سه تفنگدار ایرانی در جشنواره ونیز

گفت‌وگوی اختصاصی با آرین وزیر دفتری، طناز طباطبایی و شادی کرم‌رودی، عوامل «بی‌رویا»

طناز طباطبایی: اولین بار که فیلم‌نامه را خواندم از وجود لایه‌های متفاوت بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم - Indypersian

«رویا» کیست؟ ما کیستیم؟ خود را چگونه تعریف می‌کنیم؟ آرین وزیر دفتری، کارگردان ۳۴ ساله، در اولین فیلم بلند خود با سوال‌هایی این‌چنینی به موضوع محوری هویت و خاطره می‌پردازد. «بی‌رویا» در بخش «افق‌ها»‌ ی جشنواره ونیز پخش شد و یکی از چهار فیلم ایرانی امسال ونیز بود که مورد توجه گسترده حضار قرار گرفت. فیلم به صورت درامی عاشقانه با تم‌های متداول آغاز می‌شود، اما به سرعت به روایتی تکان‌دهنده بدل می‌شود؛ فیلمی به‌یادماندنی که برخاستنش تنها از سینمای ایران ممکن بود.

«سه رویا» حول ماجرای سه شخصیت می‌گردد. رویا (طناز طباطبایی) می‌خواهد با همسرش، بابک (صابر ابر) از ایران برود و اینجا است که چهره زنی جوان و هوشمند؛ زیبا (شادی کرم‌رودی) در زندگی‌شان پیدا می‌شود این البته اسم جدید او است — زنی که انگار نمی‌خواهد گذشته‌اش را به یاد بیاورد. رویا لاجرم در زندگی‌اش را به روی زیبا باز می‌کند؛ بی‌خبر از آن‌که زیبا با چه قصدی به این زندگی وارد شده است. بازی‌های درخشان دو بازیگر اصلی زن از نقاط قوت فیلم است. تعجبی نیست که هر دو در جشنواره فجر سال گذشته نامزد سیمرغ بلورین شدند و طباطبایی این جایزه را در رشته بهترین بازیگر زن در نقش اصلی دریافت کرد.

در یک روز گرم در جزیره لیدو، جولیا دیکمنز، همکار ایتالیایی-آلمانی «ایندیپندنت فارسی»، پای حرف‌های وزیردفتری، طباطبایی و کرم‌رودی نشست تا این «سه تفنگدار» از «بی‌رویا» بیشتر بگویند.

ایندیپندنت فارسی:‌ راجع به این اولین فیلم‌ چه احساسی دارید؟‌ منتقدان در ونیز تابه‌حال رویکرد خیلی مثبتی داشته‌اند. انتظارتان از برخورد مردم در ایران چیست؟ به نظرتان فرق اصلی نگرش به فیلم در ایران و اروپا چه خواهد بود؟ این فیلم لایه‌های بسیاری دارد. «‌بی‌رویا» راجع به هویت، مهاجرت، فریب روانی، نقش‌های جنسیتی و بیماری روانی است. حدسم این است که هر جامعه‌ای با برخی از این جنبه‌ها بیشتر احساس نزدیکی کند.

طناز طباطبایی: من بسیار خوشحالم که به ونیز آمده‌ایم و تا اینجا تجربه خیلی خوبی بوده است که این همه آدم حرفه‌ای کارمان را بررسی کنند. اینجا همه فیلم را با جزئیات تماشا می‌کنند و به آن خیلی آگاه‌اند. در ایران مردم، من را با نقش‌های قبلی‌ام می‌شناسند و کمتر بر نقشم در همین فیلم مشخص تمرکز می‌کنند. در ایران، مخاطب احتمالا بیشتر با جامعه و قوانینش آشنا است و ارتباط نزدیکتری با بازیگران برقرار می‌کند، چون این شخصیت‌ها از دل همان جامعه بیرون آمده‌اند و مخاطبان افرادی را که با چالش‌های مشابه طرف باشند می‌شناسند. احتمالا فیلم برای بیننده ایرانی به اندازه بیننده غربی اسرارآمیز نیست؛ آن‌ها فیلم را بر اساس دانش فرهنگی خودشان دریافت می‌کنند. مخاطبان بین‌المللی من را و گذشته‌ام را نمی‌شناسند و در نتیجه بیشتر با پیغام همگانی و معنای شخصیت و نه فقط شخص بازیگر ارتباط برقرار می‌کنند. تاکنون که احساس جدید و خوبی بوده است.

ایندیپندنت فارسی: رویا در ابتدای فیلم به نظر در مورد ترک ایران مردد است، چون او هم مثل خیلی از مهاجران می‌ترسد که خودش و هویتش را از دست بدهد و به «هیچ‌کس» بدل شود. جالب اینجا است که انگار این اتفاق مستقل از این‌که در ایران بماند یا برود می‌افتد و او قادر به فرار از سرنوشتش نیست. شما به تقدیر اعتقاد دارید؟ آیا این انتخاب در فیلم‌نامه توضیحی مذهبی، معنوی یا عرفانی دارد؟

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

آرین وزیر دفتری: نه، برای من مسئله بیشتر راجع به این موضوع است که چطور تصور دیگران بر هویت آدم تاثیر می‌گذارند. ما بعضی مواقع زیادی به چیزهایی مثل شناسنامه و اثر انگشت توجه می‌کنیم. فکر می‌کنیم خود واقعی‌مان در این‌ها آمده و این‌ها اثبات کیستی ما است. اما واقعیت چنین نیست. ما خیلی متلاطم‌تریم و من به این فکر بودم که چه می‌شود اگر این را زیر سوال ببریم؟ عاقبت چه خواهد شد؟ چگونه می‌توان چنین چیزی را ثابت کرد؟ و در پایان رویا خود را در وضعی می‌بیند که راه برون‌رفتی ندارد. او یا می‌تواند زندگی را کنار بگذارد یا باید هویت جدید و خانواده جدید را بپذیرد. نمی‌خواهم پایان فیلم را لو بدهم، اما احساسم این بود که جای اندوهی نیست. امیدی در میان هست، چون او از یک رابطه دوستی دفاع کرده است.

ایندیپندنت فارسی: به نظر می‌رسد او حتی در پایان هم با خودش کنار آمده است و در نتیجه قربانی صرف نیست. این پایان خوش‌بینانه باعث شد به این فکر کنم که شاید دنباله «بی‌رویا» هم ساخته شود. چنین برنامه‌ای دارید؟

آ.و: نکته خوبی را گفتید. تابه‌حال چنین فکری نکرده بودم. آن چیزی که من در فیلم می‌خواستم نشان دهم — یا بهتر است بگویم شخصا دوست داشتم نشان دهم— این است که این پایان، آغازی نو است. چون واقعا به مخاطب کمک می‌کند در داستان بماند، حتی پس از ترک نمایش فیلم. مردم می‌توانند انتخاب خودشان را داشته باشند و رویداد بعدی را در ذهن خود تصور کنند.

ایندیپندنت فارسی: برای شما سه نفر این داستان تا چه حد مربوط به داستان زندگی خودتان و قصه شخصی‌ خودتان بود؟‌

ط.ط: اولین بار که فیلم‌نامه را خواندم از وجود لایه‌های متفاوت بسیار تحت تاثیر قرار گرفتم؛ روان‌شناختی، اجتماعی و فلسفی. متاثر شدم و چالش این بود که روایت را در دل تمام این لایه‌ها کاوش کنم. در آغاز احساس نمی‌کردم که این داستان خیلی شخصی است. اما هر چه بیشتر وارد فیلم شدم بیشتر با شخصیت رویا احساس نزدیکی کردم و فیلم برایم شخصی‌تر شد. بیشتر به این خاطر که به این نتیجه رسیدم برای من هم مثل او بدترین اتفاق ممکن از دست دادن هویت است.

شادی کرم‌رودی: در نگاه اول شخصیت من، زیبا، شاید شرور و اهل بازی با آدم‌ها به نظر بیاید، در نتیجه ایجاد ارتباط شخصی با او دشوار است. اما به نظر من او هم انسانی است که نابود شده است. او در آغاز فیلم همان‌طور است که رویا در آخر فیلم می‌شود. من فیلم‌نامه را که می‌خواندم، کل سفر رویا را ازنظر گذراندم؛ انگار تمام این‌ها قبلا بر سر زیبا آمده بود. با آرین در این مورد صحبت کردیم و داستان پیش‌زمینه‌ای ساختیم؛ فیلم‌نامه‌ کاملی با همه چیز درباره او: هویتش، مشکلاتش و این‌که چرا از خانواده‌اش طرد شده است. این باعث شد من متوجه شخصیت بشوم و با او ارتباط برقرار کنم.

ایندیپندنت فارسی: آیا این درام ساختاری کلی و فراگیر دارد؟ قصدتان ایجاد دنیایی کابوس‌شهری بود؟

آ.و: ساختار روایت دوار را می‌شود در فیلم دید. اما قصدم ایجاد الگوی تکرار نبود. البته که راه‌حل متداول‌تر همین ‌بود، اما من نمی‌خواستم چنین کنم. می‌خواستم مخاطب و شخصیت‌ها را به چالش بکشم. در نتیجه، داستان‌ شخصیت‌هایی که ناپدید می‌شوند شباهت‌هایی با همدیگر دارند، اما تفاوت‌هایی هم دارند، مثلا نام‌هایشان. چرا که ما به‌مثابه اشخاص هر یک داستانی متفاوت داریم. می‌خواستم مخاطب وقتی توانست معما را حل کند به اشتباه‌هایی برسد که باعث می‌شوند تصویر کامل نشود. اینجا بود که به فکر دیوید لینچ بودم چون او استاد مسلم این امر است و در «جاده مالهولند» همین را می‌بینیم.

ش.ک: من به آرین گفتم که در فیلم‌نامه خیلی شیطنت کرده است (همه می‌خندند) و با مخاطب بازی می‌کند و نمی‌گذارد متوجه فرمول بشوند.

