قره‌باغ در یک نگاه

رهبر ارمنستان: جنگ تا آخرین قطره خون سربازان ارمنی ادامه خواهد یافت

پرواز کبوتران بر فراز کلیسایی در منطقه قره باغ Karen MINASYAN / AFP

«قره‌باغ کوهی» (داغلیق، علیا، ناگورنو، و اکنون آرتساخ) ناحیه‌ای است کوهستانی در قلب اراضی جمهوری آذربایجان. «قره‌باغ» منطقه وسیع‌تری است بین رودخانه ارس و کورا (آراز و کورچای). رودخانه کورا بزرگ‌ترین رودخانه قفقار است که از شرق ترکیه جاری شده به تفلیس می‌رسد و آنگاه به آذربایجان می‌رسد و در ناحیه لنکران به ارس می‌پیوندد و به دریای خزر می‌ریزد. قره‌باغ بارها بین امپراتوری‌های روم، ساسانیان، خلفای عباسی، باگراتید ارمنی، ایلخانان مغول، جلایریان، قره‌قویونلوِ، صفویان، عثمانی و روسیه دست به دست گشته است. ارامنه و مسلمانان قفقاز که گاه تاتار و گاه ترکان و گاه مسلمانان قفقاز نامیده می‌شدند، همواره ساکنان اصلی قره‌باغ بودند. ارمنی‌ها اغلب در شمال قره‌باغ یا همین «قره‌باغ کوهی» ساکن بودند. منطقه واقع در جنوب ارس هم با نام قره‌داغ، در خاک ایران امروزی واقع است. قره‌باغ یعنی باغ سیاه. قره‌داغ یعنی کوه سیاه. سیاه شاید به معنی سبز یشمی به کار رفته باشد. مانند جنگل‌های سیاه آلمان و روسیه.

در قرن پانزدهم، سیاح آلمانی، یوهان شیلتبرگر، قره‌باغ علیا را بسیار زیبا توصیف کرده است، با اکثریت ارمنی ولی تحت حاکمیت مسلمانان.

جمعیت قره‌باغ علیا تا همین اواخر حدود ۲۰۰هزار نفر بود. با اکثریت نسبی ارمنی (هفتاد درصد ارمنی، سی درصد آذربایجانی و کرد و غیره). تا پیش از واقعه جنگ اخیر، با بیرون راندن آذربایجانی‌ها، جمعیت قره‌باغ علیا به حدود ۱۳۰۰۰۰ نفر کاهش یافته است. با بیرون راندن و مهاجرت آذربایجانی‌ها، جمعیت هم یک‌دست، ارمنی شده است با تعداد کمی روس و اوکراین و کرد. گویا ده بیست نفری پیرزن و پیرمرد آذربایجانی باقی‌ مانده‌اند؛ همه خادمان مساجد ویران و گدایان.

قره‌باغ علیا در قرن‌های اخیر اغلب به صورت خانات مستقل اداره می‌شده است‌‌. خانات مانند امیرنشینان اروپا و خاورمیانه بودند. البته خیلی هم مستقل نبودند. گاه متمایل می‌شدند به روسیه و گاه به ایران. بستگی داشت به میزان مالیات و زور ایران و روسیه.

پناه‌علی خان جوانشیر، مشهور به پناه علی بیگ ساروجلوی جوانشیر، در اواخر دوران صفویه از ترکستان به ایران آمد و در زمان نادر‌شاه، جارچی‌باشی شد. نادرشاه نخست بر او الطاف فراوان داشت ولی بعدها در خراسان بر او خشم گرفت. پناه خان که مرگش را حتمی می‌دید با استفاده از فرصتی به قره‌باغ گریخت و قشونی درست کرد. پس از مرگ نادرشاه، پناه خان خود را خانِ خانات قره‌باغ اعلام کرد. قلعه شوشا را پناه آباد (پناباد) نام گذاشت و به نام خود سکه زد. 

فتحعلی خان افشار، سردار ارومیه، که قدرت‌گیری پناه خان را برنمی‌تافت، برای براندازی‌اش لشکرکشی کرد ولی موفق نشد. با این‌همه، با نیرنگ، پسر پناه‌ خان را که میرزا ابراهیم خلیل خان جوانشیر نام داشت، به ارومیه دعوت کرد و او را دستگیر کرده، به زندان انداخت.

کریم خان زند که به قدرت رسید، او را از زندان خلاص کرد و با احترام و تکریم بسیار، فرمان خانی قره‌باغ را به او اعطا کرد. قرار شد پناه‌ خان به شیراز برود و ابراهیم خان به مسند خانی تکیه کند. پناه خان به شیراز رفت و مدتی بعد در شیراز درگذشت. کریم خان جسد پناه خان را با احترام تمام به قره‌باغ فرستاد. پناه خان در شهر آغدام به خاک سپرده شد.

ابراهیم‌خان جوانشیر برای خود پایتختی ساخت و آن را خانین کندی و سپس خان کندی (شهر یا روستای خان) نام نهاد و تحت‌الحمایه روسیه شد. خان کندی در محلی بود که در زمان تیگران شاه ارمنی، مدتی تیگران کِرت (تیگران گراد یا شهر تیگران) نامیده می‌شد.

در سال ۱۸۱۲، در پی معاهده گلستان، قره‌باغ رسما به روسیه واگذار شد. شوشا مهم‌ترین شهر قره‌باغ، مرکز موسیقی و زادگاه موسیقیدانان بزرگ آذربایجان بود. در آن هنگام، اکثریت جمعیت قره‌باغ علیا مسلمان بودند چون شاه عباس بیشتر ساکنان ارمنی قره‌باغ را به جاهای دیگر از جمله جلفای اصفهان کوچانده بود. پس از معاهده گلستان تا سال ۱۸۲۳، بیشتر ارامنه قره‌باغ به سرزمین پدری بازگشتند و در قره‌باغ علیا ساکن شدند.

پس از معاهده ترکمنچای (۱۸۲۸)، بساط خانات قره‌باغ برچیده شد و قره باغ جزو «اوبلاست کاسپین» (اوبلاست از تقسیمات کشوری روسیه) شد و در سال ۱۸۴۶ به بخش فرمانداری شماخی پیوست. دوباره در سال ۱۸۷۶ به فرمانداری یا ولایت الیزابت‌پول (گنجه) پیوست.

در سال ۱۹۱۷، با انقلاب اکتبر روسیه، امپراتوری روسیه تزاری فروپاشید و در قفقاز سه جمهوری تشکیل شد. گرجی‌ها، جمهوری گرجستان و ارامنه، جمهوری ارمنستان را تشکیل دادند. مسلمانان برای کشور تازه تاسیس خود نام جمهوری آذربایجان گذاشتند که بسیاری از ایرانی‌ها را خوش نیامد. حتی کسانی مانند شیخ محمد خیابانی مخالف این نام‌گذاری بود و اعلام کرد اگر شمال ارس، آذربایجان باشد پس ما نام آذربایجان خود را در جنوب ارس، به «آزادیستان» تغییر می‌دهیم. ایام کوتاهی جمهوری آزادیستان پا به عرصه وجود گذاشت و برای خود پرچم ملی هم درست کرد اما طولی نکشید که با صلاحدید بزرگان آذربایجان و خود خیابانی، آذربایجان ایران خوانده شد. در شمال ارس، اما، اوضاع سه جمهوری خوب نبود. مناطق قره‌باغ، نخجوان و زنگزور مورد مناقشه دو جمهوری تازه تاسیس ارمنستان و آذربایجان قرار گرفت. جنگی هم درگرفت که بسیار خونین بود. هزاران نفر از طرفین جان باختند ولی یک چاه نفت آتش نگرفت. چاه‌های نفت به آذربایجانی‌ها و ارامنه تعلق داشتند و گویا به توافق رسیده بودند که انسان‌ها کشته شوند! در این هنگام، پای حکومت عثمانی هم به منطقه کشیده شد. اما در پی شکست امپراتوری عثمانی در اروپا، عثمانی‌ها رفتند و پای انگلستان به این منطقه و کل قفقاز جنوبی باز شد. دولت انگلیس، خسرو بیگ سلطانف را به ولایت زنگزور و قره‌باغ منصوب کرد که در عین‌حال والی آذربایجان هم بود. این سه جمهوری قفقار با نظام‌های ناسیونالیستی و دموکراتیک، مدت کوتاهی اتحادیه کشورهای قفقاز را هم تشکیل دادند که «دولت مستعجل» بود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در سال ۱۹۲۰ و ۱۹۲۱ کمونیست‌های محلی با همکاری بلشویک‌های شوروی سوسیالیستی، حکومت‌های هر سه جمهوری قفقاز یعنی آذربایجان، ارمنستان و گرجستان را برانداختند به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی، وصل کردند. رهبر بلشویک‌های ارمنستان، کمونیست و استالینیست متعصبی بود به نام استپان شاهومیان. استپان شاهومیان هم مانند پناه‌ خان وابراهیم‌ خان، عشقِ نام داشت و دستور داد که نام «خان کندی» به استپان کندی یا همین استپاناکرت (استپانا‌گراد شهر استپان) نامیده و پایتخت قره‌باغ علیا با نام جدید ناگورنو کاراباخ نامیده شود.

به هنگام فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی (۱۹۹۱) که جمهوری‌های جماهیر یکایک مستقل می‌شدند، بار دیگر سه جمهوری قفقاز مستقل شدند. جمهوری‌های دیگری نیز در قسمت‌های آسیایی و اروپایی به سبک جمهوری‌های قفقاز مستقل شدند. جمهوری آذربایجان، نخستین کشوری بود که اعلام استقلال کرد. دولت مسکو به باکو حمله کرد و کشت و کشتار به راه انداخت ولی موفق نشد. ارمنستان و گرجستان هم بلافاصله اعلام استقلال کردند.

در آذربایجان، زخم قدیمی قره‌باغ علیا باز سر باز کرد. مردم قره‌باغ علیا، با یاری جمهوری تازه تاسیس ارمنستان و کمک روسیه، کشور ناگورنو کاراباخ را در قلب آذربایجان ایجاد کردند. ناگورنو کاراباخ همچون جزیره‌ای بود وسط خاک آذربایجان که به هیچ کشوری راه نداشت. جاده باریکی به نام کریدور لاچین، که قره‌باغ کوهی را به ارمنستان وصل می‌کرد، در سال ۱۹۹۲ به تصرف ارامنه درآمد. لاچین و تمام روستاهای اطراف آن و شش ایالت دیگر پس از درگیری‌های کوچکی، به چنگ ارمنستان افتاد. ارمنستان برای پس دادن مناطق اشغالی، از جمهوری آذربایجان خواست که قره‌باغ کوهی را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت بشناسد ولی آذربایجان نپذیرفت. مجموعا بیست درصد خاک آذربایجان به دست ارمنستان افتاده بود. در سال ۱۹۹۴ پیمان صلحی بین آذربایجان و ارمنستان و قره‌باغ امضا شد. قرار شد گروه مینسک او. اس.‌سی.‌ای، مسایل ارضی مربوط به سه کشور را حل‌وفصل کند که البته ناکام ماند. نام ناگورنو قره‌باغ به لِرنایین قره‌باغ عوض شد و دیاسپورای نیرومند و ثروتمند ارمنی از سراسر جهان سعی کردند که آن منطقه بسیار زیبا و خوش آب‌و‌هوا را سوییس قفقاز کنند. کوشش بسیاری شد که ارامنه از نقاط دیگر شوروی سابق و حتی کشورهای دیگر به لرنایین قره‌باغ بروند و آنجا را آباد کنند. ولی ارامنه، زندگی در اروپا و آمریکا را ترجیح می‌دادند. نیز هیچ کشوری در دنیا این کشور کوچک را به رسمیت نشناخت؛ حتی جمهوری ارمنستان!

آذربایجان ۲۷ سال برای بازپس‌گیری سرزمین‌های اشغالی‌اش تلاش‌ سیاسی کرد که موفق نشد. دست به دامن سازمان ملل شد؛ ولی باز هم نشد. سازمال ملل و گروه مینسک، چهار قطعنامه صادر کرد که ارمنستان، سرزمین‌های اشغالی را با گرفتن امتیازاتی ترک کند؛ این هم نشد. قرار بود جاده‌ای بین ایران و استپاناکرت کشیده شود و خط لوله نفت از ارمنستان بگذرد و .... باز هم نشد! اوضاع همچنان به صورت نه جنگ و نه صلح ادامه یافت. گویی، مسایل دو کشور از طریق مذاکره حل‌وفصل شدنی نبود!

در ماه‌های اخیر، رهبر جدید ارمنستان، نیکول پاشینیان، که در پی یک انقلاب مخملی به قدرت رسیده بود، با فرستادن پسرش به خدمت سربازی در لرنایین قره‌باغ، که نامش به آرتساخ عوض شده بود، و چند اقدام تحریک‌آمیز دیگر، راه را برای جنگی تمام‌عیار هموار کرد. جمهوری ارمنستان و قره‌باغ علیا مرتب نام‌های ترکی و ایرانی و اسلامی شهرها و روستاهای اشغالی را به نام‌های ارمنی جدید و گاه باستانی تغییر می‌دادند. ارتش آرتساخ چند بار به شهر آذربایجانی طاووس حمله کرد؛ شهری که شریان نفتی باکو ـ جیهان از آنجا می‌گذرد. در آذربایجان که فضای سیاسی اندکی باز شده بود، مردم حکومت الهام علی‌اف را به فساد و بی‌عرضگی، در باز پس‌گیری اراضی اشغالی، متهم می‌کردند. از سوی دیگر در ترکیه، اوضاع اقتصادی روز به روز فلاکت‌بارتر می‌شد و مخالفت با اردوغان بیشتر. اردوغان که خود را یلی می‌دید همپای پوتین، پس از گردن‌کشی در سوریه و لیبی نیاز به یک سرکشی دیگر داشت و بدش نمی‌آمد که در آذربایجان هم خودی نشان بدهد. آخر، رویای امپراتوری عثمانی هم در سر داشت!

حکومت آذربایجان، به برکت درآمد سرشار نفت، ارتش مرتبی با صدهزار نفر سرباز و زرادخانه مدرن ترتیب داده بود که نیاز به استفاده داشتند! پیشرفته‌ترین سلاح‌های اسرايیلی و روسی و ترکی از جمله درون‌ها (هواپیماهای بی خلبان) نیاز به استفاده داشتند. مردم آذربایجان که ثروتمند شده بودند، حقارت شکست را در قره‌باغ برنمی‌تافتند. هشتصد هزار نفر آواره و بی‌خانمان رانده شده از مناطق اشغالی و جمهوری ارمنستان، مانند خاری به قلب مردم آذربایجان فرو می‌رفت. همه‌چیز برای یک جنگ دیگر مهیا بود و جنگ در ۲۷ سپتامبر شروع شد.

حال‌که شعله‌های آتش جنگ برافروخته شده‌است، آذربایجان برای بازپس‌گیری سرزمین‌های اشغالی‌اش می‌جنگد و مردم ارمنستان و آرتساخ برای دفاع از «وجب به وجب» خاک نیاکان. پاشینیان گفته است جنگ تا آخرین قطره خون سربازان ارمنی ادامه خواهد یافت.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه