آمریکا دست راست خامنه‌ای را قطع کرد

کشته شدن قاسم سلیمانی ضربه سنگینی برای کلیت نظام جمهوری اسلامی ‌‌است

راهپیمایی در اسلام‌آباد پاکستان در حمایت از قاسم سلیمانی، ۳ ژانویه ۲۰۲۰- AFP

ایرانیان امروز، صبح خود را با خبر شوکه‌کننده کشته شدن قاسم سلیمانی آغاز کردند. خبری که به سرعت تبدیل به تیتر اول رسانه‌های جهان شد. 

موضوع به قدری مهم بود که در نخستین دقایق انتشار خبر، تمامی ‌سران حکومت و فرماندهان نظامی نسبت به آن واکنش نشان دادند. در ادامه نیز رهبر جمهوری اسلامی ‌‌طی پیامی‌ کشته شدن او را تسلیت گفت و سه روز عزای عمومی ‌اعلام کرد. صداوسیمای جمهوری اسلامی نیز بلافاصله با قطع روال عادی برنامه‌های خود، به پوشش این موضوع پرداخت.

البته واکنش‌ها فقط به داخل ایران محدود نمی‌شود. مقامات نظامی‌ و سیاسی آمریکایی نیز با اشاره به اینکه کشتن سلیمانی به دستور شخص ترامپ صورت گرفته، از انتقام خون کارمند غیرنظامی‌ خود خبر دادند. تصاویری نیز از ابراز شادمانی مردم عراق پس از انتشار این خبر، در فضای مجازی دست به دست می‌شد. در واقع آمریکا با رویکردی تحقیرآمیز سعی کرد اینطور نشان دهد که مهمترین فرمانده نظامی ایران باید تاوان یک کارمند ساده غیر نظامی را پرداخت کند. به عبارت دیگر این بار حکایت «چشم در برابر چشم» مصداق نداشت؛ بلکه دست راست رهبر جمهوری اسلامی بود که باید خونبهای شهروند آمریکایی شود. اقدامی که هشداری جدی برای حکومت ایران تلقی می‌شود.

جمهوری اسلامی ‌‌طی دو دهه اخیر و با نظر شخص آیت‌الله خامنه‌ای، دست به گسترش حوزه نفوذ خود در منطقه زد و در این راستا، پروپاگاندای نظام نیز به تبلیغات گسترده در توجیه حضور نظامی‌ برون‌مرز ایران سعی کرد اذهان عمومی را پذیرای این اقدامات کند. حجم تبلیغات به حدی بود که حتی نقد حضور نظامی‌ فرامرزی ایران، با برخورد شدید - و حتی قضایی مواجه می‌شد. استفاده از کلماتی مانند «خائن» و «وطن‌فروش»، دقیقا مصادیقی بود که به منتقدان عملکرد نظامی‌ ایران اطلاق می‌شد. 

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

طی همین مدت قدرت نظامی‌ ایران به شکلی مبالغه‌آمیز بیان شده است و از فرمانده اصلی آن، یعنی قاسم سلیمانی، به شکل یک اسطوره یاد می‌شود. تلاش برای اسطوره‌سازی قاسم سلیمانی در سال‌های اخیر افزایش یافته بود. به طوری که جمهوری اسلامی ‌‌سعی کرد از او چهره ای کاریزماتیک و شکست ناپذیر بسازد. 

پروپاگاندای جمهوری اسلامی - ‌‌که از داشتن اسطوره‌ای جذاب و جوان‌پسند محروم بود، سعی کرد به وسیله قاسم سلیمانی این خلاء را در ذهن حامیان خود پرکند. انتشار عکس‌هایی از او با ژست‌های خاص و همسان‌سازی فعالیت‌های او با نمادهای ظلم‌ستیز قرن بیستم - مانند چه‌گوارا، به منظور خلق سمبل وطن پرستی در میان مخاطبان بود.

اما کشته شدن قاسم سلیمانی ضربه سنگینی برای کلیت نظام تبلیغاتی نظام جمهوری اسلامی ‌‌است. این فرد فارغ از اینکه تجربه جنگ عراق را داشت، توانسته بود با هزینه‌های مادی بسیار، ارتباطات ویژه‌ای در منطقه ایجاد کند. 

روابط فردی او نیز با بسیاری از سیاستمداران در لبنان، سوریه و عراق، در پیشبرد بخش سیاسی توسعه‌طلبی جمهوری اسلامی ‌‌در منطقه موثر بود. شکل‌گیری این روابط  به سال‌ها تلاش و زمینه‌چینی نیاز دارد و نمی‌توان به راحتی با جایگزینی شخصی دیگر، توقع تکرار عملکرد سلیمانی را داشت. 

از منظری دیگر، پس از دو دهه اسطوره سازی از قاسم سلیمانی، کشتن شدن او به شدت برای حکومت ایران گران تمام شده است. آن مرد شکست‌ناپذیری که به گفته حاکمان ایران آمریکا را در منطقه به گل نشانده بود، اکنون به راحتی به دست آن‌ها کشته شده است. جان قاسم سلیمانی بابت انتقام جان یک کارمند ساده غیرنظامی‌ ستانده می‌شود، تا این پیام را به ایران مخابره کند که سطح بازخورد آمریکا بیشتر از آن چیزی است که توقع می‌رود.

آیت‌الله خامنه‌ای به شدت روی سلیمانی حساب می‌کرد. بر اساس مناسبات درون قدرت در حکومت ایران، او هیچ‌گاه اجازه نمی‌دهد که کسی تا این حد مورد تکریم قرار گرفته و بزرگ شود. 

اما بر خلاف رویه قبل که شخص اول نظام هیچ‌گاه اجازه نمی‌داد بخشی از قدرت به یک شخص وابسته شود، رهبر جمهوری اسلامی فرماندهی سپاه قدس را به سلیمانی داد و به او اختیار عمل وسیعی نیز داده بود. اختیاراتی فراقانونی و بدون نیاز به بروکراسی.

بسیاری از تصمیمات در حوزه سوریه و عراق را شخص قاسم سلیمانی بدون مشورت با تهران انجام می‌داد. برای مثال در جنجال استعفای جواد ظریف، آش چنان شور شد که وزیر خارجه ایران از دعوت بشار اسد به تهران ابراز بی‌اطلاعی کرد. تقریبا پس از این ماجرا بود که اکثر تحلیل‌گران به یقین قاسم سلیمانی را وزیر خارجه شخص آیت‌الله خامنه‌ای می‌دانستند. وزیر خارجه ای که در اتاق فکر بیت رهبری یا به اصطلاح دولت پنهان، نقش پررنگی داشت.

شادمانی در ادلب سوریه به خاطر کشته شدن قاسم سلیمانی، ۳ ژانویه ۲۰۱۹- OMAR HAJ KADOUR /AFP

اگرچه واکنش‌های مردم عادی به این خبر میان دوگانه شادی و غم در نوسان است، حامیان حکومت از شنیدن این خبر بسیار ناراحت و حتی خشمگین شدند. 

در مقابل، بسیاری از مردم که قاسم سلیمانی را نماد سپاه و عملیات برون‌مرزی جمهوری اسلامی ‌‌می‌دانند، از این موضوع ابراز شادمانی کردند. اما سئوال اینجاست که دلیل چنین تفاوت عمیقی در واکنش مردم عادی به کشته شدن قاسم سلیمانی چیست؟ 

سپاه پاسداران به علت برخورد خشونت‌آمیز با معترضان در سال‌های اخیر، در میان مردم اصلا محبوب نیست. این موضوع بارها در انتخابات‌ها مشخص شده است. مردم در حالی که در فقر دست و پا می‌زدند، میلیون‌ها دلار در منطقه خرج می‌شد؛ پول‌هایی که بر اساس اخبار منتشر شده بارها توسط خود سلیمانی و به صورت نقد جا به جا شده است.

کمتر از دو ماه پیش صدها و بر اساس اخبار دیگری بیش از ١٥٠٠ نفر در تهران ( به گزارش رویترز) به ضرب گلوله حامیان حکومت کشته شدند، اما نه تنها عزای عمومی‌ اعلام نشد، بلکه از آنها دلجویی نیز نشد.

در همین شرایط، کشته شدن کسی که بنا به گفته محمد علی عزیز جعفری، فرمانده پیشین سپاه پاسداران، نقش پررنگی در سرکوب اعتراضات مردمی سالهای ٧٨ و ٨٨ داشت، به طور طبیعی باعث شادی دادخواهان می شود. کسانی که آرزوها، امیدها و جانهای ازدست رفته عزیزان خود را از چشم قاسم سلیمانی می بینند.

در واقع انتقام دونالد ترامپ از قاسم سلیمانی، از نظر بخشی از مردم ایران انتقام آنها از سلیمانی بود. کسی که خود مقام های ارشد جمهوری اسلامی وی را دست راست رهبر جمهوری اسلامی می خواندند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه