نمایش ضعف، قلدرها را به تجاوز و گسترش‌طلبی دعوت می‌کند

دنیای بدون قدرت قاهره آمریکا و آمادگی آن کشور برای اعمال این قدرت چه شکلی است؟

مشکل دولت بایدن نشان دادن بی‌عملی و دست‌بستگی و تلاش برای دنبال کردن مذاکرات دیپلماتیک بی‌حاصل است - Brendan Smialowski / AFP

بیش از یک ماه است که اخبار مربوط به اوکراین و حمله عن‌قریب روسیه به آن کشور، در راس خبرها بوده است. بنا به گزارش‌های دولت بایدن، روسیه میان ۱۳۰ تا ۱۷۰ هزار نیرو را در مرز با اوکراین و نیز در بلاروس مستقر کرده و آماده حمله نظامی بوده است. آیا اوکراین خطر امنیتی برای روسیه به حساب می‌آید و اقدامات روسیه پیشگیرانه است؟ آیا پیوستن اوکراین به ناتو عن‌قریب است؟ آیا مقامات اوکراین اقدامی امنیتی علیه روسیه انجام داده‌اند؟ آیا کی‌یف اقدامی خشونت‌آمیز علیه جدایی‌طلبان دونتسک و لوهانسک انجام داده است، یا می‌خواهد انجام دهد؟ آیا اوکراین در پی پس گرفتن کریمه با اقدام نظامی است؟ آیا اوکراین دارای منابعی ارزشمند است که پوتین می‌خواهد در اختیار گیرد؟ پاسخ به همه سوالات فوق منفی است. پس اقدامات پوتین چه هدفی را دنبال می‌کند؟ 

پاسخ، در رویکرد دولت بایدن است

سلطه‌جویان و نیروهای مدعی مدیریت جهانی که چالش قدرت ایالات متحده را راهی برای بسیج نیرو و بسط نفوذ خود تلقی می‌کنند، همیشه حضور نیروها و پایگاه‌های ایالات متحده را مسئول عدم امنیت در نقاط مختلف دنیا معرفی می‌کرده‌اند، در حالی که خود به آشوب‌سازی و نا‌امن‌سازی مشغول بوده‌اند. قدرتی در دنیا نبوده است که از نیروی نظامی ایالات متحده انتقاد کند و آن را به چالش بکشد، و خود به دنبال سلطه‌جویی نبوده باشد. کمونیست‌ها، فاشیست‌ها، و اسلامگرایان، از این منظر مثال‌زدنی هستند. برنهاده آن‌ها این است که اگر ناوهای آمریکایی نباشند و آمریکا پایگاه‌های خود را از سراسر جهان جمع کند و بودجه نظامی ایالات متحده کاهش قابل‌توجه پیدا کند، دنیا امن‌تر خواهد شد. در این نوشته این ادعا را با سیاست‌های دولت بایدن محک می‌زنم.

هفت دهه امنیت و توسعه و رفاه

حضور نظامی آمریکا در اروپا، شرق آسیا (ژاپن و کره جنوبی و فیلیپین) و کشورهای جنوب خلیج فارس، چند دهه است که برای آن‌ها امنیت پایدار به‌بار آورده است. آن‌ها با داشتن این امتیاز، به توسعه و رفاه بیشتر جمعیت خود اشتغال داشته‌اند. در مقابل، کشورهایی در آمریکای جنوبی، شرق و غرب آسیا و اروپای شرقی (پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی) که مسیر دشمنی با ایالات متحده را برگزیدند، نه‌تنها توسعه نیافتند، بلکه بدترین دیکتاتوری‌ها را تجربه کردند. چپ‌های آمریکایی با نادیده گرفتن این تاریخ، در پی آنند که هر جا قدرت دیرین آمریکا به چالش کشیده شد، سفارتخانه‌ها را ترک کنند و منطقه را به نیروهای تروریست و اقتدارگرا تحویل دهند. نخست افغانستان و بعد اوکراین، دو نمونه از این سیاست رها کردن سفارتخانه است.  

سیاست وادادگی دولت بایدن

بایدن و تیم همراهش از دوران کارزارهای انتخاباتی، سیاست خارجی خود را به چین و روسیه و رژیم اسلامی و طالبان واگذار کرده بودند. امروز همه دنیا می‌دانند که دولت بایدن همانند دولت اوباما به هیچ اقدامی در برابر قلدرهای دنیا دست نخواهد زد. اوباما رسما اعلام کرد که هیچ سیاستی علیه دولت اسلامی در عراق و شام ندارد و در دوران او، این دولت نیمی از عراق و سوریه را تحت کنترل خود قرار داد. دولت بایدن نیز رسما اعلام کرده بود که سیاست‌های ترامپ در باب اولویت دادن به آمریکا را رها خواهد کرد. چپ‌های حاکم بر این دو دولت خود، دیدگاه‌های ضد‌امپریالیستی داشته‌ و ایالات متحده را نیرویی شر در دنیا می‌دانسته‌اند. به همین دلیل در پی آن بوده‌اند که آمریکا راه مصالحه‌جویی، باج‌دهی و خشنودسازی دیکتاتورهای دنیا را در پیش گیرد تا جنگی پیش نیاید.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

آیا با ضعفی که دولت بایدن به دنیا نشان داده است و رسوایی‌ای که در خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان به بار آمد، دنیا امن‌تر شده است؟ به طور کلی آیا قدرت و نفوذ امنیتی ۷۰ ساله ایالات متحده موجب صلح و امنیت بیشتر برای دنیا شده است، یا موجب ناامنی و جنگ‌های بیشتر؟ 

رفتار دیگر ابرقدرت‌ها در شرایط ضعف نشان دادن آمریکا

با ضعفی که دولت اوباما و بعد بایدن نشان داده‌اند، چین در پی سلطه‌یابی بر دریای جنوبی چین و حمله به تایوان برای ضمیمه کردن آن کشور به خود بوده است. هواپیماهای چینی چندین بار بر فراز خاک تایوان پرواز کرده‌اند. دولت کمونیستی در حال ساخت جزیره‌های مصنوعی در دریای جنوبی است تا آب‌های آن دریا را برای رفت وآمد کشتی‌های دیگر کشورها محدود سازد. 

روسیه در دوره اوباما جزیره کریمه را اشغال کرد و در دوره بایدن به فکر تقسیم آن کشور، یا اشغال کل اوکراین افتاده است. حتی اگر هدف نهایی اشغال اوکراین نباشد، پوتین در شرایط دولتی ضعیف مثل بایدن، به دنبال چالش قدرت ایالات متحده و ناتو در اروپا و افکندن ترس در کشورهای جداشده از اتحاد جماهیر شوروی برای فاصله‌گیری از سایه روسیه است.  دولت بایدن در این مورد فقط مانند خبرنگاران اطلاع‌رسانی می‌کند. برنهاده «صلح از طریق قدرتمند شدن و نشان دادن قدرت»، در دو دولت اوباما و بایدن فراموش شده است. وقتی رهبران گسترش‌طلب بدانند که بیش از آن‌ها، افرادی در درون دولت آمریکا به سیاست‌های خارجی آن انتقاد دارند، طبعا به آتش‌افروزی و چالش قدرت آمریکا تشویق می‌شوند.  

قدرت‌های یاغی منطقه‌ای

در دوره اوباما، رژیم اسلامی ایران حوزه قدرت خود را به سه کشور سوریه و عراق و یمن گسترش داد. در دوره بایدن، حملات پهپادی و موشکی رژیم و نایبان آن به پایگاه‌های آمریکا در عراق و سوریه بی‌وقفه بوده است. در مقابل، بایدن برای نشان دادن قدرت (و در عین حال، نشان ندادن آن به دلیل نیاز مبرم به بازگشت به برجام)، موشک‌هایی به بیابان‌ها شلیک کرده است. در افغانستان نیز دولت بایدن پس از کشته شدن ۱۳ تفنگدار دریایی در کابل، یک موشک به سمت یک خانواده شلیک کرد و نه نیروهای طالبان و شبکه حقانی و مقامات دولت طالبان که برخی از آن‌ها در فهرست تروریست‌های خطرناک برای آمریکا هستند. 

کشورهای بدون دولت و امنیت آبراه‌ها

در دوره اوباما، دزدان دریایی سومالی منطقه دریای سرخ را به جولانگاه خود تبدیل کردند و امنیت تجارت دریایی را از آن منطقه ستاندند. برخی از کشورهای اروپایی به دزدان دریایی سومالی باج می‌پردازند تا بدون مشکل از دریای سرخ بگذرند، برخی نیز کشتی‌های نظامی برای اسکورت کشتی‌های تجاری می‌فرستند. ۳۰ یا ۲۰ سال پیش، چنین چیزی تصورناشدنی بود. رفتار دولت‌های اوباما و بایدن با بی‌عملی در برابر یاغیان، این تصور را به وجود آورده است که هر کاری در دنیا می‌توان کرد، بدون آن که پیامدی داشته باشد. 

وجه غالب در رفتار ایالات متحده انزواطلبی بوده است نه گسترش طلبی

حتی بدون توجه به رویدادهای دهه اخیر، برساختن چهره‌ای جنگ‌طلب از ایالات متحده یک دروغ تاریخی است. ایالات متحده ۴ سال از مداخله در جنگ جهانی دوم پرهیز کرد و حمله به پرل هاربر از سوی ژاپن بود که آن کشور را به جنگ کشاند. در جنگ جهانی اول نیز آمریکا پس از حدود ۴ سال از شروع جنگ، با اکراه و بعد از غرق شدن کشتی‌های آمریکایی به‌دست آلمان، وارد جنگ شد تا بدان پایان دهد. حملات به افغانستان و عراق، در پی حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ رخ داد. 

ورود آمریکا به جنگ‌های کره و ویتنام به درخواست همپیمانان آمریکا، یعنی دولت‌های آن کشورها صورت گرفت. حملات اتمی به هیروشیما و ناکازاکی برای پایان دادن به جنگ با مردمانی جنگجو و سرسخت بود برای کاهش هزینه‌های جنگ بر هر دو طرف و نه نابودی مردم این شهرها. دشمنان ایالات متحده مدام در مورد حملات آمریکا با دو بمب اتمی به ژاپن سخن می‌گویند، اما یک کلام در مورد بیش از ۲۴۰۰ کشته آمریکایی در پرل هاربر یا بیش از ۳۰ هزار کشته آمریکایی و فیلیپینی در انتقال پیاده اسرا در یک مسیر بیش از ۱۰۰ کیلومتری توسط ژاپنی‌ها در آن کشور سخن نمی‌گویند. لابد تفاوت اخلاقی میان کشتن تدریجی و کشتن یک‌باره وجود دارد. البته در این موارد صدای بوق‌های تبلیغاتی و چپ‌ها در رسانه‌های آمریکایی بیشتر شنیده می‌شود تا صدای مورخان بی‌طرف و گزارشگر.

آمادگی برای مداخله و نه جنگ‌طلبی

مشکل دولت بایدن نداشتن عطش برای حمله نظامی به دیگر کشورها نیست، چون این حملات بسیار هزینه‌بر هستند. مشکل دولت بایدن نشان دادن بی‌عملی و دست‌بستگی و تلاش برای خشنودسازی دیکتاتورها و دنبال کردن مذاکرات دیپلماتیک بی‌حاصل است. اتهامی که دموکرات‌ها در این مورد به ترامپ می‌زدند، عینا سیاست خود آن‌ها بوده است. امنیت نسبی‌ای که قدرت آمریکا در نیمه دوم قرن بیستم در دنیا به وجود آورد، نه حاصل حملات نظامی، بلکه ناشی از قدرتمند بودن آمریکا و نشان دادن میل به دخالت در شرایط ضرورت حمله نظامی بود. وقتی گزینه نظامی در برابر دیکتاتورها روی میز نباشد، آن‌ها به مانوور در کنار هواپیماهای جنگی و ناوهای آمریکایی می‌پردازند و فرصت پیدا کنند، نیرو به دیگر نقاط جهان اعزام می‌دارند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه