روز جهانی «گات»: کالبدشکافی یک مالیخولیا

باید با پیروان «گات» با احترام برخورد کرد، نه تمسخر

خرده فرهنگ پسا-پانک هنوز به صورت جنبشی فراگیر رو به رشد است 

روز جهانی «گات» (مخفف واژه گوتیک) اول خردادماه برگزار شد؛ فرصتی برای افرادی که می‌خواهند رنگ پریده خود را به نمایش بگذارند و با حالتی قوز کرده زیر نور آفتاب نمایان شوند و فردیت خود را گرامی بدارند.

این روزها دیدن گات‌ها در مراکز شهرهای بریتانیا منظره‌ای آشنا است؛ افرادی با کاپشن‌های کلاه‌دار، تی شرت‌های معرف گروه‌های موسیقی، سایه چشم‌هایی که آن‌ها را شبیه پاندا می‌کند و حتی سرپوش‌های مخصوصی سوگواری عهد ویکتوریا و لباس‌هایی با مضمون فتیش ملایم. این روزها بیشتر مردم می‌دانند که این شکل و شمایل‌ برای ترساندن دیگران نیست، و الزاماً نشانه‌ای از افسردگی هم نیست، بلکه بیشتر نشانه دورانی از نوجوانی است که در آن، نوجوان‌ها به امور پنهانی و نمادهای مشرکانه گرایش پیدا می‌کنند و مدتی بعد این دوران را پشت سر می‌گذارند.

پوشیدن لباس سیاه در واقع نشانه روشنی از شخصیت مالیخولیایی است که قدمتی به درازای عهد عصیانگری ملکه الیزابت دارد و «گات» جنبش قبیله‌ای فراگیر و سالمی است که توقعات مرسوم جنسیتی و آرمان‌های جسمانی غیرواقع گرایانه را رد می‌کند و قرائتی ضد مد روز ارائه می‌دهد. به همین دلایل است که باید با پیروان «گات»، که غالبا سفیدپوست و از طبقه متوسط‌ هستند، با احترام برخورد کرد، نه تمسخر.

«گات» شاخه‌ای منشعب از عصر پانک است، گرچه پیش از سال ۱۹۷۷هم نمونه‌های اولیه «گات» از قبیل «اسکریمینگ لرد ساچ» و «الیس کوپر» و شمار زیادی گروه راک، نشانه‌های مرتبط با گورستان را به کار می‌گرفتند، گروه‌هایی مثل «د دمند»، «سوزی سو و بنشی‌ها» و «میسفیتز» که همه برای ایجاد شوک، از زیبایی شناسی لباس‌های هالووین بهره می‌گرفتند.

توافق عام بر این است که اولین ترانه «گات» واقعی، «مرگ بلا لوگوسی» از گروه باهاوس بود، قصیده‌ای ۹ دقیقه‌ای در رثای هنرپیشه‌ای مجار که نقش دراکولا را بازی می‌کرد و چنان شهرت یافت که در سال ۱۹۶۵ او را با شنل معروفش به خاک سپردند. بسیاری این ترانه را از صحنه آغازین و ترسناک فیلم «گرسنگی» (۱۹۸۳) اثر تونی اسکات به خاطر دارند، فیلمی در مورد خون آشام‌ها با بازی کاترین دونوو و دیوید بووی.

 گروه‌های بعد، سبک «گات» را در دهه ۱۹۸۰ به جهت‌های مختلفی کشاندند، از حرکات ترسناک گروه راک گاراژی «د برتدی پارتی اند د کرمپز» تا ترانه‌های پاپ دلگیر «سیسترز آو مرسی» و «د کیور». گروه‌هایی مثل «کیلینگ جو» و «دپش مد» جهتی صنعتی به موسیقی دادند که به گروه «ناین اینچ نیلز» و صحنه‌های رقص «سایبرگات» منتهی شد، در حالی‌که برخی دیگر، به قلمرو دارک متال گام نهادند، که حاصلش هنرمندانی مانند «کریدل آو فیلت» و مریلین منسن بود.

با گذر سریع از کنار «مای کمیکال رومانس»، «چنیک! ات د دیسکو» و دنیای واقعا هولناک ترانه‌های «امیلی د اتسرنج»، آهنگی مثل ترانه رویاگونه «خون آشام ماده» اثر سال ۲۰۱۶ هوال، نشان می‌دهد که محدوده ژانر «گات» هنوز چه دستاوردهایی می‌تواند داشته باشد.

پیش از جنبش پانک، مدت‌ها بود که صنعت سینما از علاقه بینندگان به وحشت، از مجموعه فیلم‌های هیولایی دهه ۱۹۳۰ استودیوی یونیورسال تا فیلم‌های درجه دو عصر اتم آمریکا در دهه ۱۹۵۰، تا «همر هارر»، «ایتالین جیالو» و فیلم‌های قاتل خونریز حومه‌های شهر در دهه ۱۹۷۰استفاده کرده بود. ترانه‌هایی مثل «من گرگینه تین ایجر بودم»، کار دکرمپز یا «شب مردگان زنده» کار میسفیتز، مستقیما به فیلم‌های عمده‌ای اشاره داشتند که به این پیشگامان «گات» جهت می‌دادند.

پس از آن، تیم برتن پیشگام این نهضت شد. خود او به شدت از سریال کم هزینه اد وود و راجر کورمن بر اساس داستان‌های ادگار آلن پو با بازی وینست پرایس الهام گرفته بود. فیلم‌های اولیه برتن، به ویژه «بیتل جوس» (۱۹۸۳)، «ادوارد سیزرهندز» (۱۹۹۱) و «کابوس پیش از کریسمس» (۱۹۹۳) همگی از فیلم‌های محبوب «گات» هستند. قهرمان‌های مالیخولیایی این فیلم ها، درگیری وسواس گونه‌ای با وضعیت بیگانه‌وار خود دارند، حسی که برتن دستمایه دو فیلم بتمن هم قرار داد.

رمان های «مرد ماسه‌ای» نیل گیمن (۱۹۸۹-۱۹۹۶) و «کلاغ» جیمز اوبار (۱۹۸۹) داستان‌هایی باصحنه‌هایی بی پرده‌اند که خواندنشان لازم بود. کاراکترهای اصلی مرفیوس، خداوندگار خواب‌ها در رمان اول، و اریک دریون در رمان دوم، هر دو بر اساس پیکر نحیف و گونه‌های استخوانی پیتر مرفی – رهبر گروه باهاوس و مشخور به «پدرخوانده گات» – شکل گرفتند.

اتفاقا در این میان جا برای طنز هم هست. «گات»ها علاقه زیادی به آثار هنری ادوارد گوری و چارلز آدامز، اقتباس‌های تلویزیونی و سینمایی کارتون‌های آدامز در مجله نیویورکر، پخش مجدد سریال «دمانسترز» (۱۹۶۴-۶۶) و ترانه‌های متفاوتی مثل «مانستر مش» بابی بوریس پیکت دارند. حتا گروه «د برتدی» نیک کیو، که کنسرت‌هایش در اواخر دهه ۱۹۸۰ به دلیل مصرف هرویین بدنام شد، هنگام اجرای ترانه «خفاش‌ها رو رها کن»، به شکلی عصیانگرانه خودشان را مضحکه می‌کردند.

همچنین هجویه مهرآمیز جاناتان ریچمن به نام «دختر خون آشام؟» که در آن می‌پرسد: «لوبیا می پزه؟ برنج می پزه؟ توی کار قربانی آیینی هست؟».

ژانر گوتیک پیش از آن که در فرهنگ پاپ اواخر قرن بیستم شکوفا شود، در واقع از زیبایی شناسی ادبیات، معماری و نقاشی رمانتیک سده‌های ۱۸ و ۱۹ میلادی به وجود آمد.

رمان «دراکولا»ی برام استوکر (۱۸۹۷) آشکارا متن مقدس «گات» مدرن است، اما ریشه‌های این خرده فرهنگ به زمانی دورتر باز می‌گردد، به قصه‌های رابرت لویی استیونسن، ادگار آلن پو، و شریدان لوفانو، و «تابستان جن زده» ۱۸۱۶ که فکر اصلی فرانکنشتاین در ذهن مری شلی شکل گرفت، در یک جلسه قرائت داستان‌های اشباح در کنار دریاچه ژنو، همراه همسر شاعرش پرسی بیشه شلی، لرد بایرون و دکتر جان پولیاردی، که قصه خود او در آن شب طولانی به نام «خون آشام» تأثیر مستقیمی بر برام استوکر گذاشت.

حتا پیش از آن، داستان‌های ترسناک دیگری بودند: «کاخ اوترانتوی»ی هورس والپول (۱۷۶۴)، «راهب» متیو لویس (۱۷۷۵)، «واتک» ویلیام بکفورد (۱۷۸۶) و رمان‌های معمایی ماورای طبیعی ان ردکلیف (۱۷۶۴-۱۸۲۳)، آثاری که جین آستن در رمان «نورث هنگر ابی» (۱۸۱۷) به هجو کشید.

والپول که نماینده مجلس انگلستان و پسر نخست وزیر سر رابرت والپول بود، چنان شیفته سبک گوتیک شد که عمارتی برای سکونت خودش ساخت، عمارتی وسیع با برج و بارو و مناره در توییکنهم، که به «استرابری هیل» شهرت داشت. تأثیر او، بنیانگذار سبکی در معماری شد که طی قرن بعد بر جا ماند، از جمله در ساخت بسیاری از معروف‌ترین بناهای لندن، از کاخ وست‌مینستر گرفته تا پل لندن و ایستگاه قطار سنت پانکراس.

اگر دقیق بخواهیم بگوییم، سلیقه والپول نئوگوتیک بود، الهام گرفته از جنبشی در معماری که نخست در سده‌های ۱۲ و ۱۶ میلادی در اروپا شکوفا شد، و وجه مشخصه‌اش بناهای سنگی غار مانند، دخمه‌های طاق ضربی، دالان‌هایی گوشه دار، و شیشه‌های رنگی بود. کلیسای سنت دنیس و کلیسای جامع شارتر در پاریس دو نمونه زیبای برجا مانده ازاین سبک‌اند.

اما هیچ یک از این‌ها ارتباط چندانی با مردمان باستان «گوت» ندارد. گوت‌ها مردمانی از ناحیه آلمان شرقی بودند که به دو دسته ویزیگوت‌ها و اوستروگوت‌ها تقسیم می‌شدند، و با امپراتوری روم در جنگ بودند. اصطلاح «گوتیک» با نگاه به گذشته در مورد معماری به کار برده شده، و تصور می‌رود که دلیلش افسانه‌های مالیخولیایی مربوط به این قبایل باشد: معروف بود که گوت‌ها، مبشر ظلمت برای رومی‌ها هستند، و مسئول افول چیرگی آن ابرقدرت باستان بر اروپای غربی.  

هیچ جنبش گوتیکی در نقاشی وجود نداشت، ولی نقاش آلمانی مناظر، کاسپار داوید فریدریش (۱۷۷۴-۱۸۴۰) متخصص ترسیم ویرانه‌های مه آلود و پیکرهای تنها و سرگردان بود. او قطعاً نمونه شاخصی از نقاشی گوتیک است. گفته بود: «باید تنها بمانم تا بتوانم طبیعت را به طور کامل حس کنم و به آن بیندیشم».

نقاشان دیگری که سال‌ها پیش از پیدایش نامی برای این سبک، تیرگی‌های درون وجودشان را روی بوم می‌کشیدند، از جمله هنری فوسلی (۱۷۴۱-۱۸۲۵) که بیشترین شهرتش مدیون تابلوی دلهره آور و اروتیک «کابوس» است، و فرانسیسکو گویا (۱۷۴۶-۱۸۲۸) که حکاکی‌اش به نام «به خواب رفتن عقل، هیولا می آفریند» (۱۷۹۹)، زجر درونی را که بسیاری حس می‌کنند ولی از بیانش عاجزند، به تصویر می‌کشد.

«گات»، سبکی که به اندازه قهرمانانش پایداراست، جنبشی تماماً مثبت است، زیرا به پیروانش توانایی می‌دهد از همفکر بودن با دیگران به آرامش برسند، دیگرانی که لباس‌هایشان متمایزشان می‌کند، و ژانر مورد علاقه‌شان آکنده از فریادهایی سرد و سنگی است، مثل ترانه «خوردگی» از سیسترز آو مرسی.

تازه، رنگ مشکی به همه  هم می‌آید. یا چنان که دوایت پالن گفته: «اگر در تاریک عینک آفتابی بزنید، خیلی شیک می‌شوید».

© The Independent

بیشتر از فرهنگ و هنر