ایندیپندنت فارسی: من متوجه شدم که کارگردانان ایرانی خیلی خوب پدر قهرمان فیلمشان را درمی‌آورند. البته می‌دانم که در کلاس فیلم‌نامه‌نویسی این را درس می‌دهند، اما باید محدوده‌ای هم داشته باشد، مگر نه؟ (همه می‌خندند.) فیلم «جنگ جهانی سوم» از هومن سیدی را می‌دیدم به همین فکر بودم. آقای سیدی تهیه‌کننده «بی‌رویا» هم است و شما در نوشتن فیلم‌نامه فیلمش که در ونیز پخش شد همکاری داشتید. دیدن این همکاری‌ها خیلی جالب است. اعضای خانواده سینمایی ایران به نظر نزدیک به یکدیگر می‌آیند و پر از همبستگی در این روزهای دشوار.

ط.ط: خانواده سینما در ایران تا جای ممکن پشتیبانی و دوستی کرده است. البته که در این خانواده افکار با دیدگاه‌ها و نظرهای مختلف پیدا می‌شوند و همکاری گروه‌های کوچک‌ترِ هم‌فکر در این خانواده راحت‌تر است، اما رویهمرفته ما تلاش می‌کنیم در تقلای مشترکی که داریم پشت همدیگر بایستیم.

ش.ک: به نظرم دلیل این امر حداقل در میان بازیگران این است که در ایران مدیر برنامه نداریم. برای همدیگر نقش پیدا می‌کنیم و فعالانه همدیگر را درگیر کار می‌کنیم.

ایندیپندنت فارسی: چند روز پیش با میهائی مینکان، کارگردان نوظهور رومانیایی صحبت می‌کردم که اولین فیلم بلندش به نام «به سوی شمال» را در بخش «افق‌ها» به نمایش گذاشت. توافقمان این بود که آن پدیده نوظهوری که او آن را «موج نوی رومانی» می‌نامد، بر مبنای نبود سنت سینمایی در رومانی است. یعنی این فقدان باعث شده است مولفان جوان برای کار تجربی و پذیرش خطر احساس آزادی ‌کنند. در حالی که مثلا کارگردانان جوان ایتالیا یا فرانسه همیشه احساس می‌کنند در قیدوبند الگوها و ارجاع‌های مولفان پیشین قرار دارند. اما چطور است که فیلم‌های ایرانی همیشه می‌توانند مخاطب را غافلگیر کنند با این‌که شما سنت سینمایی دیرینی دارید که در سراسر جهان شناخته شده است؟ نظر شما چیست؟

آ.و: به نظرم دلیل اصلی این است که سنت استودیویی قوی مثل هالیوود و موارد مشابه در کشورهای دیگر نداریم. در نتیجه تولیدهای موجود خیلی متنوع‌اند. فضا شاید مشابه باشد، اما کار کارگردانان متفاوت است و این به نتیجه نهایی غنا می‌بخشد.

ایندیپندنت فارسی: این را که گفتید یاد یکی از تاثیرگذارترین ویژگی‌های «بی‌رویا» افتادم؛ قابلیت شما برای پردازش طرح داستان فیلم و نحوه پیش ‌روی آن و نه فقط سرنخ‌های کوچکی که روی هم انباشت می‌شوند که استفاده هوشمندانه از موسیقی، نور و بازیگری. آیا کار خیلی دشواری بود؟ به نظرتان ماده مخفی چه بود؟ (همه می‌خندند)

آ.و: بله خیلی دشوار بود به‌خصوص به این علت که فیلم‌برداری به ترتیب فیلم‌نامه انجام نشد. پایان را تقریبا در آغاز کار فیلم گرفتیم و سخت بود که به سرعت به آن شدت عاطفی مورد نیاز برسیم. تمرین هم خیلی زیاد داشیم. اول جلسات فردی با بازیگران و بعد هم با همدیگر. برای آن‌ها سخت بود. عالی عمل کردند.

ش.ک: من کار طناز را سر صحنه خیلی تحسین می‌کردم، چون خیلی خوب شخصیت را پیدا می‌کرد. من او را نگاه می‌کردم و همان رویایی را می‌دیدم که ماه‌ها در سر داشتیم. اما به نظرم بین هر سه‌ ما رابطه خیلی خوبی برقرار شده بود. بین خودمان این شوخی را داشتیم که ما هم مثل سه دوست در فیلم سه تفنگدار هستیم.

ط.ط: در ضمن باید از شایستگی آرین یاد کنم. او بسیار مستعد است. من با کارگردان‌های مطرح زیادی کار کرده‌ام و می‌توانم بگویم که کار او محشر است. نه تنها یک فیلم‌نامه عالی نوشته است، بلکه به عنوان کارگردان هم در ایجاد فضای لازم از جهت‌های مختلف توانا بود. هنوز هم وقتی فیلم را نگاه می‌کنم احساس می‌کنم خود رویا هستم.

بیشتر از فیلم