنه‌ای مطرح هست، رقابت سیاسی بین گروه‌ها باعث می‌شود کسی که در این رقابت پیروز میدان باشد، بتواند در آینده پس از مرگ آیت‌الله خامنه‌ای هم خود را حفظ کند. می‌خواهم نظر شما را در مورد این بپرسم که آیا ممکن است ولایت فقیه در ایران موروثی شود؟ پسر آیت‌الله خامنه‌ای جانشین پدرش بشود یا پس از مرگ ایشان بتواند در سیاستگذاری‌های کلان کشور دخیل باشد؟ داریم می‌بینیم که الان شاید این چیزی که من از آن به عنوان انسداد سیاسی یاد کردم و شما قبول نداشتید، به دلیل تمامیت‌خواهی قدرت مقام رهبری باشد که تمام وقت سعی کرده‌ است شرایط سیاسی کشور را از بالا کنترل کند و افراد، هر مقام سیاسی، هر نماینده انتخابی که شما فرمودید نتواند به طور مستقیم نظر مردم را اعمال کند. آیا این وضع قابل تداوم است؟ اگر جمهوری اسلامی پس از آیت‌الله خامنه‌ای ادامه پیدا کند، نهاد رهبری به این شکل چطور می‌تواند کار را ادامه بدهد؟

من این انتخابات را از انتخابات‌های دیگر مهمتر نمی‌بینم. به نظرم این انتخابات هم یک انتخابات است مثل بقیه و به نظر من، جانشینی آیت‌الله خامنه‌ای یا آقای خامنه‌ای به این انتخابات ربطی ندارد. چون رهبری یک مسیر دارد و ریاست‌جمهوری مسیر دیگری و من متوجه ارتباط این‌ها با همدیگر نمی‌شوم. ضمن این که حالا ولایت فقیه بخواهد موروثی شود یا نشود هم اصلا قابل پیش‌بینی نیست و نمی‌دانیم. من از جایی شنیده‌ام که قرار است یک کمیته‌ای سه نفره برای رهبری تصمیم بگیرد؛ در صورت نیاز به جانشینی. ولی معنی آن این نیست که هر کسی الان رئیس‌جمهور شود، بر فرض اگر آقای رئیسی الان رئیس‌جمهور شود، قرار است در آینده رهبر شود. ممکن است این اتفاق بیفتد ولی این که حالا حتما اینطور باید باشد و این لازمه آن قضیه است، این ارتباط را خیلی نمی‌بینم. بحث‌هایی هم که اینجا مطرح است، خیلی این نکات را این گونه برجسته نکرده است.

اگر ممکن است در خصوص این کمیته سه نفره توضیح بفرمایید.

چند سال است ما شنیده‌ایم که یک کمیته سه نفره شکل گرفته اما رسما اعلام نشده است. شاید هم اصلا وجود نداشته باشد و این خبری که ما شنیده‌ایم، واقعی نباشد. این کمیته قرار است راجع به جانشینی تصمیم بگیرد ولی باز هم مطمئن نیستم افراد آنجا همین اشخاصی که ما شنیدیم باشند یا خیر. البته این قضیه مربوط به چند سال پیش است. شاید یکی از اعضای این کمیته آقای رئیسی باشد و شاید یکی آقای لاریجانی که مطمئن نیستم. الان البته یادم نیست اعضای این کمیته سه نفره چه کسانی بودند. اطلاعات بیشتری هم از آن در دست نیست.

آیا بعد آیت‌الله خامنه‌ای، قدرت همچنان در نهاد رهبری متمرکز خواهد بود؟ به همین شکل به کار خود ادامه می‌دهد؟ با توجه به این که در ایران هستید و در تمام زندگی کار سیاسی کردید، شما آینده نظام جمهوری اسلامی را که در راس آن یک رهبر است، چطور می‌بینید؟

به طور طبیعی بله. چون نهاد رهبری در قانون اساسی ما دیده شده است و تا زمانی که قانون اساسی تغییر نکند، طبیعتا همین سیستم ادامه پیدا می‌کند. تغییر قانون اساسی هم بعد از بازنگری که در سال ۱۳۶۸ یعنی ۱۰ سال بعد از انقلاب انجام شد، خیلی سخت شده است. یعنی همه چیز آن منوط به نظر رهبر است. ایشان باید موافقت بکنند. ایشان کمیته آن را مشخص می‌کنند. ایشان باید موضوعات را مشخص کنند. این که چه چیزهایی بعد از این که کمیته بررسی کرد تغییر کند، باز ایشان باید تایید بکنند و بعد به همه‌پرسی و رای مردم می‌گذارند. شواهدی وجود ندارد که نهاد رهبری در آینده هم ادامه پیدا نکند. این که آیا این نظام می‌تواند به کار خود ادامه بدهد، بله به نظرم من می‌تواند. چرا که ایران پر از پول است و از در و دیوارش پول می‌ریزد و تا زمانی که پول وجود دارد، این نظام و سیستم می‌تواند به کار خود ادامه دهد.

در مورد منابع مالی و پولی گفتید که پول زیادی در کشور وجود دارد اما می‌دانیم که این ثروت تا چه اندازه ناعادلانه تقسیم می‌شود. یکی از دلایل آن فساد مالی گسترده و نقش سپاه پاسداران است که در کلیه نهادهای اقتصادی کشور دست دارد و می‌دانیم که این حضور، تنها اقتصادی نیست؛ بلکه سیاسی، فرهنگی و امنیتی هم هست. در مورد سپاه پاسدارن کمی صحبت کنید. شما وجود یک چنین نیروی مسلحی که در همه ارگان‌های کشور دست دارد را چقدر برای آینده ایران خطرناک می‌دانید؟

من قبل از اینکه وارد بحث شوم، بگویم که یکی از مهمترین مشکلات ما سوءمدیریت است. به دلیل نبود شایسته سالاری، نبود چرخش نخبگان و گزینش‌هایی که وجود دارد و سیاسی، عقیدتی و اخلاقی بودن این گزینش‌ها -ضمن آن که گزینش سیاسی و عقیدتی بر خلاف قانون اساسی است و نباید وجود داشته باشد- افراد کارشناس را با همین گزینش‌ها حذف کرده‌ایم. متخصصان را حذف کرده‌ایم. مدیر تربیت نکردیم و یکی از مشکلات عمده در ایران در حال حاضر سوء مدیریت است.

آن پولی که می‌گویید کجا قرار است خرج شود که نمی‌شود، یا جاهایی خرج می‌شود که به هر حال تعادلی در آن خرج پول و با چیزهای دیگر وجود ندارد، به نظر من بیشتر به همان سوء مدیریت برمی‌گردد. ما الان مدیر درست و حسابی خیلی کمتر داریم. مدیران باعرضه و متخصص و کارشناس ما، استثنا هستند و در مورد سپاه همانطور که شما هم گفتید همین است. متاسفانه الان تقریبا می‌توانیم بگوییم که همه چیز یک جوری آخرش به سپاه برمی‌گردد و آن‌ها هستند که هم در اقتصاد، هم در مسائل اجتماعی و هم در مسائل سیاسی و قوه قضائیه و برخورد با سیاسیون و در هر موضوعی، رد پایشان هست. این هم برخلاف قانون اساسی است و هم بر خلاف تمام سیستم‌هایی که باید می‌بود و الان نیست.  اصلا یکی از دلایلی هم که باز این مشکلات معضلات و سوء مدیریت‌ها هست، دخالت‌های خود سپاه در موضوعات است که نمی‌گذارد موارد از کانال اصلی و حقیقی خود به جریان بیفتد.

موضوع سپاه را می‌خواهم به مسائل منطقه‌ای و موضوع رابطه ایران و عربستان سعودی بسط بدهم. یکی از مهمترین مشکلاتی که باعث شده است اختلافات ایران و عربستان سعودی حل و فصل نشود، نقش سپاه پاسداران در مسائل منطقه‌ای است. می‌دانیم که این رابطه در سال‌های گذشته فراز و نشیب زیادی داشته است. پدر مرحوم شما برای بهبود رابطه دو کشور تلاش‌های زیادی کردند؛ اما می‌دانیم این رویکرد، در دولت و حکومت مخالفان جدی دارد. اما فکر می‌کنید ایجاد رابطه میان ایران و عربستان سعودی می‌تواند بر اقتصاد ایران، باز شدن راه حج برای حجاج ایرانی و آرامش و امنیت در منطقه، تاثیر مثبت بگذارد؟ آیا آیت‌الله خامنه‌ای ممکن است با هدف تنش‌زدایی با عربستان در رفتار سپاه پاسداران تغییری ایجاد کند؟ شنیدیم که ایشان به صراحت گفتند که راهی برای گذر از دیپلماسی انفعالی، مورد تشویق و تایید ایشان است که این یعنی همان مداخله در مسائل منطقه. در رابطه با عربستان سعودی شما چه فکر می‌کنید؟

این به همان صحبت‌های آقای ظریف که منتشر شد برمی‌گردد؛ که در واقع اولویت، اصل میدان به جای دیپلماسی است. متاسفانه الان سال‌ها است که سیاست خارجی ما به یک سیاست تهاجمی تبدیل شده است تا سیاستی همراه با تعامل سازنده، همه‌جانبه و بر اساس اصول حقوق بین المللی با سایر کشورها. البته من همه تقصیر را هم نمی‌توانم گردن سپاه بیندازم. در خصوص خراب شدن روابط ایران با عربستان، به نظرم این کم‌کاری در خود دولت هم بود و آن تلاشی که باید برای این قضیه صورت می‌گرفت، به خصوص آن موقع که بابا هنوز در قید حیات بود، انجام نشد. در واقع یک جوری در این موضوع فرصت‌سوزی شد. حالا خوشبختانه یک گفت‌وگویی آغاز شده است. به چه نتیجه‌ای برسد نمی‌دانم ولی احتمال می‌دهم اگر خود اصولگرایان ریاست‌جمهوری را به دست بگیرند که البته خواهند گرفت، با شرایط فعلی شاید آن قضیه هم حل شود. چون یکی از مشکلات ما این است که چه کسی می‌خواهد چه کاری را انجام دهد و به نام چه کسی تمام شود. به نام دولت تمام شود، به نام اصلاح طلبان تمام شود، به نام آن بخش اصولگرای حاکمیت تمام می‌شود، خیلی از موانعی که می‌گذراند، به این چیزها برمی‌گردد.

آقای ترقی یک وقتی گفته بود که اگر قرار است مذاکره با آمریکا صورت بگیرد، این کار اصولگرایان است. شاید حالا به سمتی بروند که موضوع روابط را با عربستان حل کنند. زیرا این مهم است. عربستان هم خودش کشور مهمی است، هم در منطقه خاورمیانه و هم با ارتباطی که با سایر کشورهای اسلامی و عرب دارد، در بهبود روابط ما با این کشورها نقش بسیار تعیین‌کننده‌ای دارد. چون ما فقط نمی‌توانیم عربستان را یک کشور ببینیم. عربستان خیلی از کشورهای عربی و اسلامی را نمایندگی می‌کند و رابطه ما با عربستان بر رابطه ما با همه این کشورهای اسلامی تاثیر دارد.

با توجه به اهمیت رابطه عربستان سعودی با ایران، آیا امکان دارد آیت‌الله خامنه‌ای در رفتار منطقه‌ای جمهوری اسلامی ایران و سیاستگذاری این کشور که دقیقا با ایجاد ارتباط در تقابل است، تجدیدنظر کند؛ آن هم با وجود منافعی که ایران با حضور در منطقه و دخالت در امور کشورهای عربی کسب می‌کند؟

تجربه نشان داده است که ما معمولا جایی که تحت فشار قرار بگیریم، تا حدودی رفتارهایمان را اصلاح می‌کنیم. مسائلی که در خصوص برجام وجود دارد و گفت‌وگوهایی که برای برگشت آمریکا به برجام دارد اتفاق می‌افتد، این هم در همان چارچوب می‌تواند حل‌وفصل شود. اعتقادم این است که جاهایی که فشار بین‌المللی زیاد شود و آثارش روی ایران، خود را نشان بدهد، ما تغییر سیاست داده‌ایم؛ ولی این که فکر کنید در حالت عادی این اتفاق می‌افتد، من خیلی امید ندارم. شما باید بپذیرید که یک شرایط نابهنجاری وجود دارد که بعد تصمیم بگیرید که تغییر سیاست بدهید. شما سخنرانی اکثر این مقامات را که ببینید جوری سخنرانی می‌کنند که انگار اینجا الان گل و بلبل است، ما همینطور در اوج قدرت و رشد و توسعه و پیشرفت و اخلاق و فرهنگ و همه چیز هستیم و دنیا دارد سقوط می‌کند، کشورهای توسعه یافته مشکلات عدیده دارند و ما در اوج هستیم و آن‌ها همه در پایین. بنابراین اگر این دید را قبول داشته باشند که دیگر خیلی دلیلی برای این که بخواهند سیاست‌ها را تغییر بدهند، باقی نمی‌ماند.

همین سیاست منطقه‌ای را اگر بخواهیم گسترش بدهیم، به اسرائیل می‌رسیم. می‌بینیم که در موضوع درگیری میان فلسطین و اسرائیل که شب گذشته به آتش‌بس منتهی شد، کشورهای اسلامی در یک موضع هماهنگ از فلسطین و آتش‌بس حمایت کردند. از آن‌ طرف جمهوری اسلامی را می‌بینیم که با وجود این که خود را حامی مردم فلسطین می‌داند، در ۴۲ سال گذشته با حمایت از گروه‌های تندرو واقعا وضع مردم فلسطین را وخیمتر کرده است. شما در مورد سیاست‌گذاری ایران در مورد فلسطین و اسرائیل چه نظری دارید؟

من اول چند پیش‌فرض را بگویم؛ اسرائیل غاصب؛ متجاوز و جنایتکار است. من در مورد غصب فلسطین بگویم. ما تاریخ را که نگاه می‌کنیم می‌بینیم چقدر بخش‌هایی از ایران گرفته شده، مثلا در قرارداد ترکمنچای، قرارداد گلستان و جنگ‌های مختلف وگرنه ایران که به این اندازه نبوده است. یا الان می‌بینیم که روسیه شبه جزیره کریمه را یک جوری غصب کرده است. حالا ما اگر روی غصب سرزمین این قدر حساسیت داریم، چطور می‌توانیم با روسیه اینقدر خوب باشیم و آنجا برای ما مهم نباشد ولی اینجا برای ما خیلی مهم باشد. می‌گویند اینجا مسلمانان هستند. من یک سئوال می‌خواهم بپرسم: آمار کشته‌های سوریه بعد از این بهار عربی و برای حفظ بشار اسد که در سوریه که اول به عنوان مستشار آنجا بودیم و بعد به عنوان مدافعان حرم آنجا بودیم، چقدر است؟ آنجا انگشت اتهام به سمت ما کم نیست که الان به آن کاری ندارم. خودمان هم این‌ها را قبول کردیم و اعلام رسمی هم داشتیم.

اگر ما آمار کشته‌های سوریه را در این کمتر از ۱۰ سال نگاه بکنیم خیلی بیشتر از آمار کشته‌های فلسطینی‌ها در طول یک قرن اخیر در نتیجه تجاوز و غصب و اشغال سرزمین فلسطینی‌ها و جنایت‌های اسرائیل است. اگر مسلمان‌کشی بد است پس چطور ما توانسته‌ایم در جایی قرار بگیریم که این همه مسلمانان سوری کشته شده‌اند؟ یعنی ما یک جوری دچار تناقض‌هایی هستیم. این سیاست حمایت از مردم فلسطین یا غصب سرزمین فلسطین خیلی به دل من نمی‌نشیند زیرا اگر ما بخواهیم با ظلم و جنایت مقابله کنیم، باید خودمان عملکرد خوبی داشته باشیم که بتوانیم آنجا حرفی برای گفتن داشته باشیم. ما خودمان عملکردمان خراب است. ما خودمان اوضاعمان خرا‌بتر از اسرائیل است؛ در اتهاماتی که به ما وارد است در همراهی با کشته شدن سوری‌ها یا اتفاقاتی که در یمن افتاده است.

