خیز برداشتن برای جنگ با ناتو بعد از تبدیل امنیت ملی به کالای اسقاطی

در صورت حمله نظامی به ایران، هیچ قشری پشت سر رژیم نخواهد ایستاد

در صورت بروز جنگ ۹۵ درصد مردم ایران از مناطق درگیر فرار خواهند کرد_ AFP

در شرایط امروز امکان حمله نظامی به ایران برای اشغال کشور نزدیک به صفر است چون همسایگان ایران در حال حاضر فاقد چنین عِده و عُده‌ای هستند و ساختارهای هیچ یک از دولت‌های منطقه غیر از ایران بر گسترش طلبی استوار نیست. کشورهایی نیز که تحت حملات و جاه طلبی‌های جمهوری اسلامی هستند (آمریکا و اسرائیل) برنامه چنین حمله‌ای را ندارند.

علی‌رغم این وضعیت، اگر مثل نظامیان و مقامات جمهوری اسلامی این توهم را مفروض بداریم که «دشمنان» می‌خواهند به «خلافت اسلامی» اسلامگرایان شیعه برای ضربه زدن به رژیم (سپاه و نهادهای حکومتی) حمله کنند- و همین جنگ‌طلبان اسلام‌گرا با حمله به دیگران زمینه آن را فراهم کنند- در این صورت واکنش اقشار مردم چه خواهد بود؟

با کارهایی که حکومت انجام می‌دهد مثل برنامه محو اسرائیل و حمایت نظامی از روسیه در جنگ اوکراین و وارد شدن احتمالی به جنگ علیه ناتو (با توجیه گسترش «عمق استراتژیک» رژیم در اروپا یا «جهاد ابتدایی علیه کفار غربی») ممکن است توهم فوق به واقعیت تبدیل شود.

در آن شرایط واکنش بیش از ۹۵ درصد مردم که در سه دهه اخیر هر روز فقیرتر، بیکارتر و زندگی آنها دشوارتر شده و مدام سرکوب شده‌اند و از رژیم نیز جز فساد و ناشایستگی ندیده‌اند، مهاجرت به خارج کشور، رفتن به روستاها و فرار از مناطق درگیری است، کاری که ایرانیان در سال‌های پایانی جنگ ایران و عراق می‌کردند. اتفاقا به همین دلیل خمینی قطعنامه ی ۵۹۸ را پذیرفت.

در این میان رفتار اقشاری که از منافع بودن در «زیر خیمه ولایت» یا نشستن بر سر «سفره ولایت» برخوردار بوده‌اند تفاوتی با بقیه نخواهد داشت.

واکنش عمومی مردم در شرایط حمله بسیار شبیه به واکنش مردم عراق در سال ۲۰۰۳ خواهد بود، چون تفاوت زیادی میان رژیم اسلامی در ابتدای قرن پانزدهم هجری با رژیم صدام در ارتباط با توده در آن سال باقی نمانده است. اگر امکان استخدام نیروی ایرانی برای جنگ‌های گسترش طلبانه بود لشکرهای فاطمیون و زینبیون شکل نمی‌گرفت.

ابتدای پایان سیاست و مشارکت
انحصاری و ابدی سازی قدرت در دست روحانیون شیعه و پاسداران آنها در سال‌های ابتدایی تاسیس جمهوری اسلامی پایان سیاست بود، چون وقتی قرار نیست قدرت جابه جا شود و چرخش نخبگانی وجود ندارد، سیاست هم وجود ندارد.

وقتی قشر حاکم نخواهد مورد نظارت واقع شود و پاسخگو باشد رقابت سیاسی باقی نمی‌ماند؛ وقتی رقابت سیاسی معنی‌دار وجود نداشته نباشد مشارکت سیاسی کاهش پیدا می‌کند و بدون رقابت سیاسی و مشارکت سیاسی سیاست پایان می‌پذیرد. بعد از آن هر چه بوده جنگ قدرت میان باندها و مافیاهای درون حکومت و سرکوب دائمی معترضان و مخالفان بوده است.

حذف سیاست با نظارت استصوابی شورای نگهبان و ضرورت اخذ مجوز برای تشکل و تجمع و انتشار روزنامه وجهی نمادین به خود گرفت و منتقدان حکومت را به تدریج از فعالیت منصرف ساخت.

این حذف نه تنها مخالفان ایدئولوژی رژیم بلکه بخشی از وفادارترین اقشار به اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی را نیز در بر گرفت.

پایان سیاست یعنی بی نقش شدن اکثریت مردم در تصمیم گیری‌ها، تعطیلی تریبون‌هایی که تبلیغات حکومتی را تکرار نمی‌کنند و تبدیل شدن هر گونه تجمع و تشکل غیر وفادار به حاکمان موجود به تهدید برای قدرت حاکم. این ویژگی‌ها قدرت متکی به عموم را از حاکمان می‌گیرد و قدرت متکی به سرکوب و سر نیزه را به آنها اعطا می‌کند.

به همین علت افراد وفاداری که «پای نظام بایستند» بشدت کاهش یافته است. در این مورد به سیل مهاجرت مدیران دوران رفسنجانی، خاتمی، احمدی‌نژاد و روحانی به خارج از کشور نگاه کنید.

مولفه های امنیت ملی
در چنین شرایطی چه بر سر امنیت ملی می‌آید؟ امنیت ملی هر کشوری بیش از میزان سلاح و آمادگی نیروهای رزمی آن بر رابطه​ اندام‌وار نیروهای نظامی با مردم و نهادهای مدنی و صنایع کشور اتکا دارد.

بدون مشروعیت سیاسی حکومت و عقلانیت سیاست‌ها و تصمیم‌های آن این رابطه اندام‌وار شکل نمی‌گیرد. آنچه در دوران جنگ ایران و عراق باعث شد نیروهای عراقی از ایران بیرون رانده شوند (تا بازپس گیری خرمشهر) مشارکت عمومی در دفاع از کشور بود و آنچه باعث شد جمهوری اسلامی در شش سال ادامه جنگ در اشغال عراق شکست بخورد توقف حمایت عمومی از جنگ بود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

انداختن امنیت ملی به دره
امنیت ملی در دوران رژیم جمهوری اسلامی به ۱۰ دلیل به یک کالای اسقاطی تبدیل شده است:

۱. مداخله در جنگ‌های منطقه‌ای بدون تهدید ایران یا به راه‌اندازی جنگ و تبدیل شدن به تهدید بالفعل و بالقوه برای همسایگان کشور با هزینه‌های گزاف برای کشور که به فقر بیشتر مردم منجر شده است.

۲. استفاده از نیروهای شیعه غیر ایرانی در این جنگ‌ها و تلاش برای شیعه سازی فلسطینیان سنی و حوثی‌های چند امامی، این فرقه‌گرایی نظامی‌گرایانه موجب منزوی شدن ایران در میان همسایگانش و نگاه به رژیم به عنوان یک تهدید بالقوه بوده است.

۳. ممنوعیت بحث در باب سیاست‌های منطقه‌ای و نظامی در تریبون‌های عمومی و فقدان حق زیر سوال بردن تصمیمات و سیاست‌ها که تصمیمات مقامات را بدون پشتوانه عقلانی ساخته است. رژیم از عقل منفصل برخوردار نیست و به هزینه اقداماتش نمی‌اندیشد.

۴. پیوند خوردن نیروهای امنیتی و نظامی (بالاخص سپاه قدس) با باندهای جنایتکار و مافیاهای مواد مخدر در دنیا و رواج فساد در آنها.

۵. اعلام سیاست‌ها و راهبردهای امنیتی که با عرف بین‌الملل در تضاد است. مثل بیرون راندن نیروهای آمریکایی از آب‌های آزاد خلیج فارس و دریای عمان (فراتر از ۱۲ مایل آب‌های سرزمینی) و در پی آن یاغی‌گری و راهزنی و گروگانگیری نیروهای غربی و شهروندان دو تابعیتی. این سیاست به عدم سرمایه گذاری خارجی در ایران دامن زده است.

۶. پیشبرد برنامه‌های سلاح‌های کشتار جمعی و دروغگویی دو دهه‌ای در مورد آنها به ایرانیان و جامعه بین‌المللی. اگر به ادعای مقامات برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی برای کاربردهای صلح آمیز بوده چرا دو دهه در مورد آن دروغ گفته شده یا غنی سازی اورانیم به ۶۰ درصد رسیده است؟ کمتر کسی جرات دارد این سوالات را در ایران از مقامات بپرسد.

۷. سیاست ناراضی سازی اقشار ماهر و تحصیل‌کرده با مداخله شبانه روزی در زندگی خصوصی آنها و نیز کاهش قدرت خرید آنها با انواع مالیات و تورم‌ نجومی.

۸. فشار وارد کردن بر نویسندگان و روزنامه‌نگاران و هنرمندان برای خروج از کشور. این امر کار حکومت در سانسور و اعمال دیگر محدودیت‌ها را آسان‌تر می‌سازد و زندانی‌های سیاسی آن کمتر می‌شود، اما به دلیل دسترسی ایرانیان به اینترنت و ماهواره همین افراد آزادانه دیدگاه‌های خود را از خارج با آنها در میان می‌گذارند.

جمهوری اسلامی به دلیل عدم تحمل منتقد در داخل مجبور است، عدم امکان نظارت بر منتقدان از مسیر اینترنت و ماهواره را بپذیرد. این افراد وقتی در خارج کشور هستند دیگر در چارچوب منافع و امنیت ملی ایران نمی‌اندیشند چون شهروندان کشورهای دیگری هستند و منافع کشور مورد سکونت آنها برایشان تقدم پیدا می‌کند، مگر آن که افراد ناسپاسی به جامعه میزبان خود باشند.

۹. مبنای استخدام نیرو در سازمان‌های امنیتی و نظامی جمهوری اسلامی تظاهر به ولایتمداری و تلاش برای تقرب است و نه شایستگی حرفه‌ای و عشق خدمت به کشور و ملت. از این جهت هر که بیشتر ظرفیت ریاکاری و تظاهر داشته باشد و دهانش را بر انتقاد از حکومت ببندد آسان‌تر استخدام می‌شود.

در این بازار عوامل امنیتی دیگر کشورها به آسانی می‌توانند جذب شوند چون تظاهر برای آنها بخشی از کار و پیشه‌ آنهاست. اشراف امنیتی اسرائیل بر نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی از همین موضوع نشات می‌گیرد.

۱۰. نیروهای امنیتی از کجا می‌آیند؟ آنها از پیوستن به بسیج شروع می‌کنند و بعد به استخدام سپاه در می‌آیند و به تدریج از سپاه به وزارت اطلاعات و دیگر نهادهای امنیتی می‌روند. بدین ترتیب شاکله  حرفه‌ای آنها از سرکوب خیابانی می‌آید.

به همین جهت تصور آنها از امنیت نه زندگی صلح آمیز افراد با دیدگاه‌ها و سلایق و منافع متفاوت بلکه سرکوب دائمی و رفتار توده‌وار با مردم (بدون حقوق فردی) و ضرورت قرار دادن عموم تحت هدایت روحانیت شیعه است. با این تصور بخشی از ظرفیت‌های امنیتی رژیم نه تنها از میان می‌رود بلکه برای امنیت خود قشر حاکم به تهدید تبدیل می‌شود.

چنان که می‌بینید فقدان سیاست در ایرانِ تحت جمهوری اسلامی و عدم امکان چالش سیاست‌ها و تصمیمات حکومت نقش قابل توجهی در اسقاطی شدن امنیت کشور داشته است، چون نیروهای امنیتی و اطلاعاتی صرفا بر منتقدان تمرکز دارند.

در کنار سیاست‌های تنش‌زای فوق نظام جمهوری اسلامی در طول عمر خود حتی یک برنامه برای دفاع ملی و مدنی از کشور نداشته و همه برنامه‌های آن معطوف به گسترش طلبی و جنگ با آمریکا و اسرائیل و متحدان آمریکا در منطقه بوده است.

در صورت حمله نظامی به کشور، شهروندانی که در قشر حاکم نباشند از هیچ گونه آمادگی برای دفاع از خود و کشور برخوردار نیستند. قدرت نظامی کشور فعلا در هارت و پورت و گروگان‌گیری و یاغی‌گری و حمله موشکی به عراق و ارسال سلاح به سوریه و یمن خلاصه می‌شود.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه