محور مقاومت بر لبه پرتگاه؛ زنجیره‌ای که حلقه‌هایش یکی‌یکی گسسته می‌شود

جمهوری اسلامی تا همین دو سال پیش هرگز تصور نمی‌کرد روزی با چنین وضعیتی روبرو شود

در پی تحولات ناشی از جنگ غزه، جمهوری اسلامی ناگهان خود را در وضعیتی یافته که باید برخلاف میلش، این واقعیت را پذیرد که یکی از مهم‌ترین بازوهای منطقه‌ای‌اش از کنترل خارج شده است. حوثی‌های یمن دیگر آن نیروهای مطیع و همسو با برنامه‌های جمهوری اسلامی نیستند، بلکه به بازیگری سیاسی و نظامی تبدیل شده‌اند که تصمیم‌هایشان را بر پایه ملاحظات کاملا داخلی اتخاذ می‌کند؛ حتی اگر این تصمیم‌ها برخلاف خواست و دستورهای «ولی فقیه» باشند.

این نافرمانی خاموش که در رد قاطع آتش‌بس در غزه، با وجود فشارهای پی‌درپی جمهوری اسلامی، آشکار شد، نه رخدادی گذرا است و نه رفتاری تاکتیکی و کوتاه‌مدت. این رویداد در واقع نخستین اعلان آشکار فروپاشی الگویی است که جمهوری اسلامی در طول چهار دهه گذشته بر آن تکیه داشت: الگوی «گروه نیابتی فرمانبردار» که بی‌هیچ پرسش و مخالفتی، به‌جای رژيم ایران اسلحه به دست می‌گیرد و می‌جنگد.

جمهوری اسلامی تا همین دو سال پیش هرگز تصور نمی‌کرد روزی با چنین وضعیتی روبرو شود. شگفت آنکه تهران به‌ جای پذیرش واقعیت تازه، بر بی‌اعتنایی به این امر اصرار می‌ورزد و همچون کبک سرش را زیر برف پنهان کرده است، به امید آنکه خطر برطرف شود، حال آنکه این خطر برطرف‌شدنی نیست.

آنچه امروز در صنعا رخ می‌دهد، از سایر تحولات مجزا نیست، بلکه حلقه‌ای از زنجیره‌ شکاف‌هایی است که از بیروت تا بغداد و غزه امتداد دارد. در لبنان، حزب‌الله زیر موجی از ترورهای سازمان‌یافته دست‌وپا می‌زند که ده‌ها تن از فرماندهان میدانی آن را کشته و این حزب را به بازنگری کامل راهبردش ناگزیر کرده، تا جایی که اکنون از ترس فروپاشی آنچه از ساختارش باقی مانده است، از هرگونه واکنش گسترده پرهیز می‌کند.

در غزه، حماس در چنان وضعیت دشواری گرفتار شده که از هر طرف تحت فشار است، از حامیانش دور افتاده و به پذیرش شرایطی ناگزیر شده که نه به سود تهران است و نه به سود محور مقاومت آن.

در عراق، گروه‌های مسلح وابسته به حشدالشعبی که زمانی به وفاداری مطلق به خامنه‌ای می‌بالیدند، اکنون رفتاری کاملا گزینشی از خود نشان می‌دهند: گاهی واشنگتن را تهدید می‌کنند، گاه پشت پرده با آن مذاکره می‌کنند و گاهی هم بر سر قدرت و منابع، به جان هم می‌افتند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

تحولات یادشده در واقع یک حقیقت مهم را آشکار می‌کند؛ اینکه ساختاری که طی دهه‌ها با دقت شکل گرفت و «محور مقاومت» نامیده شد، امروز دستخوش ضعفی بنیادین است که از کاهش اعتماد میان «مرکز» در تهران و «بازوها» در چند پایتخت‌ عربی سرچشمه می‌گیرد.

در سطح بین‌المللی، صحنه چنان به‌ نظر می‌رسد که گویی از پیش برای تسویه‌حساب‌ها آماده شده است. ایالات متحده پس از سال‌ها تردید، این شکاف و گسست درونی را فرصتی طلایی‌ یافت تا بدون نیاز به جنگ‌های گسترده، آرایش و معادلاتش را در منطقه دوباره سامان دهد.

از سوی دیگر، اسرائیل از حالت دفاعی همیشگی خارج و وارد مرحله حملات هدفمند و پیشدستانه شده است؛ آن هم با بهره‌گیری از فروپاشی جبهه‌ای که روزگاری یکپارچه در برابرش ایستاده بود.

جنگ غزه، هر قدر هم که طولانی شود، نمی‌تواند «محوری» را که حلقه‌هایش یکی از پی دیگری فروپاشیده‌اند، دوباره احیا کند. سقوط رژیم بشار اسد در دمشق که دردناک‌ترین ضربه برای جمهوری اسلامی در طی دهه‌های اخیر به شمار می‌آید، آخرین شریان حیاتی که جمهوری اسلامی را از مسیر سوریه به لبنان وصل می‌کرد، قطع کرد.

امروز نقشه ژئوپلیتیک منطقه با چنان شتابی در حال بازنویسی است که یادآور روزهای شکل‌گیری توافق سایکس‌‌ــ‌پیکو است. با این تفاوت که این‌ بار، دولت ایران برای نخستین‌ بار در بازترسیم موازنه قدرت در منطقه نقشی ندارد.

در چنین فضایی، یمن به الگویی چالش‌برانگیز بدل شده است. حوثی‌ها که زمانی یک گروه محلی با دامنه نفوذ محدود به شمار می‌رفتند، با پشتیبانی رژیم جمهوری اسلامی به نیرویی شبه‌دولتی تبدیل شدند که پایتخت را در اختیار گرفت و کشتی‌رانی بین‌المللی را به چالش کشید، اما پس از ۱۰ سال جنگ، اکنون این گروه دیگر برای هیچ‌یک از بازیگران جذابیتی ندارد. نه عربستان سعودی به حضور در این باتلاق درگیری بی‌پایان تمایلی دارد، نه امارات متحده عربی مایل به ادامه نقش‌آفرینی در آن است و نه جمهوری اسلامی می‌تواند هزینه ماجراجویی‌های را بپردازد که برای منافع راهبردی گسترده‌ آن، هیچ سودی ندارند.

صنعا که زمانی خط مقدم محور مقاومت بود، امروز به باری سنگین تبدیل شده که فروپاشی‌ آن را شتاب می‌دهد. اکنون پرسش اصلی این نیست که آیا حوثی‌ها سقوط می‌کنند یا خیر، بلکه این است که خلا پس از این گروه را چه کسی پر خواهد کرد؟ آیا یمن فرصت بازسازی و وحدت ملی را خواهد یافت یا اینکه به مجموعه‌ای از درگیری‌های فرقه‌ای و قبیله‌ای وارد می‌شود و فرو می‌پاشد؟ شاید هم بازیگرانی تازه‌ همچون ترکیه، قطر یا حتی چین برای پر کردن این جایگاه خالی وارد میدان شوند.

آنچه امروز بر صحنه منطقه می‌بینیم، عقب‌نشینی تاکتیکی جمهوری اسلامی نیست، آغاز افول یک پروژه سیاسی‌ــ‌ایدئولوژیک است که بر صدور انقلاب از طریق شبه‌نظامیان نیابتی به‌عنوان جایگزینی برای ارتش‌های ملی و دولت‌های واقعی، متکی بود. امروز آن توهم‌ها یکی از پی دیگری فرو ریخته‌اند و روند تحولات از یمن تا لبنان نشان می‌دهد که این طرح به‌ دلیل اولویت‌ یافتن منافع محلی بازیگران نیابتی، توان حفظ انسجام راهبردی را ندارد و استمرار جنگ‌های نیابتی نیز از نظر اقتصادی و سیاسی ناممکن شده است.

اکنون زمان آن رسیده که کشورهای عربی دریابند شرایط امروز تنها یک فرصت گذرا نیست، بلکه یک چرخش راهبردی تعیین‌کننده است. لازم است از فروپاشی نفوذ جمهوری اسلامی بهره ببرند و نظمی تازه در منطقه بنا کنند؛ نظمی که بر پایه منافع مشترک شکل گیرد، نه بر محور گروه‌های مسلح. چنین نظمی می‌تواند اقتدار دولت‌های ملی را احیا کند و به چرخه سنگین جنگ‌های نیابتی که در طول چند دهه گذشته منطقه را به چالش کشید، پایان دهد.

وقت آن رسیده است که فصلی نوین در تاریخ منطقه رقم خورد؛ فصلی که در آن از شبه‌نظامیان و جنگ‌های نیابتی خبری نباشد و حاکمیت بار دیگر به دولت‌ها و ملت‌ها بازگردد، نه به گروه‌های مسلح و حامیان خارجی‌ آن‌ها.

برگرفته از روزنامه العرب

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه