۲۱ساختار کنونی تعلیم و تربیت ما کارآمد نیست. آموزش و پرورش ما با آنکه نهادی حکومتی است و از هر لحاظ متکی و وابسته به دولت است، با نوعی نظام ملوکالطوایفی روبرو است...
آنچه خواندید، چکیدهای است از ارزیابی آیتالله علی خامنهای از وضع کنونی آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی که در دیدار گروهی از آموزگاران و دبیران در مراسم «روز معلم» در تهران عرضه شد.
«رهبر عالیقدر» نگفت چرا و چگونه پس از ۴۶ سال ناگهان دریافته است که ساختار کنونی کارآمد نیست. او همچنین برنامه مشخصی برای کارآمدسازی ارائه نداد. اشاره او به «نظام ملوکالطوایفی» به مدارس و آموزشگاههای خصوصی است که با تنزل سطح کیفی مدارس دولتی، بخشی از خانوادههای مرفه را به خود جلب کردهاند. البته در حال حاضر، بسیاری از دبستانها و دبیرستانهای دولتی نیز برای ثبتنام دانشاموزان شهریه میخواهند.
آیتالله با تجدید تعهد دولت به عرضه آموزش برای همگان، از ۶ تا ۱۸ سالگی، حاضران در جلسه را به کف زدن واداشت، اما نگفت که این هدف در چه برهه زمانی محقق خواهد شد. او همچنین با وعدههای ابهامامیز، از ضرورت توجه به مراکز فنی و حرفهای سخن گفت، اما بازهم نقشهراه مشخصی ارائه نداد.
آیتالله هدف آموزش و پرورش را ایجاد و تقویت «تعهد دینی و سیاسی به اصول و مبانی نظام اسلامی و انقلاب» خواند و اهمیت آموزش «مقاومت با استکبار جهانی و رژیم اشغالگر قدس» را تاکید کرد. در این زمینه، آموزش «میراث علمی امام خمینی» و تدریس «اسناد لانه جاسوسی» اهمیتی ویژه دارند. او از آشنایی بیشتر با «دانشمندان اسلامی» سخن گفت، اما نمونهای ذکر نکرد.
یکی از ویژگیهای «رهبر عالیقدر» این است که با آنکه خود را «فصلالخطاب» میداند و در همه زمینهها تصمیمگیرنده نهایی است، در همان حال نقش «مخالف» و منتقد نظام را هم بازی میکند. یعنی او حاضر نیست حتی بخش کوچکی از فضای سیاسی کشور را برای دیگران باز بگذارد. او هم رهبر اصولگرایان است و هم قائد اصلاحطلبان و با گذشت زمان و عمیقتر شدن بحران، میکوشد تا نقش پیشوای براندازان را نیز بر عهده گیرد.
تصویر نامطلوبی که «رهبر» از وضع کنونی آموزش و پرورش ترسیم کرد، به صداهای دیگر نیز امکان داده است که در داخل نظام، بخشهایی از فاجعه را زیر نورافکن قرار دهند. یک استاد دانشگاه تهران در مقالهای حزنآلود، مینویسد: ما حاکمیت فرهنگی را از دست دادهایم. برای فردوسی، سعدی، حافظ و نظامی چه کردهایم؟
از سوی دیگر، حجتالاسلام محسن خاکی یادآور میشود که بسیاری از خانوادهها چارهای جز توسل به مدارس خصوصی ندارند. بدینترتیب فرزندان خانوادههای «پولدار» از آغاز بر فرزندان خانوادههای فقیر که شمارشان روزبهروز بیشتر میشود، رجحان دارند. فاصله طبقاتی میان ایران امروز و ایران پیش از ۱۳۵۷ روزبهروز عمیقتر میشود.
حجتالاسلام به «بودجه اندک» آموزش و پرورش اشاره می کند. در سال جاری، جمهوری اسلامی ۲.۹ درصد از تولید ناخالص ملی را به آموزش و پرورش اختصاص داده است که نسبت به سال گذشته، ۳.۶ درصد کاهش نشان میدهد. در میان ۲۲ کشور در منطقه بهاصطلاح «خاورمیانه بزرگ»، جمهوری اسلامی کمترین درصد از تولید ناخالص ملی خود را صرف آموزش و پرورش میکند. به طور مثال، بودجه آموزش و پرورش در عربستان سعودی در سال جاری بیش از ۶ درصد تولید ناخالص ملی آن کشور است.
جالب است که بدانید که در ۲۰ سال گذشته، بودجه جمهوری اسلامی برای «صدور انقلاب» از جمله کمک به نیروهای نیابتی و ساختن یا بازسازی بقاع متبرکه در سوریه و لبنان و عراق همواره در رقابت با بودجه آموزش و پرورش بوده است. اما اکنون که هزینههای مذکور به خاطر نابودی نیابتیها، کاهش یافته است، باز هم گامی در راه افزایش بودجه آموزش و پرورش برداشته نمیشود.
حجتالاسلام خاکی به مسئله «پرورش» نیز اشاره میکند. به گفته او، بودجهای که برای رسیدگی به سلامت هر دانشآموز ایرانی در سال تعیین شده است، در حدود ۱۰ سنت آمریکایی است، یعنی هیچ!
عمق بحران آموزش و پرورش در جمهوری اسلامی هنگامی روشنتر میشود که تازهترین ارقام رسمی در این زمینه را زیر ذرهبین قرار میدهیم. تعداد آموزگاران و دبیران که در ۲۰۲۳ میلادی بیش از یک میلیون بود، در سال جاری به ۹۵۰ هزار کاهش یافته است. اما حتی با رقم یک میلیون، ایران باز هم بین ۶۰ تا ۸۰ هزار آموزگار و دبیر کم دارد. بعضی تخمینها این کمبود را ۱۸۰ هزار تن میدانند.
نزدیک به ۶۰ درصد از دبستانها و دبیرستانهای جمهوری اسلامی نیازمند بازسازیهای زیربناییاند و بسیاری از آنان از نظر بهداشتی، مخاطرهانگیز به شمار میآیند. قطع برق و آب در فصول مختلف به مشکلات مراکز آموزش و پرورش میافزاید. کمتر از ۱۵ درصد از آموزشگاههای جمهوری اسلامی به شبکههای رایانهای دسترسی دارند و این در حالی است که با تعطیلی اجباری روزافزون، سخن از «آموزش از راه دور» به میان آمده است.
«رهبر» از آموزگاران و دبیران در جمهوری اسلامی بهعنوان «سازندگان آینده» یاد میکند، اما نمیگوید که حقوق آنان امروز در مقایسه با حتی پنج سال پیش و بر اثر تورم مزمن، بیش از ۴۰ درصد کاهش یافته است. حقوق متوسط یک دبیر در جمهوری اسلامی امروز در حدود یکسوم حقوق ماهانه ماموران امنیتی و کادرهای پائین سپاه پاسداران انقلاب است. از این بدتر، مداحان «رهبر عالیقدر» و انگلهایی که در لباس زاهد و روحانی ظاهر میشوند، از درآمد و مزایایی برخوردارند که یک معلم یا دبیر واقعی حتی به خواب هم نمیبیند. این در حالی است که سعدی در گلستان میگوید: عالمان را زر ده تا دیگران بخوانند و زاهدان را چیزی مده تا زاهد بمانند!
مشکلات فیزیکی شبکه آموزش و پرورش و نارساییهای بودجهای به جای خود، مسئله مهم هدف تعلیم و تربیت در این نظام ضدایرانی است. از دید آیتالله خامنهای، هدف اصلی آموزش و پرورش چیزی جز تبلیغات برای نظام خمینیگرا و «ارزشهای اسلامی» آنطور که او میبیند، نیست. این همان هدفی است که چندی پیش، او برای حوزه علمیه قم نیز تعیین کرد.
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
حجتالاسلام حسین هاشمی، رئیس دانشگاه شهید محلاتی، این هدف را چنین توصیف میکند: هدف طی کردن مسیر درست تبیین (ارزشهای نظام) است و اگر بتوانیم این کار را بکنیم، بستر ظهور حضرت ولیعصر را فراهم خواهیم کرد و جهان را که تشنه عدالت است، از نگرانی بیرون خواهیم آورد.
از این دید، انقلاب صنعتی سوم، هوش مصنوعی، اکتشافات علمی روزافزون و بازتعریف تاریخی رابطه انسان و طبیعت و اقتصاد در مقایسه با جادهکوبی برای ورود حضرت قائم، بیاهمیت جلوه میکند. در حیطه علوم انسانی نیز، دید ما میبایستی در چارچوب «افکار و تعلیمات» امام خمینی و اسلاف او و یا حداکثر نهجالبلاغه و نامههای امام اول به مالک اشتر محدود بماند. آموزش اجباری «اسناد لانه جاسوسی»، البته بدون جلدهایی که روابط خمینیگرایان را با ماموران سازمان «سیا» یا دیدار شخص آقای خامنهای با دیپلماتهای گروگانگرفته در سفارت آمریکا را بازگو میکند، نیز مرجوح است بر مطالعه آثار تاریخنویسان کلاسیک و معاصر خودمان، چه رسد به دیگران.
«رهبر» نمیتواند تصور کند که هدف اصلی هر نظام آموزشی واقعی آموختن چگونگی یادگیری به دانشجویان است. اینکه دانشآموز یا دانشجو چه یاد بگیرد، نمیتواند به او تحمیل شود. نظام آموزشی اطلاعات و منابع لازم را در اختیار دانشآموز و دانشجو قرار میدهد و نحوه بهرهگیری از آن را نشان میدهد، اما خارج از جوامعی مانند کره شمالی یا چین دوران مائو زدونگ، به دنبال شستشوی مغزی نیست.
اشتباه آیتالله خامنهای و حجتالاسلام هاشمی این است که نمیخواهند بپذیرند که ایران نمیتواند یک کره شمالی اسلامی شود. تمدن و فرهنگ خسروانی ایرانی خواستار گشایش وسیعترین آفاق اندیشه و پژوهش برای انسان ایرانی است و جزمیات را نمیپذیرد.
