در پی چه به ایران آمده اند؟

نگاهی به وضعیت افغان های مهاجر در ایران

دیدار خانواده شهدای مدافعین حرم افغان با آیت الله خامنه ای

در دهه ۹۰ میلادی برای مهاجران افغان ساکن درشهر مشهد در شمال شرق ایران، یک اسم به شدت دلهره‌آور و ترسناک بود:«کریم غول». کریم جثه بزرگی داشت و یک سر و گردن از بقیه بلندتر بود، هم در درازا و هم در پهنا، و بر همین اساس ترکیب نامش با «غول» موجه به‌نظر می‌رسید. او با آن‌که فرد فهمیده و بادانشی محسوب نمی‌شد، ولی در یک عرصه دانش و آگاهی وسیع و کاملی داشت و آن هم شناختن مهاجران افغان بود. کمتر اتفاق افتاده بود که کریم کسی را «افغونی» خطاب کند و اشتباه از آب دربیاید . حتی آنانی که کاملا ایرانی شده بودند (چهره، لباس، لهجه گفتاری، و ...) هم از دست او رهایی نداشتند. بدتر این که افتادن به چنگال «کریم غول» برابر بود با تحمل یک دوره سخت اقامت در اردوگاه و پس از آن هم اخراج. نفرت افغان‌های مهاجر از کریم غول در حدی بود که کسانی چند بار کوشیده بودند او را با ضربات چاقو از پا در آورند، ولی او از تمامی آن حملات و ضربات جان سالم به در برد. حکایت افغان‌های مهاجر در زیر سایه جمهوری اسلامی ایران که رهبرش سرزمین‌های اسلام را بدون مرز عنوان می‌کرد، چنین بود. در طول چهل سال میزبانی مهاجران افغان در ایران، به جز تعدادی انگشت شمار، دیگر هیچ مهاجری نتوانست برای خود حال یا آینده‌ای و حتی شناخت و پایه‌ای در ایران بسازد . اکثریت این گروه عظیم همیشه مهاجر آمدند، مهاجر ماندند و مهاجر رفتند. حتی آنانی که در ایران مردند نیز در گورستان‌های مهاجران دفن شدند.

پس از دهه ۹۰ میلادی اوضاع بر مهاجران افغان سخت‌تر شد. جمهوری اسلامی ایران با تمسک به این که جنگ در افغانستان خاتمه یافته است، از مهاجران افغان خواست تا ایران را ترک کنند. یک عده با این خوش‌خیالی که دیگر جنگی در افغانستان نیست، در همان آغاز پیروزی مجاهدین به افغانستان برگشتند. عده‌ای هم که دوست نداشتند وضعیت نسبتا بهتر رفاهی‌شان در ایران را ترک کنند، به زور اخراج شدند‌. ولی افغانستان با وضعیت جنگی‌ای بدتر از دهه ۸۰ میلادی روبه‌رو شد . جنگ‌های میان گروهی در سراسر افغانستان شعله‌ور شد . اگر در گذشته شهرهای کوچک و روستاها سنگر جنگ بودند، پس از دهه ۹۰ میلادی کوچه و بازار شهرهای بزرگ نیز آماج این جنگ خانه برانداز شد. در این وضعیت، به جای بازگشتن مهاجران به افغانستان، هجوم مهاجران تازه به سوی ایران شدت گرفت. جمهوری اسلامی ایران برای جلوگیری از سیل مهاجران به سوی مرزهایش، تا حد زیادی آن مرزها را زیر کنترل گرفت. در مناطقی دیوارهای بلند ساخت، بخشی از مناطق مرزی  را با ایجاد خندق‌های عمیق، گذرناپذیر کرد و پاسگاه‌های مرزی را نیز افزایش داد. مرزبان‌های ایران بدون هیچ بازخواست، می‌توانستند بر مهاجران غیرقانونی که از مرزها می‌گذشتند، شلیک کنند، و چنین نیز می‌کردند. اما با تمام این تمهیدات، حرکت مهاجران به سوی ایران خاتمه نیافت. زیرا برای افغان‌ها در آن زمان ماندن در افغانستان به مفهوم مرگ بی‌امان بود، اما اگر می‌توانستند از مرزها رد شوند، شاید به زندگی نسبتا آرام‌تری دست می‌یافتند.  از آن زمان، افغان‌های مهاجر در ایران دیگر مهاجران نیازمند حمایت شناخته نشدند. حال دیگر اتباع خارجی غیرقانونی عنوان می‌شدند و وظیفه مجریان امور اتباع خارجی این بود که آنان را از ایران اخراج کنند. روایت‌هایی دلخراشی که از اردوگاه‌های مرزی ایران و برخورد با مهاجران در این اردوگاه‌ها بر زبان‌هاست، هیچ قابل بازگویی نیست. روش‌های سخت و بسیار طاقت‌فرسا، کارهای شاقه و برخورد غیرانسانی مسوولان اردوگاه‌ها حتی سوژه داستان‌ها و فیلم‌هایی نیز شده است. با تمام این احوال، مهاجران افغان همچنان در ایران باقی ماندند و تمام این مشقت‌ها و برخورد‌ها را تحمل کردند و همچنان برای آبادی گوشه‌هایی از سرزمین ایران، نقش داشتند.

چهره‌ای دیگر از انصار

جمهوری اسلامی ایران تمام نهادهای مرتبط به مهاجران را با عنوان «انصار» یاد می‌کند: قرارگاه انصار، بنیاد انصار، موسسه انصار، کمیته انصار و امثال آن. اینها همه نهادهایی بود که به‌نحوی با فعالیت‌های مهاجران مرتبط بود. یکی از این نهادها در طول دوران جنگ ایران و عراق وظیفه داشت تا افغان‌های مهاجری را که برای جنگ با عراق اعلام آمادگی می‌کردند، برای فرستادن به جبهه‌های جنگ تنظیم و آماده کند . این نهاد در زمان سلطه طالبان بازهم وظیفه سربازگیری برای جبهه‌های جهادی‌ها را برعهده داشت (که در آن دوران در افغانستان علیه طالبان می‌جنگیدند) و در این سال‌های اخیر، وظیفه اعزام آنان را  به سنگرهای خونین سوریه.

جمهوری اسلامی ایران همیشه از مهاجران افغان استفاده ابزاری کرده است. گذشته از سهمی که افغان‌های مهاجر در بازسازی ایران پس از جنگ با عراق بر دوش داشتند، بخشی از ابزار جمهوری اسلامی در جنگ‌های نیابتی نیز بوده‌اند . جمهوری اسلامی ایران پس از سقوط طالبان و متواری شدن آنان به هر سو، تعداد زیادی از آنان را برای کوتاه مدت در داخل خاکش پناه داد و حتی پایگاهی را که زمانی برای مجاهدین (که علیه طالبان می جنگیدند) در نظر گرفته بود، در اختیار طالبان قرار داد. در کنار این، برای خوش‌آمد طالبان، در میان مهاجران افغان در ایران سربازگیری کرده و آنان را برای رفتن به جبهه‌های طالبان آماده می‌کرد.

همچنین، لشکر فاطمیون، یکی از گروه‌های غیر سوری که برای حمایت از بشار اسد در سوریه می‌جنگند، از افغان‌هایی تشکیل شده است که جزو مهاجران ساکن در ایرانند و بر اساس تبلیغات جمهوری اسلامی به سوریه رفته‌اند. اکثریت این مهاجران با وعده‌های دهان پرکنی چون خانه، حقوق بالا، احتمال زیاد اعطای شهروندی و ایجاد تسهیلات بیشتر برای خانواده‌هاشان به سوریه رفته‌اند؛ با این امید که طبق وعده جمهوری اسلامی، خانواده‌هاشان در رفاه زندگی کنند. در کنار آن، مهاجران افغان هرازگاهی تبدیل به اهرم فشار استراتژیک ایران علیه افغانستان و حتی کشورهای حامی افغانستان نیز می‌شوند. برای مثال، هر زمان که افغانستان در سیاست‌های داخلی و خارجی خود طوری رفتار کرده است که به مزاج جمهوری اسلامی خوش نیامده، با سیلی از مهاجران اخراجی روبه‌رو شده است. جمهوری اسلامی ایران به‌خوبی می‌داند که افغانستان توان مدیریت یکباره مهاجران افغان ساکن  در ایران و پاکستان را ندارد، و حضور بیش از اندازه‌شان میتواند دولت افغانستان را با چالش‌های متعدد رودر‌رو سازد. بر این مبنا، برای گرفتن امتیازهای لازم از دولت افغانستان، از این اهرم فشار را به‌کار می‌گیرد. در عرصه بین‌المللی هم با اخراج فله‌ای مهاجران، سازمان ملل متحد را نیز ناگزیر می‌سازد تا در مقابل خواست‌های این کشور در عرصه مهاجران تمکین کند. در این روزها هم که بحث تحریم‌ها برای جمهوری اسلامی ایران خفقان‌آور است، وزارت امور خارجه این کشور بار دیگر احتمال اخراج کامل مهاجران افغان را مطرح کرده است.

دلایل وزارت خارجه برای اخراج مهاجران بسیار جالب است؛ این که گویا حضور مهاجران افغان در ایران هزینه‌های بالایی برای این کشور دارد. عباس عراقچی، معاون وزارت امور خارجه ایران، با یک حساب سرانگشتی گفته است که حضور مهاجران افغان در ایران سالانه حدود هشت میلیارد دلار برای این کشور هزینه ایجاد می‌کند. او همچنین از جذب نزدیک به دو میلیون شغل در ایران توسط مهاجران افغان یاد کرده است. توجیه معاون وزارت امور خارجه ایران در رابطه با مهاجران به دلایل مختلف نادرست و ناموجه است.  نرخ تورم در ایران چنان بالا رفته است که درامد مهاجران در این کشور به سختی کفاف مخارج زندگی‌شان را می‌دهد، و اکثریت افغان‌های مهاجر در ایران پس از تحریم‌ها و تورم و افزایش ارزش دلار، با تنگدستی و فقر زندگی می‌کنند. این مهاجران باید هزینه گرافی برای تمام خدمات اولیه‌ای بپردازند که برای شهروندان ایران، با استفاده از دفترچه بیمه، چندان هزینه‌ای در بر ندارد. در این وضعیت دیگر پولی برای یک مهاجر باقی نمی‌ماند که برای خانواده‌اش بفرستد. افزایش خروج داوطلبانه افغان‌ها از ایران نتیجه همین تورم بیش از حد است. بنا بر این، آمار پنج میلیارد یورویی خروج ارز از ایران توسط مهاجران افغان، حتی اگر در گذشته  هم درست بوده باشد، امروز سراسر نادرست است. در کنار آن، افغان‌های مهاجر در مشاغلی در ایران کار می‌کنند که در محدوده شغل‌های غیر تخصصی قرار می‌گیرد،  مانند چاه کنی، کار در کوره‌های خشت پزی‌، کارگری ساده سرگذر، کار در معدن‌ها ، روی جاده‌ها و نگهبانی ساختمان‌های مسکونی جزو شغل‌هایی است که به تخصص نیاز ندارد. و از آن‌جا که این گونه کارها بیمه هم ندارند، کمتر ایرانی‌ای حاضر می‌شود به این شغل‌ها تن در دهد. بنا بر این، ربودن دو میلیون شغل از دست ایرانی‌ها توسط مهاجران افغان نیز حرف نادرستی است.

برخورد جمهوری اسلامی ایران با مهاجران افغان ساکن در این کشور نه تنها مبتنی بر هیچ یک از کنوانسیون‌های بین‌المللی نبوده و نیست، که گاه با معیارهای کرامت انسانی نیز در تضاد است. نگاه جمهوری اسلامی به مهاجران همیشه نگاهی تحقیرآمیز بوده است. هرچند این نگاه را نمی‌توان بر کل پیکره اجتماعی ایران نیز تعمیم داد، ولی بوده‌اند و هستند شهروندان ایرانی‌ای که  تحت تاثیر همین نگاه حقارت‌بار، حتی از این که کنار یک افغان در اتوبوس بنشینند نیز عار داشته‌اند . یک بار در یک اتوبوس خانمی ایرانی برای این که کودکش را از گریه باز بدارد، می‌گفت: «افغونی بیا اینو بخور»؛ مثل ما که برای ترساندن کودکان‌مان می‌گوییم:«لولو خور خوره بیا اینو بخور». با این حال، پیوندهای تاریخی، مدنی، دینی و فرهنگی، نمی‌گذارد که ما کاملا از همدیگر فاصله بگیریم. به همین دلیل، هنوز هم برای افغان‌ها ایران بهترین مکان برای سفر و اقامت است .