آیا جنگ یمن در حال پایان یافتن است؟ این پرسش نه تنها ذهن من را به خود مشغول دارد بلکه هر شهروند یمنی، هر فرد عرب و خارجی که علاقهمند پیگیری بحران یمن باشد، بدون شک این پرسش را مطرح میکند. متأسفانه پاسخ این سوال ناامید کننده است. چرا دستیابی به راه حلی که جنگ یمن را پایان دهد به تأخیر افتاده است؟ چرا طرفهای درگیر در این بحران نتوانستند به اهداف خود برسند؟ آیا مداخله فعال آمریکا میتواند راهکاری برای پایان دادن به درگیریهای یمن، دور از جنگ و ویرانی ارائه دهد؟ اگر مداخله نظامی عربستان سعودی و امارات متحده عربی متوقف شود چه اتفاقی میافتد؟ آیا میتوان ایران را به عنوان یك طرف مایل یا قادر به همکاری به پایان جنگ در یمن دانست؟
امروز، یمن مرحله چنان دشوار و پیچیدهای را پشت سر میگذارد که هیچ طرفی قادر نیست ادعا کند که میتواند نقش مؤثری در کنترل آن ایفا کند یا راهی برای خروج از این بنبست پیدا کند. علاوه بر اینکه هیچ یک از طرفهای داخلی نمیتواند طرحی ارائه کند که با فرایند بیرونرفت از بحران کنونی سازگار باشد و با برداشتن نخستین گام در این مسیر، دوره انتقالی که قرار بود در ۲۱ ماه فوریه ۲۰۱۴، به پایان رسد را تمدید کند. تردیدی نیست که به تعویق افتادن این امر چه طبیعی و چه عمدی در آغاز و پس از پایان کنفرانس گفتوگوی ملی باعث ناتوانی عبدربه منصور هادی، رئيس جمهوری یمن در مدیریت کنفرانس و تعیین تاریخها شد و زمینه را برای تمدید مرحله انتقالی برای مدت نامشخصی فراهم کرد و در نتیجه، سازوکار اجرایی شدن طرح خلیج فارس را همانگونه که پیشبینی میشد، با زمان خاصی مشخص نکرد. این وضعیت، منجر به سردرگمی بیشتری شد و دولت در خانه رئیس جمهور و جلسات وی با سفیران کشورهای غربی و جمال بن عمر، فرستاده ویژه سازمان ملل متحد در یمن خلاصه شد و هیچ یک از احزاب سیاسی شرکت کننده در دولت، به دلیل استخدام اعضای خانواده و بستگان خود، اعتراضی به تداوم این وضعیت نکردند.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
مرحله دوم، مرتبط به رخدادهایی است که در ۲۱ ماه سپتامبر ۲۰۱۴ و پس از امضای آنچه به عنوان توافقنامه صلح و مشارکت ملی شناخته میشود، اتفاق افتاد و این سند حق گروه حوثی را برای مشارکت کامل در نهادهای دولتی پس از تصرف پایتخت توسط شبهنظامیان حوثی به رسمیت شناخت و عملکرد آن را بر خلاف قانون اساسی، به عنوان انقلاب مردمی معرفی کرد و در این میان، احزاب سیاسی به آنچه طی دو سال اول دوره انتقالی به دست آورده بودند، بسنده کرده و تسلیم شدند.
از سوی دیگر انتظار نمیرفت مرحله دوم برای مدت طولانی ادامه پیدا کند، زیرا طرف تازهواردی که قدرت را در دست گرفته بود در حالت سرخوشی به سر میبرد و این وضعیت بیشتر ناشی از ضعف طرفهای دیگر و تلاش آنها برای نزدیک شدن و تعامل با گروه حوثی بود، به ویژه اینکه حوثیها پروژه سیاسی و اجتماعی در دست داشتند که ماهیت آن در مراحل بعدی برای همگان آشکار شد.
مرحله سوم، شاید بارزترین مثال در این مرحله، امتناع از تعیین احمد بن مبارک (وزیر امور خارجه فعلی و مدیر دفتر ریاست جمهوری در آن زمان) برای تشکیل دولت جدید و پذیرش آن در مرحله بعدی باشد، که با انتصاب خالد بحاح که در آن زمان سفیر یمن در کانادا بود و به دلیل کار در یک شرکت نفت غربی تجربه اداری داشت و مدتی به عنوان وزیر نفت نیز کار کرده بود، همه را شگفتزده کرد. اما خالد بحاح درک درستی از واقعیت پیچیده اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور نداشت؛ از همینرو، کابینه وی به عنوان شکافی میان نیازمندیهای حساسترین دوره در تاریخ یمن و بررسی موضوع به عنوان یک معضل اداری تلقی میشود.
در مرحله چهارم، طبیعی بود که گروه حوثی با توجه به افزایش قدرت خود و ضعف و تسلیم شدن دیگران، درخواست سهم بیشتری در دولت کند. از سوی دیگر، رئیس جمهوری هادی با تأخیر بسیاری متوجه شد که پذیرفتن لیست افراد انتصابی حوثیها به روشی که غیرقابل گفتوگو باشد، بدین معنا است که او نمیتواند در این موقعیت برای مدت طولانی باقی بماند و به زودی در ناتوانی و انزوا قرار میگیرد و این امر ناشی از دو چالشی است که برای چیرگی بر آنها هیچ اقدامی صورت نگرفته بود. در نتیجه، هادی استعفای خود را به مجلس نمایندگان پیش کرد و کشور را در عمق طوفان آشفتگی، نگرانی و ناتوانی برای مقاومت در برابر طرح منظمی که با کار نهادی مغایرت داشت، فرو برد. بدین ترتیب، رئیس جمهور هادی در منزلش در صنعا محبوس شد تا اینکه سرانجام توانست از آنجا به عدن فرار کند و از طریق صلاله خود را به ریاض برساند.
مرحله پنجم با اعلام كنترل مستقیم حوثیها بر نهادهای دولتی و به دست گرفتن امور توسط هواداران گروه حوثی که مورد اعتماد بوده و به دقت انتخاب شده بودند، آغاز شد. اما حوثیها پس از مدتی از اهمیت ارتباط با ایران سخن گفتند و در هیچ بخشی از امور داخلی یا خارجی، حساسیت موضوع و واکنشها را در سطح ملی و منطقهای در نظر نگرفتند و نخواستند برای کاهش نگرانیها در منطقه، به ویژه در کشورهای همسایه کمترین تلاشی انجام دهند.
البته ذکر این نکات، مقدمهای است برای خوانندگانی که آگاهی کاملی از ماجرای بحران یمن از آغاز درگیری تا رسیدن به مرحله کنونی ندارند. در واقع، هنگامی که جنگ یمن در سپیده دم ۲۶مارس ۲۰۱۵ آغاز شد، هیچ کسی تصور تداوم این جنگ را تا امروز نداشت و شاید دلیل آن (به باور من)، کمبود اطلاعات لازم در مورد عمق رابطه بود که گروه حوثی در نخست به طور انفرادی، سپس به صورت گروهی و در اخیر به عنوان عضو، با ایران برقرار کرده بود و به همین دلیل، سرویسهای امنیتی در یمن و عربستان سعودی به اهمیت ردیابی حوثیها و تحت نظر قرار دادن تحرکات آنها توجهی معطوف نکردند و در نتیجه، بحران به آشفتگی کنونی رسید.
تردیدی نیست که اکنون این رابطه برای هر دو طرف ایران و حوثیها حیاتیتر شده، زیرا تهران گروه حوثی را متحدی میداند که میتواند عربستان سعودی را با کمترین هزینه مالی آزار دهد و در عین حال، این گروه معتقد است که ایران تنها روزنه قابل اعتمادی است که حوثیها میتوانند از نظر سیاسی، رسانهای، آموزشی و فناوری به آن تکیه کنند، به ویژه اینکه ایران علیرغم محاصره و پیامدهای ناشی از جنگ توانسته است در زمینه فناوری نظامی به پیشرفتهای قابل ذکری دستیابی پیدا کند.
برای پاسخ به این پرسش که آیا در حال حاضر شرایط اعلام آتشبش و توقف فوری و اجباری عملیات نظامی با خطوط فعلی جنگ امکان دارد یا خیر؟ میتوان گفت که اکنون همه میدانند که پیروزی یکی از طرفها تنها با ادامه جنگ و ویرانی و امیدواری به اینکه طرف مقابل به زانو درآید، محتمل است، اما چنین اقدامی بدون شک کشور را در فاجعه انسانی بزرگی فرو میبرد و فرصت را بیشتر از پیش برای تشدید فشارهای خارجی که تأثیر افکار عمومی غربی را بازتاب میدهند، فراهم میسازد. این در حالی است که جهان غرب جز مشاهده صحنههای مرگ و قحطی که ملت یمن در هر گوشه و کنار کشور با آن دست و پنجه نرم میکنند، دغدغه و علاقهمندی به دانستن دلایل و عواملی که منجر به این وضعیت میشود، ندارد.
در واقع، آنچه از آغاز جنگ تا کنون در یمن اتفاق افتاده است، چیزی بیش از باز نگهداشتن زخمها برای مداخلات بعدی و شکایت از بهرهبرداری از آنها برای گرفتن امتیازات از تمام طرفهای یمنی و منطقهای نبوده است. بدین ترتیب، وضعیت کنونی ایجاب میکند که در تلاش برای یافتن انگیزههایی باشیم که همه را به سمت یک توافق سریع و امتیاز دهی سوق دهد تا پایان یافتن جنگ یک آرزوی واقعی و جدی برای همه طرفها باشد و برای رسیدن به این هدف، دیگر کسی در انتظار طرحی که نماینده آمریکا یا فرستاده ویژه سازمان ملل متحد آن را مطرح کند، نباشد؛ زیرا تأمین منافع طرفهایی که این شخصیتها از آنها نمایندگی میکنند، بدون شک اهمیت بیشتری نسبت به ثبات و امنیت منطقه برای آنها دارد.
اکنون که طرفهای درگیر بحران عملاً به این نتیجه رسیده اند که ادامه جنگ و خونریزی هیچ نتیجهای در پی ندارد، پس همه باید به این حقیقت اذعان کنند که تداوم جنگ هرگز نمیتواند اهداف آنها را برآورده سازد و تردیدی نیست که سلاح نمیتواند ابزاری برای تحمیل قضاوت و قناعت باشد، در غیر اینصورت همه گروههای درگیر در جنگ یمن سرانجام ناگزیر به پذیرش شروط ارائه شده از خارج و تحمل عواقب ناگوار آن خواهند شد.
© IndependentArabia