یک مطلب مهم دیگر: آموزش و پرورش هرگز در محیطی بسته و بدون توجه به واقعیات دنیای بیرون از آموزشگاه، معنا پیدا نمیکند. دانشآموز یا دانشجو به محض آنکه از دبستان و دبیرستان یا دانشگاه بیرون آمد، خود را در محاصره تمثیلهایی میبیند که جمهوری اسلامی برای تاکید مشروعیت متزلزل خود، همهجا پخش کرده است: تصاویر غولآسای خمینی و خامنهای، اسامی تروریستهای سراسر عالم بر خیابانها، پارکها، میدانها و دانشکدهها، تندیسهای مقوایی یا سیمانی قاسم سلیمانی، «بزرگترین نابغه نظامی تاریخ اسلام»، تصاویر و تندیسهای شهدای بیشمار که جمهوری اسلامی را به شکل یک کارخانه شهیدسازی ترسیم میکند.
بمباران تبلیغاتی دانشآموز و دانشجوی ما از طریق صداوسیما، سینمای دولتی، مراسم عزاداری بیشمار، سمینارهای انقلابیــاسلامی، روضهخوانیها، تعزیهها و سینه زدنها ادامه مییابد.
اینکه علیرغم آنهمه بمبارانها، دانشآموزان و دانشجویان ما هنوز، به گفته آیتالله و حجتالاسلام، «ارزشهای اسلام و انقلاب» را درک نکردهاند، بهراستی یک معجزه است. نه، در واقع معجزه نیست، بلکه مظهر قدرت و صلابت فرهنگ خسروانی ایرانی است که همواره توانسته است اصالت خود را حفظ کند.
این فرهنگ در نخستین برخورد با اسلام اولیه برای حفظ خود، نخست یک جامعه موازی را بهعنوان پناهگاه درونی به وجود آورد تا روزی که توانست بار دیگر بر سرنوشت خود مسلط شود و مسیر تمدنی خود را از سر گیرد. همین فرابرد در برخورد کنونی تمدن خسروانی ایران با نسخه اخوانالمسلمین خمینیــخامنهای به کار آمده است. امروز نیز دو جامعه موازی در ایران میبینیم: یکی جامعهای است که در فضای روزبهروز تنگتر آیتالله و همگنان او، در بقای خود میکوشد. دیگری جامعهای است که توانمندیهای بینظیر خود را هر روز بیشتر به یاد میآورد و به کار میگیرد. اعتراف «رهبر عالیقدر» به ناکارآمدی نظام تحمیلی تعلیم و تربیت بهاصطلاح اسلامی او نشان میدهد که گفتمان فرهنگ خسروانی ایرانی روبهرشد و گفتمان اخوانالمسلمینی روبهافول است.
انوری میگوید: سقنقوری کجا آید ز کافور/ جهانداری کجا آید ز نااهل؟
خوشبختانه در دنیای امروز که دنیای افقهای باز است، تبدیل ایران به یک زندان فکری و علمی نامیسر است. ایرانیان در سختترین شرایط پنجرهها را به جهان بیرون باز نگه میدارند و میکوشند تا نقش تاریخی خود را در زمینه فرهنگسازی و آفرینش هنری و ابدی حفظ کنند و توسعه دهند. نزدیک به نیم قرن سرکوب و تبلیغات و رشوه دادن اجتماعی، نتوانسته است گفتمان اخوانالمسلمینی فداییان اسلام را به ایرانیان بقبولاند.
با این حال تردید نیست که پنج دهه تسلط خمینیگرایان بر ایران صدمات بزرگی به بدنه تاریخیــفرهنگی آموزش و پرورش وارده کرده است که جبران آن پس از بازگشت به خویش ایرانی، سالها کار و کوشش لازم خواهد داشت.
یک نکته ظریف در حاشیه این بحث: غارتگران حاکم بر ایران امروز اکنون از اسامی یونانی باستانی برای استتار هویت واقعی خود استفاده میکنند. یکی از فرزندان دریادار بازنشسته، علی شمخانی، خود را «هکتور»، قهرمان ایلیاد هومر، میخواند. یکی از پسران محمدرضا عارف، معاون اول مسعود پزشکیان، که رئيسجمهوری است، با نام مستعار «آشیل»، باز هم قهرمان ایلیاد هومر، شناخته میشود. اولی گرداننده شبکه قاچاق نفت در «بازار قهوهای» است و دومی مافیای حملونقل دریایی را رهبری میکند.
میبینید که این دو تا «آقازاده» نیز از اسامی و القاب «اسلامی» بیزارند و حاضر نیستند مثلا «ابوالنفط» یا «ابوسفینه» خوانده شوند. البته هومر اسامی دیگری نیز عرضه میکند: پریام (پدر هکتور) و اودیسئوس، ترفندباز قهار و از همه مهمتر، کاندرا که سقوط و نابودی «تروی» را پیشبینی کرد.