سفر به اعماق غریب «خویشتن»

«من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» فیلمی از چارلی کافمن

فیلم «من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» به نوعی سفر به ژرفای درون است - عکس از شبکه‌های اجتماعی

سینما در سیر و سلوک خود، فیلم‌های بسیاری به خود دیده است و مخاطبان به دلایل مختلف، از سرگرمی گرفته تا بهره بردن از یک شاهکار هنری، دریچه چشمان خود را بر پرده جادویی آن گشوده‌اند و چه بسیار زمان‌هایی که سرشار از پرسش‌های بی‌پاسخ، این معبد چهارگوشه را ترک کرده‌اند؛ درست مثل زمانی که فیلم «من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» را ترک می‌کنیم.

«چارلی استوارت کافمن»، نویسنده، تهیه‌کننده و کارگردان آمریکایی با بهره‌بردن از رمانی با عنوان «من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» از نویسنده کانادایی «ایان رِید»، دست به ساخت فیلمی به همین نام زده است، این فیلم در ماه اوت سال ۲۰۲۰ به نمایش درآمد و نظر منتقدان بسیاری را به خود جلب کرد. کافمن در کارنامه خود نویسندگی فیلم‌نامه «درخشش ابدی یک ذهن پاک» را دارد؛ فیلمی با درونمایه حافظه و عشق رمانتیک، که توانست در سال ۲۰۰۴ جوایزی چون اسکار، بفتا و گلدن گلوب را از آن خود کند و از منظر منتقدان نیز بهترین فیلم سال شد. بازیگران اصلی فیلم کیت وینسلت و جیم کری هم موفق به نامزدی اسکار و گلدن گلوب شدند.

چارلی کافمن در فیلم جدید خود، باز هم یک زوج را کنار یکدیگر نشانده است تا به کُنه و بُنه شخصیت و زندگی آن‌ها در دل یک رابطه پی ببرد؛ وضعیتی که انسان عموما در آن ماهیت وجودی خود را با دیگری سهیم می‌شود. نقش‌های اصلی این فیلم را «جسی بارکلی» در نقش لوسی و «جسی پلمونز» در نقش جِیک دوست پسر لوسی بازی می‌کنند. جسی بارکلی خواننده و بازیگر ایرلندی‌الاصل، که توانست در برنامه استعدادیابی بی‌بی‌سی با نام «من هرکاری انجام می‌دهم»، مقام دوم را کسب کند، در پیشینه کاری خود آثاری نظیر فیلم «جودی» را دارد که به زندگی «جودی گارلند» بازیگر معروف هالیوود می‌پردازد. وی در مجموعه تک‌فصلی «چرنوبیل» و مجموعه «جنگ و صلح» هم ایفای نقش کرده است. جسی پلمونز نیز در فیلم‌های سینمایی نظیر «استاد» و مجموعه‌های تلویزیونی «قانون‌شکن» (برکینگ بد) و «فارگو» نقش‌آفرینی و جوایز بسیاری را هم دریافت کرده است.

لوسی در فکر پایان دادن به رابطه شش هفته‌ای خود با جیک است و در مسیر حرکت اتومبیل این زوج در جاده سرد، برفی و وهم‌آلود، مدام این اندیشه را با خود زمزمه می‌کند، اما در عین حال با جیک راهی خانه اوست تا با پدر و مادر وی آشنا شود.

داستان در فضای نیمه‌سورئال و غیر خطی روایت می‌شود به گونه‌ای که از دیدن پدیده‌ها در زمانی که انتظار نداریم، غافلگیر و صد البته سردرگم می‌شویم و ابعاد مختلف فیلم، از باران بی‌امان جملاتی که بین لوسی و جیک رد و بدل می‌شوند تا خانه روستایی جیک با طراحی داخلی نامتعارفش که سرشار از نشانه است، ذهن مخاطب را هر بار به دل ماجرایی جدید می‌کشاند، آن قدر که گاهی بیننده را وامی‌دارد تا فیلم را متوقف کند و به جست‌وجوی نویسندگان و شاعران و مفاهیمی که لوسی و جیک از آن‌ها نقل قول می‌کنند، بشتابد؛ حجم داده‌هایی که به خاطر سپردنشان در یک فیلم ۱۳۴ دقیقه‌ای، بسیار دشوار و غیرممکن است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

از مهم‌ترین نشانه‌هایی که کافمن در این فیلم به آن اشاره می‌کند، بازگشت به خانه در مسیری آکنده از کولاک است. اما این خانه که نماد «خویشتن» یا به قول «زیگموند فروید» روانشناس پرآوازه، ضمیر ناخودآگاه است در شعری که لوسی ابتدای داستان به خود نسبت می‌دهد، رنگ امتناع به خود می‌گیرد: «آمدن به خانه وحشتناک است، چه همسر داشته باشی یا این که تنهایی، به هیبت همسرت در انتظارت باشد، چون وقتی به خانه می‌رسی همه‌چیز بدتر می‌شود». مصداق این جنبه ناخوشایند آن جا است که لوسی به جای دیدن منظره چشم‌نواز روستا با جنازه‌های یخ‌زده گوسفندان و نیز خوکی که غذای کرم‌ها شده روبه‌رو می‌شود.

حرکت دوربین و تمرکز آن بر لوسی در ابتدای فیلم بیننده را به این سمت سوق می‌دهد که لوسی، قهرمان داستان است و قصه حول شخصیت او می‌گردد که البته پُر بیراه نیست اما مسیر گفت‌وگوی این زوج و نقاط عطفی که لوسی لابه‌لای عکس‌های قدیمی و آثار نقاشی و اشعار جیک، خودش را می‌بیند همه و همه بر تماشاگر نهیب می‌زنند که شاید از ابتدا لوسی در کار نبوده است.

کافمن در این فیلم یک زوج و یک رابطه به ظاهر کلیشه‌ای را به کنکاش و درون‌نگری فردی تبدیل می‌کند. این افراد که بازتاب فردیت همه ما هستند، وضوح، بینش و در واقع فردیت خود را در تاریکی درون، که با نور ضعیف زمستانی به خوبی نشان داده شده، از دست داده‌اند. ارجاع لوسی و جیک به «دیوید فاستر والاس» و جستار وی پیرامون تلویزیون هم گواه همین سرگشتگی است. این نویسنده فقید آمریکایی در یکی از مقالات خود به انسانی اشاره می‌کند که تحت تاثیر این ابر رسانه، زمانی برای اندیشیدن ندارد و جز اعوجاجی از اطلاعات، که تحت تاثیر عوامل بیرونی و بدون دخالت آگاهانه وی به وجود آمده‌اند، هیچ در چنته ندارد. همچنان که لوسی ملغمه‌ای از علایق است؛ شاعر، نقاش، فیزیکدان و در نهایت یک خدمتکار.

«اِی. او. اسکات»، روزنامه‌نگار آمریکایی، در نقد «من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» می‌نویسد: «نقطه مشترک فیلم‌های درخشش ابدی یک ذهن پاک، آنومالیسا و فیلم اخیر کافمن این است که مردان در آن‌ها عمدتا زن آرمانی ذهن خود را با زن واقعی که با او در ارتباط هستند، اشتباه می‌گیرند. این موضوع می‌تواند خنده‌دار، مهیج، غم‌انگیز، تلخ و شیرین و یا مجموعه‌ای از همه این احساسات باشد.»

فیلم در بخشی از گفت‌وگوهای لوسی و جیک، به سینمای «دیوید لینچ» نقب می‌زند که به نظر می‌رسد ادای دین کافمن به شاهکار وی «جاده مالهالند» است. جاده‌ای مرموز و تاریک که «بتی» در آن به جست‌وجوی رسیدن به امیال و آرزوهای خویش گام برمی‌دارد اما موانع این مسیر یکی پس از دیگری وی را از رسیدن به مقصد خیالی و شخصیت آرمانی ذهنش باز می‌دارند. لوسی هم همچون بتی در فیلم لینچ، شاهد زوال است و او را یارای مقابله با شبیخون زمان نیست. این را در صحنه‌ای که بر در اتاق کودکی جیک ایستاده می‌توان دید؛ وقتی ناگهان پدر جیک که مبتلا به آلزایمر است از پشت سر او در قاب تصویر ظاهر می‌شود و به برچسب در اتاق نگاه می‌کند، تا شاید امر آشنایی در ذهنش تداعی شود.

این فیلم، سرد، تاریک و همچون حقیقت، صریح و گزنده است. اما برای شناخت خود جز به ندای حقیقت به چه چیز دیگری می‌توانیم تکیه کنیم؟ همان ندای درونِ لوسی که کارگردان آن را در تماس‌های تلفنی عجیب با وی نشان می‌دهد.

«من به پایان دادن به اوضاع فکر می‌کنم» به نوعی سفر به ژرفای درون با نگاهی موشکافانه به زندگی معمول بسیاری از افراد اجتماع است که در جبر خانواده، اجتماع و جهان پیرامون خود شکل می‌گیرند و بر خلاف آن چه که در سر دارند، تنها، ناظر سرنوشت محتوم خود می‌شوند.

انتظار می‌رود همچنان که این فیلم نظر منتقدان بسیاری را به خود جلب کرده است، یکی از شانس‌های جشنواره اسکار ۲۰۲۱ هم به شمار آید.

بیشتر از فیلم