اگر ما بخواهیم از حقوق فلسطینی‌های سنی دفاع کنیم، چرا اول به حقوق سنی‌های داخل ایران خودمان نمی‌پردازیم؟ آن‌ها در این کشور حقوق برابر ندارند. من نمی‌فهمم چرا با این وصف ما باید این سیاست را دنبال کنیم و فکر می‌کنم ما داریم روزبه‌روز شرایط فلسطین را هم بدتر می‌کنیم. یاسر عرفات در فلسطین شخصیت کمی نبود. او به طرف صلح رفت اما ما حتی یاسر عرفات را هم کنار گذاشتیم و کاسه داغتر از آش شدیم و با حمایت از جهاد اسلامی و حماس، سیاست‌ها را به سمت دیگر بردیم. این‌ها به نظر من با هم نمی‌خواند. برایم قابل قبول نیست که سیاست‌هایی که ما در رابطه با فلسطین و اسرائیل داریم، سیاست‌هایی صادقانه‌ و واقعا برای مبارزه با ظلم و جنایت است. در طول تاریخ این همه کشورها تجزیه شده‌اند، در هم ادغام شده‌اند و این همه حساسیت وجود نداشته است. من فکر می‌کنم در حال حاضر اگر واقعا دل ما برای مردم فلسطین می‌سوزد، باید به سمت دو کشور رفت. الان سیاست‌های جهانی را هم که نگاه می‌کنیم، هم کشورهای مسلمان، هم سازمان ملل و هم دیگر کشورها تاکید می‌کنند از این فرصت آتش‌بس برای رفتن به سمت پدید آوردن دو کشور فلسطین و اسرائیل که بتوانند در کنار همدیگر زندگی کنند، استفاده کنیم. الان بیشتر از ۷۰ سال است که دارند می‌جنگند. خب چه شد؟ به کجا رسیدند؟ نمی‌شود هر چیزی را برای بارها و بارها و بارها آزمایش کرد. البته این به شرطی محقق می‌شود که غربی‌ها هم روی اسرائیل فشار بیاورند تا این قضیه بازگشت اسرائیل به مرزهای ۱۹۶۷ را جدی بگیرد و به نتیجه برساند تا آن اتفاق تشکیل دو کشور رخ دهد.

با توجه به این توضیحات، واقعا سران جمهوری اسلامی از فلسطین چه می‌خواهند؟

من فکر نمی‌کنم جمهوری اسلامی از فلسطین چیزی بخواهد. چون ما مرتب داریم آنجا چیزهایی را می‌دهیم و خرج می‌کنیم و از قضیه فلسطین چیزی به ما نمی‌رسد. ولی یک چیزهایی انگار هویت جمهوری اسلامی شده است. مرغ یک پا دارد. اگر انگار ما آن‌ها را نداشته باشیم، جمهوری اسلامی نیستیم و ما برای حفظ هویت خودمان می‌خواهیم این سیاست را همانگونه دنبال کنیم وگرنه محمود عباس و قبل از آن یاسرعرفات، به هرحال این‌ها بیشتر دنبال این بودند که بتوانند صلح ایجاد بکنند و فلسطین را به سرانجام برسانند. به نظر من بیشتر هویت است و بیشتر مصرف داخلی دارد تا ما بتوانیم یک جوری همیشه در «وضعیت حساس کنونی» باشیم که بتوانیم این سیاست‌های امنیتی و این‌ها را ادامه بدهیم وگرنه هیچ دلیلی وجود ندارد. تا الان هم این قضیه برای ما منفعتی نداشته و فقط هزینه‌های ایران را بالا برده است. همانطور که رابطه نداشتن با آمریکا جزو هویت ما شده و ما بی هیچ دلیلی داریم روی این سیاست غلط هزینه می‌دهیم و کل سرنوشت مردم خودمان را روی این قضیه قربانی کردیم. تجارت و اقتصادمان را هم قربانی آن کردیم. موضوع فلسطین هم همین است.

خانم هاشمی، در مورد انتخابات ریاست جمهوری در ایران، تایید صلاحیت‌ کاندیداها و رئیس جمهور آینده چه پیش‌بینی و نظری دارید؟

در مورد انتخابات سخت است پیش بینی شود که چه کسی می‌ماند و چه کسی رد صلاحیت می‌شود که در نهایت بدانیم رئیس جمهور آینده کیست. ۵۲ نفر از مقامات فعلی ثبت نام کرده‌اند. البته شورای نگهبان یک سری شرایط را تعریف کرد به صورت غیر قانونی که کسانی می‌توانند کاندیدای ریاست جمهوری باشند که وزیر بوده باشند استاندار بوده باشند، شهردار تهران یا کلان شهرها بوده باشند و از این شرایط گذاشت، خوب ممکن است بعضی از مقامات که این شرایط را نداشته‌اند رد صلاحیت بشوند.

اما اگر بخواهند بر اساس همان چهار چوب تایید صلاحیت بکنند باز هم خیلی زیاد می‌شوند کاندیداهایی که تایید می‌‎شوند در ضمن فکر می‌کنم که شورای نگهبان یک جر زنی هم کرد، البته این تحلیل است خبر نیست. چون صحبت از ریاست جمهوری زنان بود که زن‌ها ذبتوانند کاندیدا شوند و آن رجل سیاسی شامل زن‌ها هم بشود. واقعی هم همین است و اصلا غیر از این اشتباه است.

بعد چند بار هم آقای کدخدایی در مصاحبه‌هایی که از ایشان پرسیدند گفتند نه خانم‌ها مشکل شرعی حقوقی، فقهی و قانونی ندارند و می‌توانند کاندیدا باشند خوب وقتی این شرایط را گذاشتند که حتما کاندیدای الان باید وزیر بوده باشد یا استاندار بوده باشد و یک سری مقامات را نام بردند خوب یکی باید بگوید آقای کدخدایی، شورای نگهبان، شماها گذاشتید زن‌ها وزیر بشوند، شماها گذاشتید زن‌ها استاندار بشوند و حتی آقای روحانی به وزارت کشورش گفت که چندتا خانم را به عنوان فرماندار منصوب شوند، این قدر اعتراض کردند برخی از علما که ادامه ندادند. در صورتی که ما در قرآن ملکه سبا را داریم که یک خانم است و قرآن این قدر از او تمجید کرده است و رئیس یک کشور بوده است چه برسد به فرماندار و استاندار. نه گذاشتند زن‌ها استاندار شوند و نه گذاشتند زن‌ها وزیر شوند حالا شرط گذاشته‌اند که کاندیدای ریاست جمهوری باید وزیر باشد.

فکر می‌کنم گیر کردند در این قضیه که خانمی کاندیدا نشود و خوشبختانه خانم شجاعی کاندیدا شد و آمدند این شرایط را گذاشتند که اگر خانمی کاندیدا شد و شرایط غیر از وزیر داشت تایید نکنند. شنیدم که خانم وحید که شرایط وزارت را داشت می‌خواستند کاندیدا شوند که شاید به ایشان هم گفته‌اند نشوند که ناچار به تایید خانمی نشوند.

ولی با این شرایطی که گذاشته‌اند که کار غیر قانونب هم بوده چون اصلا شورای نگهبان نمی‌تواند قانون‌گذاری کند و جزأ وظایفش نیست قانون گذاری، طبیعتاً کاندیداها کمتر می‌شوند، اما این که من بخواهم اظهار نظری بکنم بگویم کی می‌ماند و می‌رود خیلی سخت است. کاندیداها بخواهند همه بمانند هم سخت می‌شود، چون رای‌ها شکسته می‌شود و همیشه هم معمولاً چهار نفر یا شش نفر می‌مانند.

با شرایط فعلی آقای لاریجانی تازه آمده‌اند، اما آقای رئیسی دو سال است که رئیس قوه قضائیه شده‌اند و در این مدت دارند برای انتخابات ریاست جمهوری کار می‌کند. اینقدر که آقای رئیسی سفر رفت، گفتگو کرد و حرف زد و حرف‌هایی زد که عمدتاً هم عملی نشد و بیشتر شعار بود تا واقعیت که برای ریاست جمهوری کار می‌کرد. تا اینجا طبق نظر سنجی‌ها به نظر می‌آید آقای رئیسی بالاتر است. البته آقای احمدی‌نژاد هم آرا خوبی دارد ولی احتمال می‌دهیم آقای احمدی‌نژاد هم تایید نشود.

فکر می‌کنم با این شرایط انتخابات تبدیل شود به دو قطبی لاریجانی و رئیسی، و با شرایط فعلی به نظر نمی‌آید اصلاح‌طلبان کاندیدای جدی داشته باشند و آن کسانی که به اصلاح طلبان رای می‌دهند به نظر می‌آید پای صندوق‌های رای نروند. با این حساب بین آقای لاریجانی و آقای رئیسی به نظر می‌آید آقای رئیسی برنده است اما باز نمی‌شود قطعی گفت چون آقای لاریجانی وارد رقابت شده است.

خانم هاشمی در مورد آینده سیاسی خودتان هم بفرمائید چقدر امکان دارد به سیاست برگردید؟ اگر هر کدام از این کاندیداهای ریاست جمهوری از شما دعوت بکنند که در آن دولت شرکت بکنید با وجودی که تحریم کرده‌اید انتخابات را و رای نخواهید داد ممکن است که این درخواست رابپذیرید؟

مطمئن باشید هیچ کدام از این کاندیداها جرئت دعوت از من را ندارند. آینده سیاسی من هم که مشخص است. وقتی تحمل تدریس مرا در دانشگاه ندارند، به من اجازه می‌دهند که وزیر شوم یا پستی بگیرم؟ نه، من اصلا آینده سیاسی برای خودم متصور نیستم، حتی اگراصلاح طلبان سرکار باشند. ضمن آن که اصلاح‌طلبان بیشتر دشمن هستند تا اصولگرایان. وقتی من به اصلاح‌طلبان انتقاد می‌کنم به خصوص به بی‌عملی‌شان در طول چهار سال گذشته الان از اصولگرایان دشمنی بیشتری با من دارند. البته حتما در جریان هستید آقای احمدی‌نژاد به من پیشنهاد معاون اولی داده بودند ولی خوب من نپذیرفتم هرچند ایشان تایید صلاحیت نخواهند شد که بخواهند معاون اولی را به من بدهند.

شاید تایید صلاحیت شدند؟

اگر هم شدند دیگر به من حتما پیشنهاد این سمت را نخواهند داد. اما آینده سیاسی از این نظر که به عنوان یک سیاست مدار اظهار نظر بکنم و فعالیت‌های اینگونه داشته باشم، من به عنوان سیاستمدار منتقد و اپوزوسیون فکر می‌کنم که من همینطور هستم و همین طور هم خواهم بود. این روند و این روش ادامه پیدا می‌کند.

در جمع‌بندی من فکر می‌کنم که الان FATF در مجمع مانده و تکلیفش مشخص نشده، برجام یک ماه است مذاکراتش ادامه دارد. آن طرف مذاکراتی با عربستان آغاز شده است. به نظر می‌رسد که اصولگرایان بیشتر در نظر دارند که اینها را همین طور در آب نمک نگه دارند که بعد از برنده شدن کاندیدای خودشان اینها به نتیجه برسد.

که من از این موضوع استقبال می‌کنم که حتی اگر با برنده شدن کاندیدای ایشان این مسائل به نتیجه برسد اشکال ندارد به نتیجه برسد شرایط کشور بهتر شود آزادی‌ها بیشتر شود ایرادی ندارد. مهم اوضاع کشور و منافع ملی است. مهم این نیست که من باشم یا دیگری اصولگرایان باشند یا اصلاح طلبان. به هرحال اصلاح‌طلبان فرصت سوزی کردند و نتوانستند از فرصت‌هایشان استفاده کنند.

یک پیش بینی دیگری هم که دارم اگر خود اصولگرایان ریاست جمهوری را هم بگیرند و اگر یک آدم عاقل داشته باشند. اگر مثل دوره آقای احمدی‌نژاد بخواهد تکرار شود پیش‌بینی من درست از آب در نمی‌آید، اما اگر آقای لاریجانی انتخاب شود شاید اتفاقی بیفتد. چون به هر حال آقای رئیسی سوابقشان مشخص است و در قوه قضائیه هم در این دوسالی که بودند عملاً حرف زیاد بوده اما عمل نبوده و بیشتر شعار و نمایش بوده تا عمل. اگر اصولگرایان یک رئیس جمهور عاقل داشته باشند و آقای لاریجانی باشد خودشان همه این کارها را انجام می‌دهند، چون دیگر مهم نیست به نام کی تمام شود و می‌توانند شرایط کشور را به سمتی ببرند که دوباره محبوبیت به خودشان برگردد و خودشان بتوانند نبض جامعه را در دست بگیرند. اگر واقعا این کار را انجام بدهند به نظر من ایرادی ندارد، انجام بدهند ولی مشکلات مردم را حل کنند تا مردم راحت باشند در آرامش در رفاه و در شرایط پیشرفت وتوسعه و آزادی باشند. ما هم می‌پذیریم اما باید اصولگرایان تغییر اساسی داشته باشند.