چرا کابل همچنان در تهدید است؟

ضعف اطلاعاتی و ضرروت بازنگری سیاست‌های امنیتی دولت

حوالی صبح دیروز، آرامش کابل بار دیگر در نتیجه یک حمله وحشتناک برهم خورد. انفجار بزرگی مقابل در ورودی و سپس یورش هم‌زمان دو عامل انتحاری به ساختمان موسسه کونترپارت وابسته به آژانس توسعه بین‌المللی ایالات متحده آمریکا  دست‌کم ۱۰ کشته و ۴۰ زخمی برجا گذاشت. طالبان بلافاصله مسئوولیت حمله را به‌عهده گرفتند. مقام‌های حکومت افغانستان نیز بی‌درنگ و به روال معمول حمله را تقبیح کردند. رئیس جمهوری حمله را "جنایت نابخشودنی" و "تقابل با خواست جمعی ملت" برای صلح خواند و هشدار داد که اگر طالبان به "خواست صلح‌جویانه مردم افغانستان پاسخ مثبت ندهند… شدیداً سرکوب می‌شوند."

 این‌ها بخشی از کلیشه‌‌ای‌ترین عبارت‌های مورد استفاده مقام‌های دولتی و سیاسیون افغانستان است. در این میان اما آن چه پیدا نیست، پاسخ این سوال اصلی است که چرا و چگونه یک گروه وحشت‌آفرین می‌تواند با استفاده از تاکتیک‌های تروریستی بارها در وسط پایتخت و در چند صد متری مراکز عمده امنیتی و اطلاعاتی افغانستان نفوذ کند و فاجعه بیافریند. محله شهرنو کابل، جایی که حمله در  آن صورت گرفته است، همیشه تحت تدابیر فوق العاده امنیتی است. در مسیر تمام راه‌های متصل به محله شهرنو سال‌هاست که ایست‌های بازرسی ایجاد شده است. ظاهراً تمام دروازه‌های ورودی شهرکابل با دوربین‌های مدار بسته و اسکرنر‌های امنیتی مجهز اند. اما واقعاً مشکل در کجاست. چرا از منابع انسانی و مالی که در اختیار دستگاه امنیتی افغانستان قرار دارد، استفاده بهینه صورت نمی‌گیرد؟ معضل اصلی در کجاست؟

به باور من چند معضل اساسی در شکنندگی نظم امنیتی شهر کابل نقش دارد. کابل شهر پر نفوسی است. تأمین امنیت این شهر با ایجاد ایست‌بازرسی و دروازه‌های امنیتی غیرضروری ناممکن است. آن‌گونه که وقایع متعدد امنیتی نشان داده است، متاسفانه افزایش حضور فیزیکی سربازان پلیس در خیابان‌های کابل کمک چندانی به جلوگیری از وقایع تروریستی نکرده است. شرایط دشوار امنیتی باعث شده است که پلیس وظیفه‌ای غیر از آن چه باید بکند را انجام می‌دهد. به این معنی که کار پلیس از اجرای قانون به جنگ و مبارزه با تروریسم تغییر یافته است. این در حالی است که در سیاست امنیتی افغانستان و احتمالاً در هیچ جای دنیا وظیفه‌ حساس و خطر مبارزه با تروریسم از وظایف قانونی پلیس نیست.

 بنا بر این اولین کار ممکن، تعریف واضح از نقش عملیاتی و اجرایی پلیس است که بتواند این نیرو را به وظیفه اصلی آن برگرداند. حکومت افغانستان دو سال پیش تشکیلات پلیس نظم عمومی که نیروی ویژه مبارزه با تروریسم بود را یکجا با نیروهای پلیس مرزی از بدنه وزارت کشور جدا و در ارتش افغانستان ادغام کرد. هدف این بود که وزنه جنگ با تروریسم از دوش نیروهای پلیس برداشته شود تا آن‌ها بتوانند به کار اصلی‌شان که اجرای قانون است بپردازند. متأسفانه با گذشت دو سال از آن تغییرات که هزینه‌های مالی و انسانی زیادی را بر پلیس افغانستان تحمیل کرد، هنوز وضع تفاوت چندانی نکرده است. برعکس، با کم شدن نیروهای جنگی وزارت کشور، پلیس همچنان درگیر مبارزه با تروریسم مانده و تلفات آن بیشتر شده است. اکنون تنها نیروهای آموزش دیده و حرفه‌‌ای پلیس که ظرفیت عملیاتی مهار و برخورد با حملات تروریستی را دارد، نیروهای ویژه پلیس است. این نیروها از کابل تا کرانه‌های شمال و جنوب افغانستان همه روزمره درگیر حملات هدفمند برای مقابله با وحشت‌آفرینان هستند.

چنین وضعی ایجاب می‌کند که نیروهای اطلاعاتی ابتکار تأمین امنیت و جلوگیری از وقوع حملات پیچیده ترس‌آفرین را به‌عهده بگیرند. خلاء اصلی نظم امنیتی کابل دقیقا در همین جاست. اصلی‌ترین مرجع اطلاعات افغانستان، ریاست عمومی امنیت ملی این کشور است. این نهاد که روزگاری یکی از شاخص‌ترین سازمان‌های اطلاعاتی و ضد اطلاعاتی منطقه به حساب می‌آمد، اکنون در نتیجه مدیریت ناکارآمد و غیرحرفه‌ای، توان خنثی کردن تهدیدهای تروریستی که متوجه پایتخت می‌شود را نیز آن طور که لازم است ندارد. نگاه قومی و سلیقه‌‌ای در گزینش کادرهای رهبری و مختل کردن هدفمند شبکه‌های انسانی، جمع‌آوری و تجزیه و تحلیل اطلاعات باعث شده است که ظرفیت عملیاتی این نهاد به طور قابل ملاحظه‌ای به تحلیل برود. گروه‌هایی در ریاست امنیت ملی افغانستان هم‌فکری مشهود و معلوم با طالبان دارند و نگرانی اصلی‌شان به جای این که تأمین امنیت جان و مال شهروندان کشور باشد، تأمین منافع سیاسی و روابط پنهان با گروه و کشورهای متخاصم است.

در تصویر بزرگتر، متأسفانه ظرفیت انسانی و سازمانی نهادهای اطلاعاتی افغانستان هم در سطح تاکتیکی و هم در سطح راهبردی متناسب با گستردگی تهدیدات تروریستی، عملیات جاسوسی و توطئه در برابر منافع امنیت ملی این کشور نیست. در چنین وضعی، کار پیچیده مبارزه با ایجاد ترس بر شانه‌های ناتوان یک دستگاه اطلاعاتی افتاده است که در همه سطوح فاقد نیروی انسانی آموزش دیده است. از سوی دیگر، کادرهای کهن‌سال و با تجربه آن در یک گذار نسلی جای‌شان را به نیروی انسانی جوان اما بی‌تجربه داده‌اند. 

برچیدن این مشکلات حتا به‌رغم داشتن برنامه و امکانات، کار وقت‌گیری است. رهبری نیروهای امنیتی افغانستان درگیر روزمرگی‌های کار مبارزه با ایجاد وحشت‌اند و در چنین شرایطی نگاه استراتژیک به مسأله امنیت پایتخت نمی‌تواند شکل بگیرد. کابل تافته جدا بافته از بدنه‌‌ی افغانستان نیست و نمی‌توان برنامه عمل ویژه و منحصری برای تأمین امنیت آن تدوین کرد. از همین رو نگاه راهبردی نهادهای امنیتی و کارشیوه‌های مبارزه با وحشت‌آفرینان باید همخوان و برابر با متقضیات امنیتی تمامی شهرهای بزرگ کشور شود. بخشی از شکست و فقدان نظم امنیتی کشور قابل فهم است. جنگ فرسایشی و ادامه‌دار با تروریسم بین‌المللی و شورشگری مورد حمایت کشورهای منطقه، از توان صفوف نیروهای امنیتی و دفاعی ما کاسته است، ولی هنوز این نیروها با قاطعیت در برابر تهدیدهای تروریستی می‌جنگند. برای مقابله با تروریسم طالبانی اما ضروریست تا سیاست امنیتی دولت به طور جدی بازنگری شود و تغییرات لازم در سطح رهبری نهادهای اطلاعاتی به وجود بیایید.