لبنان در چنبره یک بازی کُند و نفس‌گیر

تعلل رهبران لبنان در خلع سلاح حزب‌الله باعث می‌شود لبنان فرصتی را که در نیم قرن گذشته بی‌سابقه بوده از دست بدهد

شماری از نیروهای نظامی حزب‌الله لبنان در جنوب بیروت-فوریه ۲۰۲۵-خبرگزاری فرانسه

در دهه ۱۹۷۰، شبه‌نظامیان فلسطینی وابسته به جنبش فتح با در دست گرفتن کنترل صحنه سیاسی و نظامی لبنان، در شرایطی که جبهه‌های درگیری در مصر، اردن و سوریه به دلیل دستیابی به توافق‌های رسمی با اسرائیل خاموش شده بودند، جبهه‌ای تازه از جنگ را در لبنان گشودند.

در دهه ۱۹۸۰، اسرائیل یاسر عرفات و نیروهای فلسطینی تحت رهبری او‌ را از لبنان بیرون راند. همزمان، نیروهای سوریه کنترل کامل لبنان را در دست گرفتند و در سایه حضور آنها، حزب‌الله به‌عنوان نیروی نیابتی محلی برای یک قدرت خارجی شکل گرفت.

در سال ۲۰۰۵، نیروهای سوریه به دلیل دست داشتن در ترور رفیق حریری و چند تن دیگر از رهبران میانه‌رو، از لبنان بیرون رانده شدند. از آن پس، لبنان تحت نفوذ جمهوری اسلامی و نماینده‌اش «حزب‌الله» قرار گرفت. اما سال گذشته، اسرائیل بخش عمده‌ای از رهبران و قابلیت‌های این گروه را نابود کرد.

همزمان با این تحول تاریخی، تلاش‌های منطقه‌ای و بین‌المللی برای حمایت از تسلط دولت، بازپس‌گیری کنترل کامل لبنان و پایان دادن به وضعیت پیشین شدت گرفت. جامعه سیاسی حاکم انتظاراتی داشت که انتخاب رئیس‌جمهوری را الزامی می‌کرد. همچنین برای اتخاذ تصمیم‌گیری‌های حیاتی، دولتی جدید تشکیل شد که نخست‌وزیر و اعضای کابینه‌اش در مدت زمان کوتاهی انتخاب و منصوب شدند. علاوه برآن، فرمانده ارتش لبنان رهبری کشور را در دست گرفت. با این حال، در عمل هیچ پیشرفت عمده‌ای حاصل نشد.

شاید بتوان گفت که مرحله جدید که شعار آن «یک دولت و یک سلاح» است، از ۲۷ سپتامبر سال گذشته آغاز شد. برای رسیدن به این هدف، رئیس‌جمهور و نخست‌وزیر انتخاب شدند و در نوامبر ۲۰۲۴ توافق آتش‌بس به دست آمد که حزب‌الله خود آن را پذیرفت. این توافق براساس قطعنامه‌های شماره‌های ۱۷۰۱ و ۱۵۵۹ استوار است که به‌صراحت بر لزوم خلع سلاح حزب‌الله و انحلال سازوکارهای آن تاکید می‌کند. با این حال، حزب‌الله همچنان از تحویل سلاح امتناع می‌کند و دولت را به ابزاری برای مقابله با آمریکا بدل کرده است.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در آغاز، آموس هوکشتاین، فرستاده ویژه ایالات متحده به خاورمیانه، مامور این پرونده شد و خلع سلاح حزب‌الله را پی‌گیری کرد. سپس مورگان اورتگاس مسئولیت را برعهده گرفت و بر خلع کامل سلاح، نه فقط در جنوب رودخانه لیتانی، تاکید کرد. اما پس از آنکه اورتگاس به جانبداری از اسرائیل متهم شد، توماس باراک جایگزین او شد. او نقشه راهی در شش صفحه ارائه داد که بر خلع سلاح کامل حزب‌الله مبتنی است. باراک هشدار داد که بدون این اقدام نه اصلاحات انجام خواهد شد و نه بازسازی صورت خواهد گرفت. اما با اینکه حدود یک ماه از آن هشدار گذشته است هیچ پیشرفتی حاصل نشده است.

چرا دولت به وعده‌هایش عمل نمی‌کند و در راستای خلع سلاح حزب‌الله کاری نمی‌کند تا بحران پایان یابد و لبنان به مسیر عادی زندگی بازگردد؟ چرا روسای قوای سه‌گانه لبنان برای تحقق هدف موردنظر از حمایت بین‌المللی و فضای مساعد مردمی بهره نمی‌برند؟

برخی بر این باورند که برای رئیس‌جمهوری لبنان، که در دوران سلطه حزب‌الله فرمانده ارتش بود، آسان نیست که قدرت حزب را در هم بشکند. او خود این سمت را پذیرفته و وظایف آن نیز روشن بوده است. با این حال، کاخ ریاست‌جمهوری ترجیح می‌دهد وضعیت حاکم را به‌شکل «آرام» و با در نظر گرفتن مسائل داخلی مدیریت کند.

در حالی که گذر زمان به سود دولت لبنان نیست، این پرسش مطرح است که آیا با توجه به اینکه آمریکایی‌ها مهلتی چهارماهه تعیین کرده‌اند که تنها سه ماه از آن باقی مانده است، سقف زمانی مشخصی برای این رویکرد آرام و تدریجی وجود دارد؟

رهبران لبنان توقع دارند ایالات متحده، اروپا و کشورهای حوزه خلیج فارس، لبنان را در رسیدن به ثبات و استقرار یاری کنند، اما خود تمایلی به خلع سلاح ندارند. به همین دلیل، کشورهای مزبور به عزم واقعی مسئولان لبنانی تردید خواهند کرد و در نهایت از حمایت آنها دست خواهند کشید.

پرسش دیگری که مطرح می‌شود این است که با تداوم این وضعیت چه رخ خواهد داد؟

اکنون همگان این راز بزرگ را می‌دانند که اسرائیل پس از هفتم اکتبر ۲۰۲۳، راهبردی را در پیش گرفته تا هر نیروی تهدیدکننده‌ای را از میان بردارد، و لبنان نیز در فهرست این اهداف قرار دارد. در بیروت، رهبران سیاسی این مسئله را درک کرده‌اند و با رویکردی ماکیاولیستی بازی می‌کنند. آنان می‌خواهند اسرائیل به‌جای آنها ماموریت را انجام دهد و توان باقی‌مانده حزب‌الله را نابود کند، به‌ویژه اینکه این الگو بارها در تاریخ تکرار شده است. اسرائیل سازمان آزادی‌بخش فلسطین را از لبنان بیرون راند، آمریکا با استفاده از شورای امنیت نیروهای اسد را وادار به خروج از لبنان کرد و اکنون اسرائیل روند مشابهی را با حزب‌الله آغاز کرده است.

البته اسرائیل این ماموریت را در چارچوبی که به تامین امنیت این کشور بینجامد به پایان خواهد رساند. این کشور بر حریم هوایی لبنان تسلط کامل دارد و برای جمع‌آوری اطلاعات و راه‌اندازی حملات، پهپادهایش در طول روز در سراسر لبنان پرواز می‌کنند. از سوی دیگر، حزب‌الله همچنان به تلاش برای قاچاق و انتقال سلاح ادامه می‌دهد، اما تعادل قوا به نفع آن نیست. این حزب دیر یا زود درخواهد یافت که در این نبرد بازنده است و به‌زودی جایگاهش را در مقام یک نیروی نظامی از دست خواهد داد.

البته برای کشورهای منطقه و آمریکا، واگذاری این مسئولیت به اسرائیل انتخاب بدی نیست، اما باید مقام‌های لبنانی را سرزنش کرد که به هشدارها و نصایح آنها بی‌اعتنایی کرده‌اند.

در این بازی کُند و آهسته، دولت لبنان و نهاد ریاست‌جمهوری این کشور با دو تهدید جدی مواجه‌اند: نخست اینکه زمان به سود آنها نیست و ممکن است اسرائیل برای نابودی کامل انبارها و زیرساخت‌هایی که آنها را تهدید به شمار می‌آورد، به یک تا دو سال زمان نیاز داشته باشد.

تهدید دوم این است که پس از این مدت، توجه و حمایت منطقه‌ای و بین‌المللی به لبنان به‌طور قابل‌توجهی کاهش خواهد یافت و در نتیجه این تعلل، لبنان فرصتی را که در نیم قرن گذشته بی‌سابقه بوده از دست خواهد داد.

امروز لبنان قادر است وارد مذاکره شود و معامله‌ای انجام دهد، درست همان‌طور که دولت سوریه دست به ابتکار زد و با دادن امتیازاتی توانست دستاوردهای قابل توجهی کسب کند، کاری که لبنان تا کنون قادر به انجام  آن نبوده است.

برگرفته از روزنامه الشرق‌الاوسط

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه