چوبه اعدام، طناب دار، ‌و تولد یک سه‌تار در زندان

ساز و موسیقی نمادی است از ایستادگی در برابر قرائتی از دین که بر مویه و عزا استوار است

۲۵ ماه مه، ساعت ۹ شب، صدایی لرزان از درون زندان، تاریخ یک شهر را به دو پاره تقسیم کرد؛ پیش و پس از شنیدن این صدا. سکوت عجیبی مستولی شد. یک نفر از آن سوی خط حرف می‌زند: «نمی‌خواهم زیر خاک بروم، جوانم و آرزوهای زیادی دارم، می‌خواهم زنده بمانم، فکر کنید که من فرزند شما هستم، از شما تقاضای کمک دارم، شمایی که صدای مرا می‌شنوید، شما سازمان‌های حقوق بشری، کمکمان کنید.» سالن پی ان باکس ایتالیا، محل برگزاری کنفرانس، در سکوت و شوک عجیبی فرو رفته است. کسی حتی پلک هم نمی‌زند. همه با بغض در گلو و در سکوت مطلق به این آوا گوش می‌دهند…. 

روزنامه گازنتینو چاپ ایتالیا، در سال ۲۰۱۲ میلادی در آن باره نوشت: «شنیدن این صدا، فاصله بین ما و خاورمیانه را کم می‌کند. زانیار و لقمان نه فقط نام فامیل مشترکی دارند، بلکه سلول مرگشان را نیز با هم سهیم هستند. ما مردم ایتالیا به یاری آن‌ها می‌شتابیم...» 

آن صدا، صدای زانیار مرادی بود که به کمک سازمان «ندا دی» و «کمیته بین‌المللی علیه اعدام» پژواک آن به ورای مرزها رسانده شد. 

ایتالیایی‌ها با شقاوت‌های جمهوری اسلامی ایران ‌آشنایی داشتند. از کمپین سکینه محمدی آشتیانی، زنی که محکوم به اعدام بود، پشتیبانی کرده بودند و فشار بین‌المللی او را نجات داد. این بار هم تصور بر این بود چنین شود، اما نشد. 

در نظام‌های استبدادی و توتالیتر، شهروندان هیچ جایگاه و نقشی در قدرت سیاسی ندارند.‌ هانا آرنت، نظریه‌پرداز آلمانی (۱۹۷۵-۱۹۰۶ میلادی)، بر این باور است که رژیم‌های توتالیتر تنها در پی قدرت و تحکیم حاکمیت خود نیستند، بلکه فضای کنش سیاسی را یکسره منهدم می‌کنند. به آن ترتیب، استعدادهای گوناگون انسان مجال بروز نمی‌یابد، چراکه ویژگی حکومت تمامیت‌خواه مطیع بودن واقعی هوادارانش است. این واقعیت در مورد نظام جمهوری ‌اسلامی ایران نیز کاملا روشن و ملموس است. این نظام چنان فضای کنش سیاسی را در ایران منهدم کرده است که محدوده‌ای برای گفتن و گفته و شنیده شدن باقی نگذاشته است. بر آن بستر، پژواک صدای زانیار نه در ایران، بلکه در ایتالیا طنین‌انداز شد. با این حال، حکومت جمهوری اسلامی ایران نتوانسته است همه را مطیع و فرمانبردار کند. با آن که زانیار (متولد ۱۳۶۹) در دامن همان نظام ‌بالیده بود، جالب است بدانید که سه‌تاری در بند ساخت و چند سال پس از اعدام (بخوان قتل عمدی دولتی) آن ساز روانه بیرون زندان شد. 

فراموش نکنیم که حتی در دهه ۶۰ نیز زندانیان چپ که مذهبی نبودند، از هسته خرما تسبیح درست می‌کردند و به دوستانشان هدیه می‌دادند. در زندان‌های جمهوری اسلامی هیچ‌گاه سخن از ساز ساختن نبود. این که نسل بعدی زندانیان سیاسی آن نظام «سه‌تار» می‌سازد، جای اندیشه و پرسشگری دارد و نمادی از تحول است. موسیقی و ساز در این سرزمین، به ویژه در سال‌های اولیه پس از انقلاب ۵۷، ممنوع بود. ساختن سه‌تار نوعی اعتراض محسوب می‌شود؛ اعتراض به نگرش خرافی و ممنوعه‌ها. اندیشه آزادی بدون رها شدن از قید و بندهایی که ما را در خود پیچیده است، ممکن نمی‌‌شود. دین و دولت، دو ستون از پیکره‌ای ا‌ست که آزادی را در جامعه محدود  می‌کند. سه‌تار زانیار دین حکومتی را نیز هدف گرفت؛ خوانشی از دین که با شادی سروکاری ندارد، با عزا و مویه همراه است، و با حربه خرافات حکومت  می‌کند. در مقابل، ساز و موسیقی سراپا سرور و شادی است. 

اما ماجرای سه‌تار زانیار چه بود؟ آیا این سه‌تار نمادی از اعتراض است؟

پرونده‌هایی با اعترافات اجباری و ضرب و شتم

در سال ۱۳۸۸ فرزند امام جمعه مریوان همراه با دو تن از همراهانش به دست گروهی ناشناس کشته شدند. ماموران اطلاعات که نتوانستند به وظیفه خود عمل کنند و قاتلان را بیابند، یک ماه بعد دو جوان را به فاصله یک روز دستگیر کردند. بقیه ماجرا را از زبان زانیار و لقمان مرادی در رنج‌نامه خود بخوانید: «ما در حال رفتن به سر کار بودیم که بازداشت شدیم… اما آنچه در بازداشتگاه اداره اطلاعات بر ما گذشت و حجم شکنجه‌های وحشیانه ماموران اطلاعاتی به حدی بود که علیرغم بیگناهی و بی‌خبری از حادثه و با آگاهی از فرجام فاجعه‌آمیز، ما دو نفر مجبور شدیم پس از چند هفته علیه خویش اعتراف کنیم و گناه ناکرده را بر گردن بگیریم...»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

میزان شکنجه به قدری بود که زانیار در سال ۹۱ به بیمارستان سینا اعزام شد و مشخص شد که دو مهره ستون فقرات او بر اثر ضربات شدید جابه‌جا شده و سه مهره دیگر دچار دیسک شده است. او همچنین دچار لختگی خون در بیضه شده بود و به آن دلیل، در راه رفتن و نشستن و برخاستن دچارمشکل شد. لقمان از این میزان درمان هم محروم بود. او تا زمان اعدام از خونریزی در کلیه و از مشکلات ستون فقراتش رنج  می‌برد. صالح نیکبخت، وکیل زانیار و لقمان، ادعای دادستان را رد  می‌کند: «زانیار هیچ فعالیت سیاسی نداشت. پدر او سیاسی بود، اما خود زانیار هیچ فعالیتی و حتی سابقه کیفری هم نداشت.» این وکیل دادگستری پنج ایراد اساسی به پرونده وارد کرده بود؛ از جمله آن که موکلینش اسلحه‌ای نداشتند، و لقمان در روز حادثه بر روی یک جرثقیل در شهر سروآباد در ۳۵ کیلومتری مریوان کار  می‌کرد و ۱۲ کارگر دیگر هم که آنجا کار  می‌کردند، شاهد بودند. 

فشارهای بین‌المللی به حدی بود که ۹ سال حکومت را از اعدام این دو به عقب راند، اما بالاخره  جمهوری اسلامی ایران در ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ ‌آن دو را به همراه رامین حسین‌پناهی، زندانی سیاسی کُرد، در زندان رجایی‌شهر به جوخه اعدام سپرد. حکومت حتی از دادن اجساد آنان به خانواده‌هاشان هراس داشت. سازمان عفو بین‌الملل در آن زمان با انتشار بیانیه‌ای، در مورد پنهانکاری درپیوند با محل دفن زندانیان سیاسی اعتراض کرد و آن را مصداق نقض میثاق‌های بین‌المللی حقوق مدنی و سیاسی شمرد. 

داستان تولد سه‌تار در زندان  

در سال ۱۳۹۵، یعنی دوسال پیش از خاموشی آنان، به درخواست یک روزنامه آلمانی، گفت‌وگوی ویدیویی کوتاهی با زانیار در زندان با تلفن همراه ضبط شد که مینا احدی، از کمیته بین‌المللی علیه اعدام، آن را به فارسی ترجمه کرد. زانیار در آن گفت‌وگوی کوتاه داستان ساختن سه‌تار را شرح  می‌دهد؛ سه‌تاری که در زندان یار وهمراه او بود: «اوایل که زندان بودم خیلی زجر می‌کشیدم. تنها ۱۹ سال داشتم، الان ۲۵ سال دارم… با امید زندگی  می‌کنم و این امید را روز به روز زنده می‌کنم با مطالعه، با یادگیری زبان... یک سه‌تار از جعبه‌هایی که برایمان میوه آوردند ساختم... با قهوه به آن رنگ زدم... سیم بهش وصل کردم... ساز می‌زنم... و می‌توانیم به خودمان امیدهایی بدهیم… یک روز به ذهنم رسید که طناب داری را که برامون آویزان کردن، چگونه می‌توانم با موسیقی تداعی کنم…. به فکرم رسید این رشته طناب را به سیم سه‌تار تبدیل کنم و چوبه دار را تبدیل به بدنه ساز کنم…..» 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

مینا احدی می‌افزاید که زانیار و لقمان با سعید شیرزاد، زندانی سیاسی مدافع حقوق کودکان، مدت‌ها با هم در زندان رجایی‌شهر محبوس و با یکدیگر همبند بودند. برعکس زانیار که بسیار خونگرم و با همه دوست بود، لقمان کم‌حرف و ساکت بود. وقتی آن دو اعدام شدند، سعید شیرزاد دونامه پرسوز و گداز نوشت. بر پایه آن دوستی عمیق، زمانی که  جعفرعظیم‌زاده در فروردین ۱۴۰۰ آزاد شد، خاطره زانیار را با خود همراه کرد. جعفر عظیم‌زاده، دبیر هیات مدیره اتحادیه کارگران ایران، با وجود پرونده‌سازی‌های متعدد، بالاخره توانست پس از ۷ سال از زندان آزاد شود. آن خاطره، سه‌تاری بود که زانیار آن را ساخته بود و قرار شد جعفر آن را که کوله‌باری از خاطرات با خود داشت، به سعید شیرزاد تقدیم کند. سعید نیز پس از ۶ سال حبس، در سال ۱۳۹۹ آزاد شده بود.

آیا ماجرا پایان می‌یابد؟

سال ۱۴۰۰ سال آزادی زندانیان سیاسی

«مبارزه علیه اعدام یک مبارزه با خون دل و اعصاب و روان  و بسیار سخت است... من با محکوم به اعدام حرف می‌زنم و در موارد زیادی به آنها علاقه‌مند می‌شوم و سپس با اعدام هر یک،  تکه‌ای از قلبم زیر خاک می‌رود. این ابدا ساده نیست. به همین دلیل بعد از اعدام ریحانه جباری حالم خیلی بد شد و مدت‌ها از ترس این که مبادا زانیار و لقمان هم اعدام شوند، پاسخ تلفن‌ها و یا اسکایپ زانیار را نمی‌دادم… چون م‌یترسیدم دیگر حالم خیلی بدتر بشود… مغز اعصابم بعد از این همه جنگ و جدل و در مواردی از دست دادن این عزیزانم، آسیب دیده و فقط بگویم کار ساده‌ای نیست و در عین حال بایستی با قلب و احساس جنگید وگرنه نمی‌توان به جنبش علیه اعدام دامن زد…»

این سخنان مینا احدی است که کارزارهای بسیار را سامان داده است. مبارزه زندانیان سیاسی در ایران، با مبارزه مدام علیه اعدام گره خورده است. به تازگی کارزاری از سوی شعله پاکروان (مادر ریحانه جباری) و منصوره به‌کیش (از زندانیان دهه ۶۰ که شش تن از اعضای خانواده‌اش در آن سال‌های سیاه تیرباران شدند) به همراه «مادران دادخواه»، به نام «کمپین یک میلیون امضا برای آزادی زندانیان سیاسی» تشکیل شده است. این کارزار تا کنون ۳۶۰۰ امضا، به ویژه ازداخل ایران، جمع کرده است. آن‌ها می‌گویند که سال ۱۴۰۰ را سال آزادی زندانیان سیاسی اعلام می‌کنند: «جمهوری اسلامی ‌ایران باید به دلیل این که مردم معترض را گروگان می‌گیرد و منتقدان را به بند می‌کشد، به دلیل این که در داخل زندان  می‌کشد و با اعدام و قتل‌های خاموش و شکنجه سفید و بی‌حرمتی به زندانیان، جنایت علیه بشریت انجام  می‌دهد، به دلیل این که تعداد زیادی از فعالان سیاسی را با وثیقه‌های سنگین و کنترل دایمی، از زندگی عادی محروم  می‌سازد، بایکوت سیاسی شده و از همه نهادهای بین‌المللی اخراج شود.» 

این مقاومت و اعتراضات روزافزون به چه معنایی است؟ روند تا حد زیادی روشن است: جامعه ایران با شدت و سرعت در حال پوست‌اندازی است. شهروند ایرانی درحال تبدیل شدن به کنشگر است.  انسان مدرن، عاملیت دارد و می‌خواهد سرنوشت خود را خود  به دست بگیرد. چشم به آسمان ندارد، به خرافات پشت  می‌کند، تغییر را از توان خود و از دل جامعه  می‌خواهد و در آن چارچوب، خواست «آزادی زندانیان سیاسی و نه به اعدام» را به عنوان یک خواست درونی شده جامعه مطرح می‌کند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه