نان، متهم، قاضی

در دادگاه شرع حکومت اسلامی

بعد عمری سرقت و غارتگری و اختلاس - پرسی از من که چرا یک نصفه نان دزدیده‌ای؟

-متهم! از نانوایی نصف نان دزدیده‌ای
چای را از قهوه چی با استکان دزدیده‌ای
 
جان قاضی! گشنه بودم، تشنه بودم، بیخیال
من اگر جزیی، شما کلّی، کلان، دزدیده‌ای
 
آرد از نانوا به همراه ترازو برده‌ای
گندم از انبار سیلو با قپان دزدیده‌ای
 
از نمایشگاه، ماشین، از اداره، صندلی
گاو از گله، شتر از کاروان دزدیده‌ای
 
حجت الاسلام! تو اهل نمازی واقعاً؟
پس چرا از قوچ زنده دنبلان دزدیده‌ای
 
بهر صادر کردن از کشور سه بشکه خاویار
بهر تکمیلش دو گونی زعفران دزدیده‌ای
 
از کسانی که ز شهر خود فراری داده‌ای
هرچه می‌شد خانه و آپارتمان دزدیده‌ای
 
هادی خرسندی بیچاره هم یک کلبه در
کوی گیشا داشت، تو با مبلمان دزدیده‌ای
 
تا که زینت بخش باغ غصب در غصب‌ات کنی
از کنار منظره، رنگین کمان دزدیده‌ای
 
تا به مهتابی و ایوان خودت رونق دهی
ماه را نصف شبی از آسمان دزدیده‌ای
 
سیزده معصوم را در روضه سرقت کرده‌ای
آخری را توی چاه جمکران دزدیده‌ای
 
با فروش دین و ترویج خرافات سیاه
مغز را از کله خوشباوران دزدیده‌ای
 
دزدها با نردبان خود به دزدی می‌روند
تو از آن دزدان به رندی نردبان دزدیده‌ای
 
بعد عمری سرقت و غارتگری و اختلاس
پرسی از من که چرا یک نصفه نان دزدیده‌ای؟
 
--متهم جان! من غلط کردم ترا قرآن برو
کز من بیچاره ایمان و امان دزدیده‌ای.
 
***
دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه