عملکرد جمهوری اسلامی در بیش از چهار دهه گذشته نشان داده است که بیتوجهی به جان انسانها به یکی از رویههای ثابت و ساختاریاش تبدیل شده است. این بیتوجهی از همان روزهای ابتدایی استقرار حکومت در سال ۱۳۵۷ آغاز شد و تاکنون که وارد جنگ با اسرائیل شده، همچنان ادامه دارد.
استقرار مراکز امنیتی و نظامی در دل مناطق مسکونی، نبود پناهگاههای ایمن، جلوگیری از گردش آزاد اطلاعات، و اعمال محدودیت در سوختگیری و برداشت پول از بانکها که مردم این روزها و در میانه وضعیت جنگی تجربه میکنند، فقط چند نمونه از تکرار همان الگوی قدیمیاند؛ الگویی که در آن، مرگ انسانها نه یک فاجعه، بلکه فرصتی تبلیغاتی برای نمایش «مظلومیت» نظام تلقی میشود.
از سال ۱۳۵۸، زمانیکه جنگ ایران و عراق آغاز شد و به مدت هشت سال ادامه یافت، بارش موشکها و بمبهای بعثی بر سر مردم شهرهای مختلف، نیاز به ایجاد پناهگاههای ایمن را به ضرورتی حیاتی تبدیل کرد. با این حال، جمهوری اسلامی نه در آن زمان و نه در سالهای پس از آن، هیچ اقدام موثری برای احداث زیرساختهای محافظتی جهت دفاع از غیرنظامیان انجام نداد.
طی این سالها، مقامهای حکومتی بارها مدعی شدند سولههای مدیریت بحران که شهرداریها معمولا از آنها بهعنوان ورزشگاه یا سالن اجتماعات استفاده میکنند، قابلیت استفاده به عنوان پناهگاه را دارند اما حالا که نیاز به پناهگاه وجود دارد، مشخص شده که این وعده نیز ادعایی بیش نبوده است.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
روز یکشنبه ۲۵ خرداد، فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت پزشکیان ادعا کرد ایستگاههای مترو تهران بهروی شهروندان باز خواهد بود تا بتوانند در شرایط اضطراری به آنها پناه ببرند. اما صبح روز دوشنبه، مشخص شد که در میانه هراس و اضطراب حملات اسرائیل، بسیاری از مردم با درهای بسته مترو مواجه شدهاند.
در ادامه، مقامها اعلام کردند که مدارس با تصمیم استانداران میتوانند بهعنوان پناهگاه استفاده شوند؛ پیشنهادی که خود بیانگر عمق بیتدبیری است. چرا که طبق آمار رسمی، درصد بالایی از مدارس ایران فرسوده و ناایمناند و حتی در شرایط عادی نیز تهدیدی برای جان کودکان به شمار میروند.
استفاده از سپر انسانی
یکی از آشکارترین نمودهای بیارزشی جان انسان در نظام جمهوری اسلامی، استفاده از شهروندان بهعنوان سپر انسانی است. در شرایطی که درگیریهای منطقهای هر روز شدت میگیرند و خطر حملات هوایی یا موشکی واقعیتر از همیشه شده، حکومت به جای حفاظت از جان مردم، آنان را در معرض تهدید مستقیم قرار میدهد؛ آن هم نه به شکل تصادفی، بلکه هدفمندانه.
در بسیاری از شهرهای ایران، مراکز امنیتی، اطلاعاتی و حتی نظامی نه در مناطق ویژه نظامی یا پادگانها، بلکه در میان محلههای مسکونی مستقر شدهاند؛ درست جایی که هزاران خانواده زندگی میکنند، کودکان بازی میکنند و مردم بیخبر از خطر، زندگی روزمرهشان را پیش میبرند. وجود چنین مراکزی در بافت مسکونی یعنی عملا مردم بهعنوان سپر حفاظتی این تاسیسات به کار گرفته شدهاند.
در هفتههای اخیر، گزارشهایی منتشر شد مبنی بر وجود لانچرهای (سکوهای پرتاب) موشک در نزدیکی مناطق مسکونی. این مسئله نهفقط از منظر امنیتی، بلکه از زاویه انسانی هم فاجعهبار است؛ زیرا با چنین اقدامی، حکومت آگاهانه شرایطی را ایجاد میکند که در صورت آغاز هر نوع درگیری، واکنش دشمن مستقیما زندگی هزاران غیرنظامی را در معرض نابودی قرار دهد.
این الگوی رفتاری محدود به تهران یا چند شهر بزرگ نیست. در سالهای گذشته، موارد متعددی از حضور مخفیانه خانههای تیمی وابسته به نهادهای امنیتی یا سپاه در دل بافتهای مسکونی گزارش شده است. حتی در برخی مناطق شهری، ساختمانهای متعلق به نهادهای نظامی در مجاورت مدارس، درمانگاهها و بازارهای محلی قرار دارند؛ مسائلی که در هر نظام سیاسی مسئولیتپذیر نشانهای از جنایت سازمانیافته علیه امنیت شهروندی تلقی میشود.
از سوی دیگر، حکومت با جلوگیری از شفافسازی و اطلاعرسانی عمومی، مردم را از وجود این خطرها بیخبر نگه میدارد. نبود علائم هشدار، اطلاعرسانی محلی یا حتی نقشههای امنیتی به این معنا است که خانوادهها هیچ آگاهی از این تهدیدات ندارند تا بتوانند در لحظه بحران بهموقع اقدام کنند.
در این شرایط، هر حمله خارجی احتمالی میتواند به کشتاری گسترده در میان مردم عادی بینجامد؛ اما نظامی که از مرگ مردم برای مشروعیتبخشی به خود استفاده میکند، این خطر را نه تهدید بلکه «فرصت» میبیند؛ فرصتی برای ساختن روایتی مظلومنمایانه، تولید «شهید» و استمرار سیاستهای ضدانسانی خود.
سانسور جریان آزاد اطلاعات
در شرایطی که تهدیدهای نظامی و احتمال حملات هوایی به واقعیتی ملموس در زندگی مردم بدل شده، اطلاعرسانی سریع و شفاف رسانهها و نهادهای مسئول میتواند به نجات جان صدها نفر منتهی شود، اما در جمهوری اسلامی، نهتنها چنین نمیشود، بلکه حکومت عامدانه و با سانسور، پنهانکاری و فریب رسانهای، مردم را نادیده میگیرد و اهداف خود را در اولویت قرار میدهد.
روز دوشنبه، ارتش اسرائیل برای برخی محلههای منطقه ۳ تهران هشدار تخلیه صادر کرد. اما هیچیک از منابع خبری رسمی جمهوری اسلامی، نه این هشدار را پوشش دادند، نه درباره آن اطلاعرسانی کردند. امکان اطلاعرسانی رسانههای مستقل نیز به دلیل اختلال شدید در اینترنت با محدودیت مواجه شد.
در واقع، حکومت با انسداد مسیرهای اطلاعرسانی مستقل و کنترل شدید فضای رسانهای مانع جریان آزاد اطلاعات میشود تا در صورت وقوع فاجعه، فرصتی برای بهرهبرداری تبلیغاتی و شهیدسازی رسانهای فراهم شود.
تکرار این الگو، چه در ماجرای هواپیمای اوکراینی، چه در آبان ۹۸، چه در جریان همهگیری کرونا و حالا در جنگ با اسرائیل، نشان میدهد که جمهوری اسلامی نهفقط حافظ جان مردم نیست، بلکه فعالانه از مرگ آنان تغذیه میکند، در حالی که خود را «مدافع مردم» جا میزند.
طی روزهای اخیر که جنگ با اسرائیل آغاز شده، جمهوری اسلامی بی هیچ ملاحظهای، به شلیک موشک به مناطق مسکونی در اسرائیل اقدام کرده است؛ چنین سیاستی دقیقا همان چیزی است که زمینه را برای توجیه حملات متقابل اسرائیل به مناطق مسکونی ایران فراهم میکند.
نکته دردناک اینجا است که در این معادله خونین، قربانی همواره مردماند؛ مردمی که نه در تصمیمگیری برای آغاز این حملات نقش دارند، نه از آن دفاع میکنند و نه حتی در جریان خطرات آن قرار میگیرند. اما هنگامی که تلفات بالا میرود، رژیم با برچسب «شهید» همهچیز را به نفع خود مصادره میکند؛ بیآنکه بپرسد چه کسی این جنگ را خواست و چه کسی دارد هزینه آن را میپردازد.
محاصره مردم در میدان بحران
در کشوری که امنیت شهروندان نادیده گرفته میشود و زیرساختهای دفاع غیرنظامی وجود ندارد، دستکم انتظار میرود که در لحظههای بحرانی، امکان خروج از مناطق خطر فراهم باشد، اما در جمهوری اسلامی، حتی حق فرار نیز از مردم دریغ میشود.
در روزهای اخیر و همزمان با بالا گرفتن تنشهای نظامی، بحثهایی درباره لزوم تخلیه مناطق شهری در صورت حمله مطرح شد، اما واقعیت میدانی و گزارشهای مردمی نشان میدهد که تخلیه شهر در عمل نه ممکن است، و نه ایمن. نهتنها هیچ برنامهریزی یا راهکار از پیش تعیینشدهای برای خروج جمعیت در لحظه بحران وجود ندارد، بلکه حکومت با اقدامهایی هدفمند، فرار مردم را نیز با اختلال و مانع مواجه کرده است.
در بسیاری از شهرها، محدودیتهایی در زمینه سوختگیری خودروها اعمال شده است؛ صفهای طولانی بنزین عملا خروج اضطراری با خودرو را برای خانوادهها ناممکن میکند. همزمان، در نقاط متعدد کشور، برداشت پول نقد از دستگاههای خودپرداز محدود یا مختل شده و در برخی مناطق، خودپردازها کلا خاموشاند. در نبود سوخت و پول، نه امکان فرار است و نه توان ماندن.
در کنار اینها، ایجاد ایستبازرسیهای متعدد و کنترل ورودی و خروجی شهرها به بهانه «حفظ امنیت» یا «کنترل عبورومرور» راه فرار را برای بسیاری از مردم میبندد. مردم گرفتار در حلقهای از تهدید، بیخبری و انسداد، ناچارند در خانههایی بمانند که یا در نزدیکی اهداف نظامیاند، یا هیچگونه پناه و حفاظی ندارند.