استراتژی خروج بایدن از نگاه خانواده سربازان آمریکایی

با گذشت زمان و تغییر دولت، سربازان از عراق منتقل شدند و به نیروهای حاضر در افغانستان پیوستند

تعداد زیادی از سربازان آمریکایی، طی دو دهه گذشته در افغانستان کشته شدند - SCOTT OLSON / AFP

پدرم کمی بعد از واقعه ۱۱ سپتامبر به عراق اعزام شد. او در آن زمان تفنگدار دریایی آمریکا بود و من ۱۳ ساله بودم. وقتی که برگشت، بیشتر مشروب می‌نوشید. او همواره یک مشروب‌خور قهار بود، اما افزایش مصرف او این بار کاملا چشمگیر بود. بعد از ۱۴ سالگی به یاد ندارم که پدرم را بدون بطری آبجو در دست دیده باشم.

البته او هرگز چیز خاصی به ما نگفت. او داستان‌هایی داشت که برای خانواده و دوستانش تعریف می‌کرد؛ داستان‌هایی که پایان طنزآمیزی برایشان در نظر گرفته بود. داستان محبوبش مربوط وقتی بود که برای کشیدن سیگار بیرون رفته بود و ساختمان پشت سرش خمپاره‌باران شد. در پایان هر یک از روایت‌هایش می‌گفت: «سیگار کشیدن جانم را نجات داد.»

این روایت را که تعریف می‌کند، همه به این کنایه می‌خندند و مکالمه ادامه می‌یابد. نه او درباره بقیه اعضای گردان لجستیک هوایی تفنگداران دریایی که در ساختمان بودند، چیزی می‌گوید و نه کسی چیزی می‌پرسد.

اما در دوران نوجوانی من، پس از بازگشت او از عراق، اوقاتی بود که با برادرم دعوا می‌کردیم و پدر با صدای بلند می‌گفت: «‌چه کار می‌کنید؟ همین الان می‌توانستید جای آن پسرهایی باشید که بدون هیچ دلیلی زیر بمب و انفجارند. هر دوی شما خیلی خوش‌شانسید و قدرش را نمی‌دانید.»

تحقیق دولت با عنوان «اختلال اضطراب پس از سانحه در عراق و افغانستان: شیوع در میان زیرگروه‌های نظامی»، می‌گوید که در میان تفنگداران آمریکایی، سربازانی که به عراق اعزام شدند، بیش از بقیه به این نوع اضطراب دچار شده‌اند.

با گذشت زمان و تغییر دولت، سربازان از عراق منتقل شدند و به نیروهای حاضر در افغانستان پیوستند. اما آن ماموریت، و نتایجش، نیز مانند قبل بود. پدرم بازنشسته شد. خسته بود. دچار ناتوانی شغلی در خدمت شده بود. جنگ در خاورمیانه ادامه یافت و سپس خروج شتابزده از افغانستان آغاز شد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

طبعا مسئله در رسانه‌های اجتماعی داغ شد. یک «میم» ساخته کاربری به نام درو هاپکینت، سر از اینستاگرام من نیز درآورد. تصویری از مایکل جی.فاکس در نقش ماری مک‌فلای در فیلم «بازگشت به آینده»، که در آن یک کلاه مربوط به کهنه‌سربازان جنگ ویتنام روی سرش قرار داده شده و در واکنش به برخاستن هلیکوپتری از بام ساختمانی در افغانستان، می‌گوید: «این را قبلا دیده‌ام.» در نیمه پایینی تصویر، صورت جو بایدن و کامالا هریس دیده می‌شود که ناشیانه بر بدن مک‌فلای و شخص دیگری نهاده شده‌اند، و بایدن در جواب می‌گوید:‌ «منظورت چیه که دیدی؟ این تازه تازه است!»

با دیدن آن تصویر انگار مشتی بر شکمم کوفته شد. نه به آن دلیل که درست نبود، بلکه از این رو که مرا برد به اواخر دهه اول ۲۰۰۰. سال‌ها بود که نمی‌توانستم فیلمی مربوط به دوران جنگ ویتنام ببینم یا مطلبی درباره‌اش بخوانم واندوهگین نشوم، چرا که شباهت بسیاری به وضعیت خانواده من داشت؛ آنقدر نزدیک که نمی‌شد از کنارش به آسانی گذشت. در سال ۲۰۰۹ در کلاسی در کالج ثبت‌نام کردم که در آن کتاب زیبا و دلخراش «آنچه با خود برداشتند»، نوشته تیم اوبرایان را می‌خواندیم. در کلاس همراه با کتاب، مستند «آمریکای عزیز: نامه‌هایی که از ویتنام به خانه فرستاده‌ شدند» را تماشا کردیم. در فیلم، مایکل جی.فاکس نامه مرد جوانی را می‌خواند.

بقیه حاضران در کلاس علاقه چندانی نداشتند؛ شاید حتی حوصله‌شان سررفته بود. اما من ته کلاس اشک می‌ریختم و فکر می‌کردم که کلاس را ترک کنم، اما نمی‌توانستم چشم از پرده بردارم. این سربازان بسیار جوان در نامه‌هاشان به خانه، از رنج و دردشان نوشته بودند، اما همراه با امید. متن نامه‌ها اغلب همزمان با خواندن آن روی پرده نمایش داده می‌شد و گفته می‌شد که نویسنده نامه یک هفته یا چند روز بعد از نوشتن آن، در میدان جنگ کشته شده است.

چند ماه بعد، درباره آن فیلم مستند و این که چقدر بقیه دانشجویان در کلاس به آن بی‌‌توجه بودند، به پدرم گفتم. به او گفتم که حال خوشی نداشتم، که احساس گناه و شرم می‌کردم. چند لحظه به آنچه گفته بودم فکر کرد، و بعد جواب داد:‌ «خوب است.»

تصور این که تماشای خروج پرهرج‌ومرج نیروهای آمریکایی از افغانستان چه احساسی در پدرم برانگیخته است، برایم ممکن نیست. من نه سررشته‌ای از برنامه‌ریزی نظامی دارم، نه راهبردهای سیاسی، اما می‌دانم که از دست دادن یک عزیز و احساس این که می‌شد جلو آن را را گرفت و می‌شد کاری کرد که رخ ندهد، چه حسی دارد. می‌دانم چه طعمی دارد وقتی که آدمی فداکاری‌ها می‌کند و می‌بیند که هیچ‌یک کوچکترین اهمیتی نداشته است.

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه