جنگل‌سوزی در کانادا، درس‌هایی برای ایران

گره زدن همه معضلات محیط‌ زیستی به تغییرات اقلیمی ساده‌سازی و از سر باز کردن مسائل پیچیده است

چند هکتار دیگر از جنگل‌های ایران باید خاکستر شود و چند ایرانی دیگر باید حین مهار آتش جان فدا کنند تا مدیران اقدامی انجام دهند- AFP

وقتی از فرد معتقدی که عزیزش را در حادثه‌ای از دست داده است سوال کنید آن مرحوم چرا و چگونه از دار دنیا رفت، به احتمال زیاد پاسخ می‌شنوید: «کار خدا» بود. حالا، حکایت جنگل‌سوزی‌های بی‌سابقه در کانادا است. اکثر رسانه‌ها و کارشناسان می‌گویند: «کار تغییرات اقلیمی» است. گاهی و البته بسیار به‌ندرت دلایل دیگری هم ذکر می‌شوند؛ از جمله آفتی که سال‌ها است به جان طبیعت مناطق غربی این سرزمین افتاده است و تلاش‌ها برای مهار آن همچنان ادامه دارد.

حریق سبز جنگل

جنگل‌سوزی‌های اخیر در کانادا بی‌سابقه بوده است. سی‌تی‌وی نیوز (به نقل از مرکز بین‌سازمانی آتش‌نشانی جنگل کانادا) در این‌ باره نوشت: بیش از دو هزار و ۶۰۰ مورد آتش‌سوزی دست‌کم ۵.۹ میلیون هکتار را به تلی از خاکستر تبدیل کرد؛ رقمی بیشتر از مجموع مساحت سه استان گیلان، مازندران و گلستان.

ده‌ها هزار نفر مجبور شدند برای حفظ جانشان محل زندگی و کار خود را ترک کنند. دود، ذرات معلق و دوده ناشی از این آتش‌سوزی‌ها که سراسر جنگل‌های کانادا از غرب تا شرق را در برگرفت، آن‌قدر وسیع و گسترده بود که به آمریکا هم سرایت کرد و ساکنان مناطق وسیعی در ایالت‌های شمالی، غربی و شرقی این کشور در حالی با بوی دود هیزم، غبارآلود بودن و آلودگی هوا مواجه شدند که گاه در مواردی بیش از یک هزار و ۶۰۰ کیلومتر دورتر و در آن‌ سوی مرز، درختان یکی پس از دیگری در همسایه شمالی می‌سوختند. رسانه‌های آمریکایی گزارش دادند بیش از ۱۰۰ میلیون نفر در معرض آلودگی هوای ناشی از جنگل‌سوزی اخیر بوده‌اند.

اواسط اردیبهشت بود که خبر آتش‌سوزی در استان‌های غربی کانادا (آلبرتا و بریتیش کلمبیا) در رسانه‌ها بازتاب پیدا کرد. ابتدا به نظر نمی‌رسید اتفاق عجیبی باشد؛ اما پنج‌شش روز بعد، مقام‌های محلی در استان آلبرتا اعلام کردند ۲۹ منطقه از کنترل خارج شده و امکان مهار آتش از دست رفته است. چند هفته نگذشت که جنگل‌سوزی از استان‌های دیگر هم گزارش شد: منیتوبا، نیوفاندلند و لابرادور، نُوا اسکوشیا، کبک، انتاریو، ساسکاچوان، نیوبرانزویک و قلمروهای شمال‌غرب. مقام‌های استانی از دولت فدرال و ارتش تقاضای کمک کردند.

گرچه ساکنان انتظار نداشتند هنوز بهار تمام نشده، شاهد جنگل‌سوزی باشند، آمارها نشان می‌دهد بروز این پدیده در فصل بهار با بارندگی‌های اندک سابقه داشته است. رعدوبرق‌های بهاری و درختان خشک مثل کبریت مشتعل کنار بشکه بنزین‌اند و نمی‌توان جز حریق مرگبار انتظار دیگری داشت. تداوم و گستردگی این آتش‌سوزی بی‌سابقه بود و با وجود بارندگی‌های مکرر، همچنان در برخی مناطق ادامه دارد و (تا زمان نوشتن این گزارش) به طور کامل مهار نشده است.

آخرین درخت سبز سر راه

پدیده‌هایی که در طبیعت رخ می‌دهند، پیچیده و درهم‌ تنیده‌اند. نمی‌توان آن‌ها را با یک جواب ساده توصیف و توجیه کرد. اما انگار این رویه ساده‌سازی مثل بیماری کرونا همه‌گیر شده است. اگر تا سال‌ها پاسخ به همه فجایع و بحران‌های محیط‌ زیستی در ایران، سوءمدیریت بود، چند سالی است که در غرب نیز پاسخ ساده تغییرات اقلیمی است. البته پژوهشگران و اهل دانش پیوسته هشدار داده‌اند که تغییرات اقلیمی عامل بروز پدیده‌هایی مثل خشکسالی یا آتش‌‌سوزی در جنگل‌ها نیست بلکه می‌تواند روند، سرعت و شدت آن‌ها را تشدید کند.

در اثر تغییرات اقلیمی، برف‌ها زودتر ذوب و گیاهان زودتر خشک می‌شوند. یک جرقه، چه رعد‌وبرق باشد چه کبریت یک گردشگر،‌ می‌تواند پهنه وسیعی را شعله‌ور کند. بادهای گرم و خشک نیز این شعله‌ها را فروزان‌تر و مهارناشدنی‌تر می‌کند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

همچنین تغییرات اقلیمی می‌تواند باعث افزایش فعالیت و جمعیت سوسک کاج کوهی (نام علمی Dendroctonus ponderosae) شود؛ حشره‌ای پنج میلی‌متری که چند سالی است در غرب کانادا به آفتی برای درختان خانواده کاج و به ویژه کاج ساحلی (نام علمی: Pinus contorta) بدل شده است. این حشره نیم‌سانتی که بومی آمریکای شمالی است، برای تخم‌ریزی در تنه درختان کاج تونل حفر می‌کند و همراه‌ خود قارچ‌هایی به این تونل‌ها می‌برند که بافت‌های داخلی درخت را به غذایی برای لارو‌هایشان تبدیل می‌کند. نتیجه اینکه جریان رسیدن مواد غذایی به درختان قطع و باعث مرگ درختان می‌شود. یک سال بعد تنه درختان به رنگ قرمز در می‌آید. این سوسک سیاه میلیون‌ها کاج در غرب کانادا را به چوب خشک بدل کرده است.

ماجرا به همین سادگی نیست و نمی‌توان انگشت اتهام را فقط به سمت سوسک‌ها، تغییرات اقلیمی یا آسمان کِنِس گرفت. در دهه‌های اخیر، جنگلداری به سمت بهره‌وری اقتصادی تمایل پیدا کرده است. به عبارت دیگر، درختان سریع‌‌الرشد مثل کاج ساحلی بیش از پیش کاشته شده‌اند. تعداد این درختان به‌سرعت در مناطق غربی کانادا افزایش پیدا کرد، به این دلیل که شرکت‌های چوب‌بری کاشت پرشمار آن‌ها را در دستور کارشان قرار داده‌اند؛ عملی که اکوسیستم پیچیده جنگل را از روند طبیعی خود باز می‌دارد و آن را به سمت ساده و شکننده شدن سوق می‌دهد. به علاوه، با قطع درختانی که به‌نسبت در برابر آتش مقاوم‌اند (مثل تیس و صنوبر داگلاس) و جایگزین کردن آن‌ها با درختانی که به‌سرعت می‌سوزند، جنگل می‌شود گوشت دم توپ.

ماحصل این نوع جنگلداری با نگاه صرفا اقتصادی باعث شد در دهه‌های اخیر دست‌کم ۳۰ میلیون هکتار درخت از خانواده کاجیان از بین برود. با این حال، بسیاری از رسانه‌‌های کانادا به نقل از مقام‌ها یا کارشناسان مسئول تغییرات اقلیمی را عامل اصلی و متهم ردیف اول اعلام می‌کنند و کمتر از فعالیت‌های سودجویانه شرکت‌های چوب‌بری یا حتی ضعف مدیریت منابع طبیعی سخنی به میان می‌آورند.

دولت فدرال و دولت‌های استانی «استراتژی آتش‌سوزی در عرصه‌های بکر کانادا» را در سال ۲۰۰۵ تدوین کردند. در آن زمان پیشنهاد این بود که برای کاهش مخاطره جنگل‌سوزی به بودجه‌ای معادل ۲.۳ میلیارد دلار کانادا نیاز است. پس از گذشت ۱۰ سال، فقط ۱.۴ میلیارد دلار (بیش از ۶۳ درصد آن) هزینه شده است؛ نشانه‌ای از اینکه دانش و راهنمای کافی برای اجرای کار درست وجود دارد اما انگار قرار نیست آن کار درست و تمام‌وکمال انجام شود. آنچه کانادا در این بهار از سر گذراند، نه زنگ خطر بلکه ناقوسی بود پرسروصدا از آینده‌ای نزدیک که باید باز هم منتظرش بود.

درخت تن‌سیاه سربلند

جنگل‌سوزی در کانادا نکات آموزنده‌ای دارد. از جمله اینکه ساده‌سازی اکوسیستم‌های طبیعی با هدف دستیابی به منافع اقتصادی تا چه میزان می‌تواند مخاطرات ناشی از انفجار جمعیت حشرات، تبدیل شدن آن‌ها به آفت، کاهش رطوبت خاک و خشک شدن درختان و متعاقب آن جنگل‌سوزی‌ها را افزایش دهد.

مدیریت بحران از دیگر نکات آموزنده است. به جای آنکه مردم محلی با بیل و سطل مشغول خاموش کردن آتش باشند، در همان روزهای اول، هزار آتش‌نشان و سرباز دوره‌دیده به مناطق درگیر حریق اعزام شدند. این تعداد با توجه به افزایش شمار و گستردگی آتش کافی نبودند و صدها آتش‌نشان‌ از کشورهای دیگر راهی کانادا شدند. به عنوان مثال، ۱۰۹ آتش‌نشان فرانسوی به مناطقی در استان کبک رفتند. داشتن «رابطه نرمال» با سایر کشورها از دیگر آموزه‌هایی است که در کشورهایی با مدیران‌ مبتلا به بیماری «بیگانه‌هراسی‌»‌ بعید است به کار گرفته شود.

نحوه پایش پیش‌‌بینی وقوع آتش، سیستم‌های هشداردهنده و نیز دیده‌بانی روزانه آتش با بهره‌گیری از فناوری‌های سنجش از دور و سنجنده‌ها در محل، مثل ساعتی دقیق به کار خود مشغول بودند و با اطلاع‌رسانی به‌موقع سعی کردند خسارات جانی و مالی را کاهش دهند. راه‌اندازی این سامانه‌ها که به فناوری‌های روز و کارشناسان زبده نیازمند است، البته با مدیریت فامیلی و بیگانه‌هراسی محقق نمی‌شود.

روند بهره‌کشی بی‌ضابطه از طبیعت ایران به دلیل «سوءمدیریت عمدی» طی چهار دهه اخیر، نشان می‌دهد حکومتی‌ها و دولتی‌های این سرزمین تمایلی به حفاظت میراث طبیعی ندارند، چه رسد به اینکه بخواهند از جنگل‌سوزی گسترده در کانادا نکاتی بیاموزند. چند هکتار دیگر از جنگل‌های ایران باید خاکستر شود و چند ایرانی دیگر باید حین مهار آتش جان فدا کنند تا مدیران ارشد کشور اقدامی درخور انجام دهند؟ کسی برای این دو پرسش پاسخی دارد؟

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه