درک ایران‌مدار پادشاهی پهلوی از منافع ایران در خاورمیانه

ایران و اسرائیل می‌توانند روابطی پایدار و عمیق داشته باشند و جزیره‌ای امن و آرام برای پیشرفت و راحتی بسازند

محمدرضا شاه پهلوی در یک بازدید عمومی به همراه ارتشیان، ایران‌ــ AFP

به دلیل جنگی که اکنون در نوار غزه جریان دارد، بار دیگر بحث ایران هم به میان آمده است که البته کاملا قابل‌انتظار است. جمهوری اسلامی از جمله رژیم‌های منطقه است که سرسختانه پای حمایت از گروه‌هایی چون حزب‌الله و حماس ایستاده است و از آن کوتاه نمی‌آید. اساسا سیاست ستیز با اسرائیل و ضرورت محو این کشور از جمله سیاست‌های رسمی و اعلام‌شده جمهوری اسلامی است. در یکی از آخرین موارد، سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی موضع رسمی این رژیم را تشکیل دولت فلسطینی «از بحر تا نهر» دانست و گفت: «​​به تنها راه‌حلی که اعتقاد داریم، تشکیل دولت واحد فلسطینی از بحر تا نهر است.» این راه‌حل که موردحمایت و تاکید حماس نیز است، آشکارا یک دیدگاه ضداسرائیلی است.

طبعا چنین هزینه‌ای برای ستیز با اسرائیل و دفاع از گروه‌های تروریستی همچون حماس و مداخله همیشگی در روند صلح در منطقه نیازمند دستگاهی از توجیه و پروپاگاندا است. جمهوری اسلامی در حوزه توجیه حضور تخریب‌گرانه‌‌اش در منطقه نیز سخت فعال است و از چند حوزه تلاش می‌کند نیروهای وابسته به خود را بسیج کند.

یک بخش از کسانی که از دید جمهوری اسلامی نیازمند توجیه‌اند، کسانی جز امت‌ حزب‌الله‌اند؛ یعنی کسانی که آرمان‌های اسلامگرایانه و فلسطین‌محورانه کانال ورود مناسبی برای گفت‌وگو با آن‌ها نیست. در اینجا تصمیم بر آن می‌شود تا با رنگ‌ولعابی متفاوت به توجیه چرایی دفاع تمام‌‌قد از گروه‌های تروریستی همچون حماس پرداخته شود و اینجا است که پای نظام پیشین ایران و مشخصا محمدرضا شاه پهلوی وسط کشیده می‌شود و این ادعا به میان می‌آید که شاه ایران نیز همان نگاهی را به اسرائیل داشت که جمهوری اسلامی دارد.

مدعیان در تلاش به منظور دلیل‌ آوردن برای چنین ادعایی به برخی از سخنان محمدرضاشاه پهلوی در دفاع از حقوق مردم فلسطین استناد می‌کنند و از چنین سخنان بدیهی وــ با توجه به جایگاه تعادل‌بخش شاه در منطقه‌ــ مفیدی که در جهت کمک به تامین صلح پایدار بین اعراب و اسرائیل بیان می‌شدند، نتیجه‌ای غریب می‌گیرند و مدعی همسانی دیدگاه شاه و جمهوری اسلامی درباره اسرائیل می‌شوند.

تقلای اینان در استناد به شاه البته چندان غریب نیست؛ محمدرضاشاه پهلوی شخصیتی عمیقا محبوب در میان ایرانیان است و آرزومندان نابودی اسرائیل طبعا تلاش می‌کنند از این محبوبیت گسترده شاه برای یهودی‌ستیزی‌شان، صیدی ببرند؛ اما شاید دقت لازم را ندارند که این دوران زمان راحتی برای جعل تاریخ نیست. چه آنکه با توجه به گستردگی شگفت‌انگیز اطلاعات و دسترسی فوق‌العاده آسان به آن‌ها، نگاهی کوتاه به اسناد و بدیهیات تاریخی موجود می‌تواند دروغ آن‌ها را به‌آسانی فاش کند. چنانکه اساسا نیازی نیست در اینجا به این ادعا «پاسخ» داده شود، بلکه کافی‌ است به رفتار منطقه‌ای پادشاه ایران در ارتباط با مسئله‌ اسرائیل نگاهی کوتاه انداخته شود تا دریافت لازم حاصل شود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در واقع جلالت و شکوه رفتار منطقه‌ای دولت پادشاهی ایران که حول درکی ایران‌مدار از منافع ایران می‌چرخید، آن‌چنان تحسین‌برانگیز است که این نگرانی را عملا بلاموضوع می‌کند که مبادا به واسطه‌ چهار دهه سلطه‌ یهودی‌ستیزان بر ایران، این گمان تبدیل به فرضیه حاکم شود که ایران‌ــ پس از رژیم اسلامی‌ــ لزوما در ستیزه‌ای همیشگی با اسرائیل خواهد ماند.

تاملی گذرا به‌ویژه بر دهه‌های ۴۰ و ۵۰ خورشیدی حول روابط امنیتی ساواک و موساد مقدماتی بر این شهود گرد خواهد آورد که ایران و اسرائیل می‌توانند روابطی پایدار و عمیق داشته باشند و از گستره‌ منافع مشترکشان، جزیره‌ای امن و آرام برای پیشرفت و راحتی بسازند. 

ساواک که در سال ۱۳۳۵ تاسیس شد، نسبت به موساد که در میانه دهه‌ ۲۰ خورشیدی نقش اصلی امنیتی را در اسرائیل به عهده گرفت، سازمان امنیتی جوان‌تری محسوب می‌شد. بر این اساس، موساد از جمله سازمان‌های امنیتی بود که به ساواک یاری رساند. چنانکه منوچهر هاشمی، مدیر اداره ضدجاسوسی ساواک، در کتابش به نام «داوری؛ سخنی در کارنامه ساواک» به این نکته اشاره می‌کند که در تقویت بخش ضدجاسوسی ساواک، موساد از جمله سازمان‌های اطلاعاتی «همکار» بود.

در واقع اگرچه اسرائیل در دیگر حوزه‌ها‌ــ همچون صنعتی و کشاورزی‌ــ نیز با ایران همکاری می‌کرد و اگرچه این کشور در ایران نمایندگی سیاسی داشت و پرواز مستقیم بین تهران و تل‌آویو برقرار بود، واقعیت این است که همکاری اساسی ایران و اسرائیل در بخش امنیتی بود که وجهی اساسی داشت.

از جمله نقاط نمادین همکاری امنیتی میان ساواک و موساد برگزاری کنفرانس‌های امنیتی سالانه میان سه کشور ایران، ترکیه و اسرائیل بود که تحت عنوان «کنفرانس اعضای سه‌‌جانبه» برگزار می‌شد که در آن جلسات نیز اشتراک دغدغه‌ها میان ایران و اسرائیل نمود بیشتری داشت.

مرتضی موسوی، از افسران برجسته ضدجاسوسی ساواک‌ــ که در دوره فعالیتش پست‌های مدیریتی در نمایندگی‌های ساواک در خارج از ایران را نیز بر عهده گرفته بود‌ــ در صفحه ۲۸۳ کتابش به نام «ساواک؛ از تاسیس تا انحلال»، از کنفرانسی امنیتی در سال ۱۳۴۳ می‌گوید که در آنکارا برگزار شد. موضوع این کنفرانس بررسی علل لو رفتن چندین شبکه جاسوسی ترکیه و اسرائیل در سوریه بود. او که از سوی ساواک به این کنفرانس اعزام شده بود، در سخنرانی‌اش از داده‌های ساواک در ارتباط با این مسئله سخن به میان آورد و تاکید کرد که این دو کشور در واقع با دستگاه اطلاعاتی شوروی طرف‌اند که بنا به اطلاعات مستند ساواک، دستگاه اطلاعات سوریه را در حوزه ضدجاسوسی آموزش داده است.

این نمونه‌ از آن رو ذکر شد تا بتواند از همکاری راهبردی ایران پادشاهی و اسرائیل‌ــ مقابل دشمنان و رقبای منطقه‌ای همچون شوروی‌ــ پرده بردارد و نکته این است که چنین سطحی از همکاری نمی‌توانست بدون رضایت و نظارت شخص شاه باشد. چه آنکه ساواک اگرچه از لحاظ سازمانی زیر نظر نخست‌وزیری کار می‌کرد، با توجه به حساسیت کار، پادشاه نیز روی فعالیت آن نظارت مستقیم داشت و رئیس ساواک دست‌کم هفته‌ای دو بار حضوری به شخص شاه گزارش می‌داد. منوچهر هاشمی اینگونه روایت می‌کند که گزارش‌های «به‌کلی سری و محرمانه» از طریق حضور هفتگی ریاست کل ساواک در دربار شخصا به اطلاع شاه می‌رسید؛گزارش‌هایی که صلاح نبود از طرق اداری ارسال شوند.

به عبارت دیگر، می‌توان گفت همکاری گسترده‌ای که بین ساواک و موساد در جریان بود، با نظارت کامل پادشاه ایران پیش می‌رفت و منبعث از نگاه مثبت شاه به ریشه‌دار شدن پیوند امنیتی بین ایران و اسرائیل بود. این خود نمودی از این دید بود که شاه ایران کشور اسرائیل را مقابل ناسیونالیسم ضدایرانی در برخی از کشورهای منطقه‌ همراه خود می‌دید. به عنوان نمونه رژیم صدام حسین در عراق همان اندازه که در تقابل با دولت ایران بود، سیاست‌های ضداسرائیلی را نیز عمیقا پیش می‌برد.

از قضا این نکته در جلوه‌هایی بسیار خفیف حتی پس استقرار رژیم جمهوری اسلامی در ایران نیز خود را در قالب رخدادهایی نشان می‌داد. چنانکه شایسته‌ یادآوری است که اسرائیل حتی پس از سرنگونی دولت پادشاهی در ایران و قطع روابط کامل سیاسی‌ــ که از سوی جمهوری اسلامی انجام گرفت‌ــ در دوره جنگ هشت ساله تلاش کرد اعتماد ایران را جلب کند. زمانی که ایران برای پیشبرد جنگ با رژیم صدام حسین به تسلیحات نظامی برای بازیابی توانش شدیدا نیاز داشت، بخشی از آن تسلیحات به واسطه دولت رونالد ریگان در آمریکا، از انبارهای اسرائیل به ایران ارسال شدند.

اگرچه چهره‌های وابسته به جمهوری اسلامی اصرار دارند جمهوری اسلامی را از نقش اسرائیل در ماجرای موسوم به مک‌فارلین بی‌خبر نشان دهند، حتی چهره‌های نزدیک به جمهوری اسلامی نیز این مسئله را رد نمی‌کنند. چنانکه مجید تفرشی در همایش «بازخوانی ماجرای مک‌فارلین؛ پشت‌پرده یک معامله محرمانه» صراحتا می‌گوید: «در منابع ایرانی اصرار دارند به اینکه ایران از حضور اسرائیلی‌ها در این ماجرا خبر نداشت. در اسناد بین‌المللی این موضوع آشکار است. چون بعضی از سلاح‌هایی که به ایران داده می‌شد یا اسرائیلی بود یا از طریق اسرائیل می‌آمد، به نظر می‌رسد ایران حتما خبر داشته است.»

حملات اسرائیل به تاسیسات اتمی عراق در طول جنگ هشت‌ ساله نیز طبعا رژیم صدام حسین را در جنگ با ایران تضعیف می‌کرد. بدون تردید اسرائیل از کمک به ایران در نبرد با عراق در درجه نخست به تامین امنیتش می‌نگریست که می‌توانست از قبال تقابل این دو دشمن اسرائیل و تضعیف متقابل این دو تامین شود؛ اما در این نیز تردیدی وجود ندارد که اسرائیل دست‌کم در آن مقطع، در نسبت با عراق، شانس تفاهم احتمالی با ایران را بالاتر می‌دید؛ حتی اگر این ایران تحت سلطه‌ جمهوری اسلامی باشد.

اما جمهوری اسلامی که اسرائیل‌ستیزی را جزو سیاست‌ خارجی‌ رسمی‌اش تعریف کرده بود، احتمال هرگونه تفاهم را نفی کرد و پس از جنگ نیز به سیاست ستیز با اسرائیل ادامه داد؛ چه با مخالفت با روند صلح در منطقه و چه با حمایت از گروه‌های تروریستی که آرمان نابودی اسرائیل را پیش می‌بردند. جمهوری اسلامی چنان با هرگونه روند صلح در منطقه کین می‌ورزد که به عنوان نمونه، سال‌ها پس از پیمان اسلوــ که در دهه ۹۰ میلادی منعقد شدــ همچنان نفرت‌ورزانه به آن اشاره می‌کند. چنانکه خامنه‌ای در سخنرانی فروردین ۱۴۰۲ دگرباره به قرارداد اسلو اشاره کرد و ضمن متهم‌ کردن دگرباره یاسر عرفات به سازشکاری، از این قرارداد به عنوان یک «افتضاح» یاد کرد.

اما همان‌طور که در بالا آمد، بر خلاف مشی جمهوری اسلامی، پادشاهی ایران عمیقا تلاش می‌کرد در نقش نیروی فرادست منطقه از قرار دادن تمام‌قد ایران در یک سمت نزاع میان اسرائیل و عرب‌ها جلوگیری کند. به بیان دیگر، دولت پادشاهی ایران ترجیح می‌داد در کنار برقراری روابط امنیتی راهبردی با اسرائیل، موازنه لازم برای ایجاد و تامین صلح پایدار در منطقه در نزاع اسرائیل و عرب‌ها را نیز برقرار کند؛ اما گروه‌های فلسطینی با توجه به مشی تروریستی‌ که داشتند، این رفتار متمدنانه را با پشتیبانی از گروه‌های مخالف پادشاهی پهلوی پاسخ می‌دادند. چنانکه مرتضی موسوی در همان کتاب «ساواک؛ از تاسیس تا انحلال» به این واقعیت اشاره می‌کند که یاسر عرفات و گروه متبوع او در تربیت برخی از گروه‌های تروریستی دشمن پادشاهی پهلوی نقش عمده‌ای داشتند؛ مرتضی موسوی از سازمان مجاهدین خلق و برخی گروه‌های وابسته به خمینی نام می‌برد.

از جزئیات خود را بالاتر بکشیم و به ادعای آن دسته از حامیان پیداوپنهان جمهوری اسلامی برگردیم که مدعی دیدگاه یکسان شاه و جمهوری اسلامی مقابل اسرائیل می‌شوند. این ادعا مقابل این داده‌ها چه توضیحی دارد؟ کمک امنیتی کشورها به یکدیگر از جمله‌ بالاترین سطوح کمک کشورها به همدیگر است. چگونه می‌توان چنین سطحی از روابط میان ایران و اسرائیل را دید و مدعی شد محمدرضا شاه به اسرائیل نگاهی تخاصم‌آلود داشت، چنانکه جمهوری اسلامی دارد؟

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه