پس از جنگ جهانی اول و دوم ، آیا جنگ جهانی سومی در راه است؟

۲۸ ژوئیه، صد و پنجمین سالگرد آغاز جنگ جهانی اول

یادبود صدمین سالگرد پایان جنگ جهانی اول در نیوزیلند، ۱۱ نوامبر ۲۰۱۸- Marty MELVILLE / AFP

۲۸ ژوئیه ۱۹۱۴، آرشیدوک فرانتس فردیناند، ولیعهد امپراطوری اتریش – مجارستان، به دست جوان انقلابی ۱۸ ساله‌ای در سارایوو بوسنی ترور شد. همان حادثه اختلاف بین چندین کشور را آغاز، و آتش جنگ جهانی اول را روشن کرد. 

آن جنگ کمی بیش از ۴ سال به طول انجامید و در طی آن‌، صدها هزار غیرنظامی و نظامی کشته شدند، و کشورها و دولت‌های مختلف در انجام انواع جنایت‌ها علیه یک‌دیگر، با هم مقابله به‌مثل کردند. در آن جنگ بود که برای نخستین بار، از سلاح شیمیایی برای کشتن انسان‌ها استفاده شد. 

با وجود خرابی‌های بسیاری که آن جنگ به کشورهای طرف درگیر تحمیل کرد، اما پایان آن در ۱۹۱۸، پایان ماجرا نبود. 

چند دهه بعد، در سال ۱۹۳۹ جنگ خانمان‌سوز دیگری در قلب اروپا شعله‌ور شد و جنگ جهانی دوم نام گرفت. این بار هم سه کشور قدرتمند آلمان، ایتالیا و ژاپن به عنوان کشورهای متحد (متحدین) در کنار چندین کشور دیگر که نقش فرعی داشتند در یک طرف کنار هم قرار گرفتند، و در سوی دیگر، نیروهای «متفقین» قرار داشتند که شامل بریتانیا، اتحاد جماهیر شوروی (سابق)، ایالات متحده آمریکا و فرانسه و چین بود. این جنگ هم پنج سال به طول انجامید و با شدت و حدت بیشتری نسبت به جنگ جهانی اول شکل گرفت و پیش رفت. در این جنگ پنج ساله، بیش از صد میلیون نفر درگیر شدند و میلیون‌ها تن جان خود را از دست دادند. جنگ در نهایت با پیروزی متفقین بر متحدین پایان گرفت.

پس از این دو جنگ بود که ایده سازمان ملل متحد امروزی برای جلوگیری از چنین مناقشاتی شکل گرفت، و پنج کشور پیروز در جنگ، مشتمل بر آمریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه و چین، اعضای دائم «شورای امنیت» در سازمان ملل شدند. 

در بخش اعظم نیمه دوم قرن بیستم، دو قدرت اصلی جهانی، شوروی سابق و آمریکا، که پس از اتمام جنگ جهانی دوم تبدیل به دو قطب قدرتمند و بی‌بدیل در شرق و غرب شده بودند، به مدت ۴۶ سال با هم روابط خصمانه‌ای داشتند و علیه یک‌دیگر به هر اقدامی ممکن بود دست یازند، اما چون هرگز کار به آتش گشودن به روی هم نکشید، از آن دوران با عنوان «جنگ سرد» یاد می‌شود.

بعد از اتمام جنگ جهانی دوم، همواره این پرسش وجود داشته است که آیا جنگ جهانی سومی درخواهد گرفت؟ از قدیم هم گفته‌اند، کدام «دو»‌ای است که «سه» نشود؟ 

اگر جنگی در آن حد وسیع در بگیرد، آیا باز هم با محوریت آلمان و در اروپا شروع خواهد شد، یا این بار دامن دیگر کشورها را نیز خواهد گرفت؟ 

هر سال در بهار، به مناسبت پایان جنگ جهانی دوم در ماه می، سران کشورهای درگیر جنگ جهانی در مراسم ویژه‌ای دور هم جمع می‌شوند، هواپیماها در حال انجام حرکات آکروباسی و پخش دودهای رنگی، از بالای سر آنها عبور میکنند، و تعدادی کهنه سرباز هم که هنوز در قید حیات هستند، با احترام به جان‌باختگان در آن مراسم شرکت می‌کنند و به یاد هم‌رزمان‌شان قطره اشکی می‌ریزند. در سال‌های اخیر حتی کشور آلمان نیز که هیتلر و رهبری ارتش آلمان نازی از آن برخاسته بود، در این مراسم شرکت می‌کند. رهبران این کشورها به یاد رنجی که سال‌ها پیش به مردم‌شان تحمیل شده است، با هم تجدید دوستی می‌کنند و بر مواضع مشترک با همدیگر پیمان مودت می‌بندند. رسانه‌های جهانی هم این صحنه‌ها را گرامی می‌دارند، و مراسم تمام می‌شود. اما این پرسش همچنان به قوت خود باقی می‌ماند که آیا «جنگ» در واقعیت امر هم تمام شده است ؟ 

در دهه های ۶۰ و ۷۰ میلادی، جنگ ویتنام، جنگ در کامبوج، فلسطین، و بعدتر، جنگ ایران - عراق، کویت و حتی جنگ در شرق اروپا که در یوگسلاوی سابق باعث کشته شدن میلیون‌ها انسان شد، و چندین و چند درگیری مرزی یا قومی در آفریقا و نقاط مختلف دیگر، آتش جنگ در گوشه و کنار جهان شعله‌ور بود. چند سال بعد از شروع قرن جدید، جنگ در عراق و افغانستان شعله‌ور شد، و سپس با آغاز تحولات موسوم به «بهار عربی» در کشورهای شمال قاره آفریقا، آتش به سوریه و یمن نیز سرایت کرد و آن دو کشور، همراه با حامیان و مخالفانی در جناح‌های مختلف، هنوز هم با جنگ دست به گریبان هستند. 

اگر معیار «جهانی» بودن جنگ، درگیری تمام یا تعداد زیادی از کشورها در آن باشد، جنگ در سوریه آن شرایط را دارد. از یک سو، آمریکا و روسیه همراه با سه کشور قدرتمند اروپایی، فرانسه، بریتانیا و آلمان، با عناوین گوناگون در آن حضور دارند. از سوی دیگر، در کنار اقدامات دولت رسمی سوریه، گروهی موسوم به «داعش» هم که مدعی خلافت اسلامی است، مردم را به بدترین شکل ممکن سلاخی می‌کند. کشورهایی مثل ایران (و نیروهایی مانند «حزب‌الله» لبنان) هم، تحت هر عنوانی، از جمله «مستشار»، حضور دارند. در مناسبت‌هایی، اسمی هم از ترکیه و برخی از کشورهای حوزه خلیج فارس در آن پیوند به گوش می‌رسد. 

بنابراین،‌ این جنگ و جنگ‌هایی از این دست، دست‌کم از نظر تعدد شرکت کنندگان در آن، به نوعی از معیار «جهانی بودن» برخوردار است. با این حال، هر چند جوانان قدرت‌های بزرگ هم در ارتش‌های اعزامی به این جنگ‌ها، در مقابل هم جان می‌دهند یا با بدن‌های آسیب‌دیده و مثله شده به کشورهایشان بازمی‌گردند، اما خاک، مرزها، تاسیسات، و مردم غیرنظامی کشورهای قدرتمند، در آن درگیر نیست و خطری متوجه آن نمی‌شود.

در پی این جنگ‌های خانمان‌سوز، میلیون‌ها نفر، اگر بخت با آنها یار باشد، از سرزمین‌های جنگ‌زده می‌گریزند و به کشورهای دیگر پناهنده می‌شوند. عده زیادی، نزدیکان و خانواده‌هاشان را از دست می‌دهند و صدها هزار نفر هم بی‌خانه و کاشانه می‌شوند. اما چرا این جنگ، «جنگ جهانی سوم» نام نمی‌گیرد؟

به یک دلیل ساده: زیرا در آن، به خاک کشورهای قدرتمند جهانی تجاوز نشده است. به باور بسیاری، کشورهای صاحب قدرت بعد از اتمام جنگ جهانی دوم و در پی تشکیل نهاد «سازمان ملل متحد» و تلاش در مسیر ایجاد نظمی همه‌گیر تحت کنترل «شورای امنیت» دائمی آن، جنگ‌ها را به مناقشات منطقه‌ای تبدیل کرده‌اند. هر چند به نظر می‌رسد که این قدرت‌های بزرگ از مردم و خاک و «منافع» خود حفاظت می‌کنند تا این قبیل مناقشات به آن‌جا‌ها سرایت نکند، اما واقعیت این است که نه تنها دولت‌ها و ارتش‌های آنان، که مردم آن کشورها نیز، مستقیم و غیرمستقیم، درگیر جنگ هستند، و اگرچه بخش اعظم آنان آسیب بدنی و جانی نمی‌بینند، اما از آسیب‌های روانی آن در امان نمی‌مانند. این روزها رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها همه چیز را نشان میدهند. صحنه‌های دلخراش در شبکه‌های اجتماعی و بین کودکان و نوجوانان هم دست به دست می‌شود. اگر چه میزان آسیب مردمی که مستقیم درگیر جنگ هستند، قابل قیاس با رنج شهروندان کشورهای قدرتمند نیست، اما در آتش این جنگ‌ها و جنگ افروزی‌ها، سهم کسانی سرب داغ می‌شود، و سهم دیگران، دل و روان دردمند. 

بیایید باور کنیم که «جنگ جهانی سوم»، سال‌هاست شروع شده است و تا زمانی که انسان‌هایی به‌ضرب گلوله کشته می‌شوند، این جنگ تمام نخواهد شد. باور کنیم که در جنگ، تمامی هفت میلیارد انسان این کره خاکی آسیب می‌بینند، و زمین و طبیعت سلامت خود را از دست می‌دهد. وقت آن رسیده است که به راه‌حلی واقعی برای پایان دادن به این جنگ بیندیشیم.