«جنگ در سایه» ایران و اسرائیل نباید روابط آمریکا و اسرائیل را خدشه‌دار کند

اتخاذ سیاست مشترک درباره برنامه اتمی ایران به نفع همگان است

بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر اسرائیل- DEBBIE HILL / AFP

مقاله تحلیلی که در وبسایت نشریه «فارن افرز» منتشر شده با اشاره به انفجار تاسیسات اتمی نطنز در تاریخ دهم آوریل، می‌گوید که این انفجار تازه‌ترین مورد جنگ در سایه طولانی میان جمهوری اسلامی ایران و نیروهایی است که می‌خواهند مانع دستیابی آن به آستانه تولید سلاح اتمی شوند. منابع رسانه‌های خارجی، انفجار در نطنز را به عملیات موساد اسرائیل نسبت دادند اما هیچکس رسما مسئولیت آن را بر عهده نگرفته و واشنگتن هرگونه نقش در آن را قویا رد کرده است.

به نظر می‌رسد که آسیب وارده به برنامه اتمی ایران چشمگیر است اما بلندپروازی‌های هسته‌ای ایران به یک سرعت‌گیر برخورد کرده نه یک دیوار آجری. برنامه اتمی ایران در مقایسه با آسیبی که اسرائیل در سال ۱۹۸۱ به رآکتور اوسیراک عراق، و یا در ۲۰۰۷ به سوریه زد، ناچیز است. هرچند حمله به نطنز دیپلماسی حاضر میان ایران و آمریکا را تحت تاثیر قرار داده است. این که هر یک از طرفین، چه تعبیری از انفجار داشته باشد به اندازه خود آسیب به تاسیسات نطنز، اهمیت حیاتی دارد. تنها آینده بلندپروازی‌های هسته‌ای ایران در میان نیست، بلکه قابلیت ایالات متحده آمریکا و اسرائیل برای مهار آنها نیز مطرح است.

ضرورت و اهرم مذاکره

دولت ترامپ به این نتیجه رسید که توافق اتمی با ایران که در سال ۲۰۱۵ امضا شده بود، عمیقا ناقص است و در نهایت تا سال ۲۰۳۰ راه ایران را برای تبدیل به کشوری قادر به تولید سلاح اتمی هموار می‌کند. واشنگتن در ۲۰۱۸ از برجام خارج شد و سیاست «فشار حداکثری» را بر اقتصاد ایران و حاکمانش اعمال کرد، با این انتظار که ایالات متحده تنها به شرطی به برجام بازگشته و تحریم‌ها را لغو می‌کند که اشكالات توافق برطرف شوند.

ایران در ابتدا از تلافی خودداری کرد و در انتظار تخمین تاثیر تحریم‌ها ماند. تا سال ۲۰۱۹ تحریم‌ها اثر سنگین خود را بر اقتصاد ایران گذاشتند، بویژه بر صادرات نفت حاکمیت ایران. در آن هنگام تهران استراتژی فعالانه‌تری در پیش گرفت و به دنبال تحمیل هزینه بر ایالات متحده و شرکای منطقه‌ای آن افتاد، بدون آن که یک جنگ تمام‌عیار را ایجاد کند. ایران کم‌کم نقض تعهدات هسته‌ای خود را افزایش داد و همزمان به نیروهای آمریکایی و شرکای آمریکا در خاورمیانه حملاتی را آغاز کرد: مثلا از طریق نیروهای حوثی در یمن و حملات تقریبا روزانه موشک‌ها و پهپادهای پیشرفته آنان به ساختارهای حیاتی در عربستان سعودی.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

ممکن است به نظر برسد که سیاست خارجی ایران در مسیر هسته‌ای و رویکرد منطقه‌ای متفاوت است. اما در واقع این دو مسیر دو روی یک استراتژی واحدند:‌ اهداف ایران برای نشان دادن قدرت متعارف به منظور حفاظت از برنامه اتمی خود. مقاله فارن‌افرز می‌گوید تسلیحات اتمی بقای رژیم ایران را تضمین می‌کند و در عین حال ایران می‌تواند تحت پوشش حفاظ اتمی، از نیروهای متعارف خود برای تضعیف کشورهای منطقه استفاده کند. واشنگتن و اورشلیم درباره اهمیت به حداکثر رساندن فاصله میان رژیم ایران و سلاح اتمی، هم نظرند. اما به نظر می‌رسد که بر سر موثرترین روش برای رسیدن به این هدف، اختلاف نظر دارند.

مقاله همچنین می‌گوید واشنگتن مایل است که با یک گام هم به توافق بازگردد و هم آن را ارتقا دهد، اما فشار متقابل تهران، کاخ سفید را به گرفتن رویکرد دو مرحله‌ای واداشته است. زیرا تهران با نقض تعهدات در سایه کارزار فشار حداکثری ترامپ، مدت زمان دستیابی به سلاح را کوتاه کرده و دولت جو بایدن بازگشت به توافق را گامی مهم در کاهش بحران بالقوه تلقی می‌کند. دوم، واشنگتن می‌خواهد از طریق توافق‌های بعدی که برخی نواقص برجام را از طریق تمدید بندهای غروب می‌بندند، به یک توافق «قوی‌تر و طولانی‌تر» دست یابد که بازرسی نامحدود را تضمین کند، برنامه موشک بالیستیک تهران را محدود کند، ایران را به کاهش ابعاد برنامه اتمی‌اش وادارد و تحقیقات و تولید بیشتر اتمی را محدود کند.

اما کاخ سفید احتمالا پس از بازگشت به برجام درخواهد یافت که ادامه دیپلماسی آسان نیست. وقتی که توافق اتمی مجددا برقرار شود، ایالات متحده اهرم اقتصادی و سیاسی لازم علیه ایران برای مذاکره درباره توافق‌های بعدی را نخواهد داشت. حتی الان که دو طرف در حال انجام مذاکرات غیرمستقیم هستند، تهران فعالیت در جهت رسیدن به آستانه اتمی را افزایش داده تا حس ضرورت و اضطرار را در واشنگتن برای رسیدن به توافق، تشدید کند. خرابکاری در تاسیسات اتمی نطنز با آسیب به برنامه اتمی و به عقب راندن آن، این دینامیک را تغییر داد.

رویکرد مشترک

علی‌رغم همکاری‌های عمیق آمریکا و اسرائیل و هدف مشترک آنان در جلوگیری از برنامه هسته‌ای ایران، مسئله اتمی تهران یک دهه است که نقطه اختلاف میان آنان بوده است. آمریکا مذاکرات با ایران را در سال ۲۰۱۲ از اسرائیل مخفی کرد و متعاقبا نخست‌وزیر اسرائیل، بنیامین نتانیاهو با سیاست باراک اوباما، رئیس‌جمهور وقت در سال ۲۰۱۵ در قبال ایران مخالفت کرد. از این رو ممکن است دو طرف فعالیت‌های دیپلماتیک یا اقدامات پنهانی یکدیگر در این باره را به دیده تردید بنگرند. در حالی که دو طرف باید مکمل هم باشند، چرا که هر یک بدون دیگری بدون شک در جلوگیری از اتمی شدن ایران در طولانی‌مدت، شکست می‌خورد.

اسرائیل در مذاکرات نقش رسمی ندارد و قرار نیست از جمله امضاکنندگان توافق آینده باشد، اما می‌داند که به عقب راندن ایران از رسیدن به آستانه اتمی شدن، عجله واشنگتن برای بازگشت به توافق را کاهش می‌دهد و تهران را کماکان در انتظار لغو تحریم‌ها نگه می‌دارد. اگر توافق جدید حاصل نشود، نتانیاهو از بازگشت به رویکرد فشار حداکثری دولت ترامپ برای تبدیل برنامه اتمی ایران به مسئله‌ای زهرآلود برای حاکمیت ایران، از طریق فشار اقتصادی و فعالیت‌های خرابکارانه، بسی خوشحال خواهد شد.

کاخ سفید هنوز دیدگاه مشخص خود درباره عملیات مخفی اخیر علیه برنامه اتمی ایران را علنی نکرده، اما حمله به تاسیسات نطنز می‌تواند میان آمریکا و اسرائیل شکاف ایجاد کند. اگر این عملیات از قبل میان آمریکا و اسرائیل هماهنگ نشده باشد، دولت بایدن ممکن است آن را به منزله تلاش برای اخلال در مذاکرات وین تلقی کند. واشنگتن حتی ممکن است اسرائیل را مسئول تصمیم ایران در افزایش سطح غنی‌سازی به ۶۰ درصد بداند.

اگر اسرائیل کمپین مخفی خود علیه برنامه اتمی ایران را ادامه دهد، باید در چارچوب استراتژی مشترک خود با آمریکا عمل کند. چنین همکاری و هماهنگی دوجانبه‌ای اسرائیل را به عقب راندن برنامه اتمی ایران قادر می‌سازد و در عین حال احتمال افزایش تنش را کاهش می‌دهد. اگر ایران در جریان مذاکرات، فعالیت‌های غنی‌سازی خود را به همین صورت ادامه دهد، ایالات متحده ممکن است ناگهان به خود بیاید و ببیند که اهرم فشارش را برای جلوگیری از یک بحران هسته‌ای عمده از دست داده است.

چارچوب یک چنین هماهنگی باید در قالب یک توافق میان اسرائیل و آمریکا تعریف شد که جلوی دستیابی ایران به سلاح اتمی را می‌گیرد. دو طرف باید برای رسیدن به اهداف مشترک همکاری کنند و طرح‌هایی را برای اقدام در این زمینه تعریف کنند. این رویکرد مشترک بویژه در دو سناریوی بسیار محتمل نقش مهمی ایفا می‌کند:‌ اگر مذاکرات برای بازگشت به برجام ۲۰۱۵ ناموفق باشد، و یا اگر موفقیت آمیز باشد اما تلاش کند به توافقی طولانی‌تر و قوی‌تر برسد.

این قرار باید خطوط قرمز، فرمول‌های محاسبه فاصله رسیدن به بمب، برنامه پیشگیرانه برای سناریوهای مختلف، جداسازی کار در صورت گزینه نهایی نظامی، و اقدامات مشترک برای اطمینان از حفظ اعتبار گزینه نظامی، را تعیین کند. این توافق میان آمریکا و اسرائیل همچنین باید شامل بندی باشد که مدت زمان ماندن آمریکا در توافق را محدود می‌کند - شاید یک سال یا ۱۸ ماه- و بعد از آن آمریکا می‌تواند در صورت عدم تحقق توافق‌های بعدی با ایران، از توافق خارج شده و تحریم‌ها را مجددا برقرار سازد.

مقاله تحلیلی وبسایت فارن افرز در پایان می‌گوید که تمرکز بر مسئله اتمی نباید در منطقه به ایران آزادی عمل بدهد. با توجه به این که در نگاه واقعگرایانه، فعالیت‌های مخرب منطقه‌ای ایران را نمی‌توان در توافق لحاظ کرد، آمریکا و متحدانش در خاورمیانه باید آنها را در یک گروه منطقه‌ای مهار کنند که همزمان با مسیر اتمی عمل می‌کند. یک توافق موازی میان آمریکا و اسرائیل درباره برنامه اتمی ایران نه‌تنها می‌تواند بهترین راه برای جلوگیری از رسیدن تهران به بمب باشد، بلکه برای آن که برنامه اتمی ایران در مناسبات میان آمریکا و اسرائیل خلل ایجاد نکند، حرف اول را می‌زند.