قصه پرغصه افغانستان: مادران خفته در خون، کودکان نالان

یک نسل کامل افغانستان مانند «ضمیره» و «قربان» در جنگ سوخته است

کماندوهای شتابان از میان دود و خاکستر نوزادان خون آلود را از کنار جسدهای تکه پاره مادرانشان برمی داشتند، یکی پی دیگر بیرون می کشیدند و به آمبولانس‌ها که پشت بیمارستان قطار بودند، می‌رساندند. لالایی نوزادان معصوم در غرب کابل با شلیک بی‌رحمانه مسلسل‌های مهاجمان و صدای خشن انفجار بمب دستی مختل شده بود. وسعت وحشت از مادران باردار خفته در خون و نوزادان بی‌پرست هویدا بود.

مهاجمان اسلامگرا به زایشگاه صدبستر دشت برچی هجوم آورده بودند تا با به رگبار بستن مادران باردار هنگام زایمان بدترین نوع جنایت علیه بشریت را هم به نمایش بگذارند.

یکی از نوزادانی که معجزه آسا زنده ماند، هدیه بود.

تنها ۱۰ روز می شد که هدیه چشم به دنیا باز کرده بود و در آغوش گرم مادر قرار داشت. ضمیره حسینی پس از زایمان ششمین فرزندش ناچار بود چند روزی در بستر بماند تا حال دختر نوزادش بهبود یابد. بیست و سوم اردیبهشت قرار بود مرخصی گرفته و به خانه محقر خود برگردد،‌ اما حمله تروریستی سه مهاجم تا به دندان مسلح به زایشگاه، صفحه روزگار را برای همیشه برایش تغییر داد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

قربان حسینی، پدر هدیه در حیاط خانه ای گلی با پنج فرزندش منتظر بازگشت ضمیره و هدیه بود که اوایل صبح تلفنش زنگ خورد. او که در جریان کار بنایی و چاه کنی در ایران در چاه افتاد و مهره کمرش آسیب خورد، چند سال است که روی ویلچیر زندگی می کند. ضمیره یار و یاورش بود و با راه اندازی کارگاه سه نفره خیاطی در کنار شوهرش که در پس کوچه برچی کار ترمیم موبایل انجام می داد، مایحتاج خانواده را تامین می کرد. تنها پس انداز این خانواده که از ولایت دور افتاده دایکندی برای آموزش کودکانش به کابل آمده است، چند فیلمرغ/بوقلیمون بود.

بتول تلفن را برداشت و پشت خط صدای لرزان مادرش را شنید. او به بتول این پیام را داد:«در شفاخانه حمله شده. انتحاری آمده. می‌خواهم بیایم خانه… به پدرت بگو یکی از فیل‌مرغ‌ها را نذر کند.» این آخرین تماس ضمیره بود.

قربان حسینی که ۳۲ سال دارد، مرگ غیرمنتظره‌ همسرش را «سخت» می خواند. او که بغض گلویش را می فشارد در گفتگو با رسانه‌ها گفت: «تا حالا هیچ باورم نمی‌شود. دیگر همه یتیم شدیم. او همه چیزم بود. پدرم به‌دردم نمی‌خورد، مادرم به‌دردم نمی‌خورد. همان خانمم همه‌چیزم بود. هر کاری کنی نمی‌شود. از یادم نمی‌رود. هر لحظه به‌یادش هستیم. چطور چره خورد، نخورد؟ چه شد، نشد؟ چه دردی را کشید؟ چه دردی را تحمل کرد؟…میایم پیش بچه‌هایم می‌گویم: هیچ گپ نیست. من هستم.»

حمله‌ای بیمارستان خانواده حسینی را کاملا زمین‌گیر کرد. آنها جسد پرخون ضمیره را که روشن نیست چگونه جان هدیه را در این میان تیراندازی ها حفظ کرده بود، به آغوش گرفتند. تا مراسم خاکسپاری ضمیره دقیقا نمی‌دانستند که هدیه کجا و پیش چه کسی است. فردای دفن و کفن هدیه را از میان بچه‌های بی‌سرپرست از بیمارستان کودکان اتاترک دریافت کردند.

یکجا با ضمیره ۲۳ نفر دیگر در این حمله کشته شدند.

قربان که دو ماه است اجاره خانه‌اش را نتوانسته بپردازد، تصمیم گرفت هدیه را به یک هم ولایتی خود به فرزندی هدیه بدهد. این زوج ۱۸ سال منتظر فرزند بودند. کارهای رسمی انجام شد و هدیه به این خانواده سپرده شد.

دکتران می‌گویند نخاع قربان آسیب دیده و احتمال زیاد دارد که بهبود یابد، اما او به‌دلیل مشکلات مالی نتوانسته درمان کند.

تاثیر روانی این حمله بر کودکان خانواده حسینی سنگین است. سلما، دختر ۹ ساله آنها که دانش‌آموز دبستانی است، می‌گوید وقتی بزرگ شد، پلیس می‌شود: «می‌خواهم انتقام آنهایی را که کشته شدند، بگیرم.»

اما در کنار هدیه ۱۹ کودک دیگر نیز به بیمارستان اتاترک منتقل شدند. آنان از اقوام مختلف بودند. تروریسم قوم و مذهب نمی شناسد. برخی مادران خود را برای همیشه از دست دادند. عده‌ای دیگر مادران شان مجروح شدند.

در میان قربانیان یک مادر پشتون هم بود.

رفیع الله منتظر برای مرخص کردن نازیه و سومین فرزندشان به بیمارستان آمده بود. اما تیراندازی و رگبار اجازه نداد او برای آخرین بار صورت نازیه را ببیند. مهاجمان نازیه را از رفیع الله گرفت و فرزند کوچک نوزادش را نیز مجروح کردند. اما زخم پا این نوزاد درمان شد و پس از چند روز مراقبت پزشکی مرخص شد.

دو نوزاد دیگر در اتاق امن پشت درهای فولادی به دنیا آمدند. آنها هم در نبود مراقبت‌های پزشکی با مرگ دست و پنجه نرم کردند، اما جان ندادند.

نیروهای امنیتی ظرف چند ساعت تمام مهاجمان را از پا درآوردند.

تمام نوزادان هم برای مراقبت پس از حمله به بیمارستان اتاترک منتقل شدند و از آنجا به خانه های بازگردانده شدند. مادران زیادی برای شیردهی و برخی با امید گرفتن کودکان به فرزندی، به بیمارستان رفته بودند. بازگشت نوزادان از میان دود و آتش به خانه‌های پرغصه و دردمند در شرایطی صورت می‌گیرد که بار دیگر آتش جنگ در فصل بهار در افغانستان شعله‌ور شده است. شورش طالبان از سرگرفته شده و مذاکرات صلح همچنان پا در هوا است.

طالبان که معمولا مسئولیت حملات با تلفات بالای غیرنظامی را به عهده نمی‌گیرند، این حمله را به شدیدترین الفاظ محکوم کرد. داعش نیز درباره حمله در این منطقه شیعه‌نشین افغانستان سکوت کرده است.

یک نسل کامل افغانستان مانند ضمیره و قربان در جنگ سوخته است. اما آیا این نوزادان هم برای دیدن جنگ متولد شده‌اند؟

بیشتر از