-بد وضعی است. مردم مثل آتش زیر خاکسترند یا بهتر بگویم مثل آتشفشان خاموش دماوندند. یکهو دیدی تنوره کشید و همه ما را برد هوا.
- قربان ما که هرچی توپ وتانک اژدرافکن و خمپارهانداز و آر. پی. جی هفت و هشت و نه و ده و یازده و دوازده داشتیم ریختیم توی خیابونا. کلاشنیکف و ساچمهزن و پرندهزن و بچهزن و پیرمردزن ردیف کردیم. پهپاد توی حیاطهای نفرات آماده، هلیکوپترها آماده پرواز. هر لحظهای میتونیم کنترل را در دست بگیریم. تازه چهارتا بچه مدرسهای مگه میتونن چکار کنند قربان؟
-آخرش همین بچه مدرسهها ریشه ما را میزنند.
-خیال مقام معظم رهبری راحت باشه. امنیت از هر جهت تضمینه.
-امنیت غذایی هم تضمینه؟
-بله قربان. امروز با رئیس قوه قضائیه دیدار داشتم.
-ولی بنده خبر دارم که قرار است فردا علی دایی با رونالدو چلوکباب بخورد. خیلی نگرانم.
-آهان. امنیت غذایی را میفرمایید. ابداً. شب قبلش یک چیزی توی غذای رونالدو میریزیم که صبحش بلانسبت اسهال بگیره اصلاً نتونه ناهار بخوره.
-خیلی خوب. گفتید اسهال خیالم راحت شد. حتماً این پیشگیری لحاظ شود. هرجور میتوانید جلوگیری کنید. اصلاً چطور است رئیس پرسپولیس را که چنین قراری گذاشته دستگیر کنید؟
-لازم نیست قربان. طرف حسابی جا زده. گفت مگر ندیدید دختر خودم را بردم پیش رونالدو؟ حالا فردا هم میخواهم دایی خودم را ببرم با رونالدو ناهار بخوره. گفت سوتفاهم شده.
-رونالد با علی دایی ناهار بخوره؟! یعنی نهادهای امنیتی ما اینقدر لاشون بازه؟ شتر در خواب بیند پنبه دانه.
-اصلاً اجازه نمیدیم شتر خواب به چشمش بیاد قربان.
- راستی از آن دفعه که هواپیمای زن ِ دایی و دخترِ دایی را از هوا برگرداندید دیگر از کشور خارج نشدند؟
-خیر قربان. حتی بنده زندایی و دختردایی خودم میخواستند بروند خارج احتیاطاً نگذاشتم. همه زندایی ها و دخترداییهای کشور تا چند هفته ممنوع الخروج بودند.
-آورین، آورین.
-قربان فقط دستور بفرمائید آقای رئیس جمهور در این مسئله امنیتی دخالت نکنند. مرتب تماس میگیرند میپرسند اینها ناهار خوردند یا نه؟
-سردار! حالا بنده یک سوالی دارم از شما که بالاترین مقام امنیتی کشور هستید و در این رشته تحصیل کردهاید.
-به گوشم قربان.
-بنده میخواهم بدانم ناهار خوردن این دو با هم از نظر امنیتی چه خطری دارد؟
-چه عرض کنم قربان. بنده شرفیاب شدم که از حضرتعالی بپرسم!
***