ایران: شکستن ماشین مطلق‌سازی

این اولویت‌بندی هدف‌ها است که باید موردتوجه قرار گیرد: اولویت ما کندن ریشه اسلام است، یا نجات ایران؟

در چند ماه گذشته که گفتمان بازگشت به مشروطیت در سپهر سیاسی ایران جایی روزبه‌روز بزرگ‌تر یافته است، پاره‌ای از هم‌میهنان نگرانی‌هایی را در این زمینه ابراز داشته‌اند. یک نگرانی که بیش از همه مطرح می‌شود این است که قانون اساسی مشروطه با توجه به بندهایی که مربوط به نقش اسلامی می‌شود، ممکن است از پیشرفت سیاسی – اجتماعی ایران با معیارهای سیاسی جهان امروز جلوگیری کند.

یک استاد دانشگاه از داخل ایران می‌نویسد: «ایران نمی‌تواند بدون کندن ریشه‌های اسلام، در مسیر آزادی و ترقی قرار گیرد.»

مسئله این است که ایران امروز در یک بن‌بست تاریخی قرار دارد و به گمان من، کم‌هزینه‌ترین وسیله برای خروج از این بن‌بست استفاده از فرهنگ مشروطه و قانون اساسی آن دست‌کم در دوران انتقالی است. کندن ریشه اسلام چه به‌حق چه به‌ناحق، یک طرح است و خروج ایران از بن‌بست نکبت‌بار کنونی، طرحی دیگر. درنتیجه این اولویت‌بندی هدف‌ها است که باید موردتوجه قرار گیرد: اولویت ما کندن ریشه اسلام است، یا نجات ایران؟

یک کنشگر سیاسی پادشاهی‌‌خواه نیز نگرانی خود را از «بازگشت به مشروطیت» چنین بیان می‌کند: «در قانون اساسی مشروطه، پادشاه می‌بایستی مذهب جعفری داشته باشد و در ترویج آن بکوشد، آیا این به معنای آمیختن مذهب و سیاست نیست؟»

پاسخ این است: آری، اما آنچه اهمیت دارد کردار و نتیجه کردار است. آیا اصل مورد بحث سبب شد که پادشاهان ایران، از مظفرالدین شاه گرفته تا محمدرضاشاه، ترویج مذهب حقه جعفری را در صدر دغدغه‌‌ها و برنامه‌های خود قرار دهند؟ از پنج پادشاه دوران مشروطه فقط یک تن، محمدرضاشاه پهلوی، کوشش‌هایی در این زمینه به خرج داد. اما این کوشش‌ها خلاصه می‌شود در حفظ ارتباط احترام‌آمیز با بعضی آیت‌الله‌ها، کمک به ترمیم و تزیین بقاع متبرکه و اعزام دو روحانی(موسی صدر در لبنان و مهدی روحانی در پاریس) برای ترویج تشیع.

از این گذشته، تفویض یک نقش مذهبی به یک پادشاه الزاما مانعی در راه پیشرفت کشور نیست. در بریتانیا، چارلز سوم هم پادشاه است و هم رئیس کلیسای انگلیسی در یک نظام سلطنتی که شعارش «خدا و قانون من (یعنی پادشاه) است».

هیچ موردی را نمی‌توان یافت که تفویض نقش مذهبی به یک پادشاه، مانع تغییر و تحول و ترقی در یک جامعه شده باشد.

یک کنشگر سیاسی دیگر با انتقاد از طرح بازگشت به مشروطه می‌گوید: «در قانون اساسی به یک گروه پنج نفری از روحانیون حق وتو داده شده است. به عبارت دیگر در اینجا نوعی ولایت فقیه مطرح است.»

اما در اینجا نیز روایت با واقعیت نمی‌خواند. روحانیون هرگز نتوانستند در انتخاب ۲۰ مجتهد که پنج تن از آنان می‌بایستی با قرعه یا زدوبند با مجلس شورای ملی انتخاب شوند، به توافق برسند و درنتیجه، مشکل خیالی هرگز تحقق نیافت. ایران در دوران شاهان پهلوی آنچه را می‌توانست برای تغییر و تحول و به‌روز شدن خود انجام داد، بی‌آنکه با «وتو» روحانیون روبرو شود. یکی از نخستین اقدام‌های رضاشاه کبیر ایجاد بانک ملی ایران بود. پیش از آن، روحانیون شیعه مخالف ایجاد بانک‌‌های ایرانی بودند، زیرا بانکداری را نوعی رباخواری می‌دانستند. درنتیجه، چند بانک خارجی ازجمله بانک پادشاهی انگلیس و بانک استقراضی روس، بخش بزرگی از ایران را زیر سلطه داشتند. با ایجاد بانک ملی، این دولت ایران بود که کنترل حجم پول در گردش، تامین اعتبارات و تثبیت ارزش پولی را به دست گرفت.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

سپس عبور از سد روحانیون با ایجاد شرکت بیمه ایران ادامه یافت. روحانیون بیمه را ضد اسلامی می‌دانستند، زیرا به گمان آنان سدی در راه معیشت الهی است. اگر الله بخواهد خانه شما را در آتش افکند و شما را مجازات کند، چرا باید به بیمه اجازه داد که جلو این مجازات را با پرداخت غرامت به شما بگیرد؟ ایجاد بیمه ملی به انحصار بیمه روسی اینگستراخ و شرکت‌های دیگر اروپایی – ازجمله لوید لندن – در ایران پایان داد.

ایجاد ارتش ملی و تعیین پادشاه به‌عنوان فرمانده کل قوا و نهادی که جنگ و صلح را رهبری می‌کند، نیز با وجود مخالفت روحانیون شکل گرفت. از آن پس، این یا آن مرجع تقلید اجازه اعلام جهاد و کشاندن کشور به جنگ را نداشت.

بسیاری اصلاحات و تغییرات دیگر در همه زمینه‌های زندگی ایرانی، بدون ‌توجه به «وتو» روحانیون تحقق یافت. گرفتن کنترل اوقاف که بخش بزرگی از اقتصاد زراعی را تشکیل می‌داد، یکی از آن تغییرات بود که قدرت اقتصادی روحانیت شیعه را کاهش داد. در همان راستا، لغو معافیت مالیاتی برای پرداخت خمس، زکات و سهم امام نیز گامی بزرگ بود.

روحانیون با بسیار تغییرات دیگر همچون شبکه انتقال خون، تشریح در دانشکده پزشکی، مدارس دخترانه، ارجاع بیماران زن به پزشکان مرد، آموزش علوم مدرن ازجمله تئوری داروین و پذیرفتن اصول فیزیک امروزی ازجمله اینکه زمین سیاره‌ای است که به دور خورشید می‌گردد نیز مخالف بودند. آنان همچنین با زیست‌شناسی، جانورشناسی و زمین‌شناسی مدرن نیز مشکل داشتند، زیرا علوم مورد بحث، فرضیه قرآنی خلق کائنات در شش روز را زیر سوال می‌برد.

روحانیون در عرصه هنری و فرهنگی نتوانستند مانع پیدایش اپرا، تئاتر، سینما، سالن کنسرت، میخانه، کاباره و کازینو شوند. عکاسی، کاریکاتور، نقاشی و مجسمه‌سازی نیز، با وجود حرام بودن، جای خود را در ایران پسامشروطیت تثبیت کردند.

در همان حال که نویسندگان اسلام‌ستیز مانند سید احمد کسروی و صادق هدایت، آثار خود را منتشر می‌کردند، نویسندگان اسلام‌گرا مانند سید کاظم عصار و علامه طباطبایی نیز در پناه قانون مشروطه می‌نوشتند و تبلیغ می‌کردند. در مشروطه هم برای ایرانگرایان تندرو و هم برای مدعیان اسلام ناب محمدی جا بود.

در دوران محمدرضاشاه انواع اسلام‌گرایی عرضه می‌شد، بی‌آنکه مسیر تغییرات موردنیاز کشور را سد کند. اصلاحات ارضی از دید روحانیون، نوعی غصب بود، اما انجام شد. در قانون کار اسلامی، کارگر عملا برده کارفرما است، اما در دوران مشروطه قوانین کار ایران بر اساس پیشرفته‌ترین دکترین‌ها در این زمینه، نوشته می‌شد. قانون حمایت خانواده، پذیرفتن زنان در شبکه قضایی و سپس حتی در نهادهای نظامی و دیپلماتیک با وجود مخالفت اعلام شده یا تلویحی روحانیون صورت گرفت. قانون مشروطه در احوال شخصیه، تعدد زوجات و صیغه‌گری را به رسمیت نشناخت. همچنین تبعیض علیه زنان در مسئله ارث هرگز در چارچوب قانون پذیرفته نشد و در سطح انتخاب فردی میراث‌دهنده باقی ماند.

درحالی‌که اسلام ناب محمدی علاقه‌مند بود همه‌چیز را دیکته کند: چه بپوشیم، چه بخوریم، چه بنوشیم، چه بخوانیم، چه ببینیم و ...، قانون اساسی مشروطه کل آن سیستم «یجوز و لایجوز» را برهم زد.

بعضی اسلام‌گرایان تلاش کردند تا نقاب یک مدرنیسم کاذب به چهره بزنند و جلوی تغییر و تحول ایران را به بهانه مبارزه با استبداد یا «امپریالیسم» بگیرند. علی شریعتی مقلد گورویچ فرانسوی، مرتضی مطهری مبلغ هگلیسم اسلامی، مصباح یزدی مقلد هایدگر آلمانی، عبدالکریم سروش مقلد کارل پوپر انگلیسی و سید حسن نصر منشی خصوصی شهبانو فرح و تئوریسین «مریمیه» تلاش کردند تا توهمات دیرین روحانیون را در لباس امروزی به میدان بفرستند.

برای رعایت انصاف باید یادآور شویم که در تمام دوران مشروطه، اکثریت روحانیون شیعه تغییرات و اصلاحات دو پادشاه پهلوی را گاه با رضایت اعلام نشده و گاه با اکراه پذیرفتند. گروه فداییان اسلام که آیت‌الله رو‌ح‌الله خمینی از دوستداران آن بود، در اقلیت قرار داشتند. تمامی مراجع تقلید از آیت‌الله ابوالقاسم اصفهانی گرفته تا آیت‌الله خوئی خطوط ارتباطی خود را با دولت‌های مشروط حفظ کردند.

به عبارت دیگر، تغییرات و تحولات ایران دوران مشروطه با مانع «کمیته پنج مجتهد یا حق وتو» روبرو نشد.

بدین‌سان، ساختن یک لولو خرخره از بندی که هرگز تحقق نیافت، نباید ما را از بازگشت به مشروطه دلسرد کند- آن هم زمانی که ۴۴ سال نکبت زیر سلطه مشروعه بیزاری از دیانت را به اعماق جامعه ایران کشانده است.

این واقعیت که مشروعه بعد از ۴۴ سال قدرت مطلقه نتوانسته است بسیاری از دستاوردهای مشروطه را از بین ببرد، نشان می‌دهد که مخالفت با بازگشت به مشروطه به بهانه بندهای اسلامی قانون اساسی بی‌مورد است. از این گذشته دو بند مورد بحث را می‌توان در فرصت مناسب و با تشکیل مجلس موسسان تغییر داد. در هر حال غیر‌اسلامی بودن مشروطه با ضد اسلامی بودن بعضی کاسه‌های داغ‌تر از آش فرق دارد.

مشروطه از تمامی میراث فرهنگی – تاریخی ایران به سود جامعه بهره می‌گیرد و اسلام بخشی از این میراث است. ما ز قرآن مغز را برداشتیم – پوست را نزد خران بگذاشتیم.

بعضی مخالفان بازگشت به مشروطه می‌گویند: همه حرف‌ها درست، اما ایران سوئد نیست که مشروطه پادشاهی داشته باشد.

درست است، ایران سوئد نیست و خوشبختانه سوئد هم ایران نیست. ما در دنیا و دورانی قرار داریم که هر دولت – ملت هویت خود را دارد. اما فراموش نکنیم که سوئد در سال ۱۹۲۱ میلادی،  یعنی ۱۵ سال بعد از انقلاب مشروطه در ایران، در جدول دموکراسی‌های مشروطه قرار گرفت. از این گذشته، سوئد در چارچوب میراث مسیحی‌اش از آغاز اصل تمییز قیصر از مسیح را پذیرفته بود، حال آنکه ایران ناچار بود از ثنویت امام – شاه، یک سنتز جدید بسازد.

باری برگردیم به اصل مطلب، امروز انتخاب مابین مشروعه شکست خورده و مشروطه زخم‌دیده اما هنوز نیرومند، است. مشروطه فراگیر است و مشروعه چیزی جز ماشین مطلق‌سازی از طریق حذف همه گزینه‌های شناخته‌شده یا آرمانی است. آنان که مشروطه را رد می‌کنند، خواه ناخواه در سوی ماشین مطلق‌سازی قرار می‌گیرند. برعکس آنان نیز که به نام مشروطه دیگر گزینه‌های احتمالی یا حتی خیالی را حذف می‌کنند، در عمل به ادامه نکبت مشروعه کمک می‌کنند.

مشروطه به ما امکان می‌دهد که نگذاریم دیگران میهن ما را به ماجراهای خطرناک به ‌نام قانون اساسی‌های جعل‌شده در آمریکا و اروپا بکشانند و با طرح برنامه‌‌های صد تا یک غاز مانند رفراندوم تحت نظارت بین‌المللی – طرحی که در مستعمرات به کار برده‌اند- آزادی، استقلال و امنیت ما را در خطر افکنند. ما قیم لازم نداریم و می‌دانیم چگونه با بهره‌گیری عاقلانه از میراث سیاسی خودمان، به زیگزاگ پس از ۱۳۵۷ پایان دهیم.

این را نیز بدانیم که قدرت‌های بیگانه هرگز کمترین منافع خود را به سود ما رها نخواهند کرد. آنان که از درون ماشین مطلق‌سازی نارضایتی خود را اعلام می‌کنند، باید بدانند که «نه گفتن» به این ماشین کافی نیست و بدون عرضه یک گزینه شناخته‌شده نخواهند توانست به نجات ایران از نکبت کنونی، کمک کنند. به‌جای سخن گفتن از «رفراندوم» و ایجاد همهمه پیرامون «اصلاحات موضعی» نظام خمینی‌گرا، آنان باید به گفتمان فراگیر مشروطه، یعنی حاکمیت ملی، بپیوندند.

سرانجام حتی مومنان واقعی، آنان که مهر «ایمان العجائز» خورده‌اند، باید بدانند که اسلام در چارچوب نظام کنونی، آینده‌ای ندارد و فقط در یک نظام مشروطه می‌تواند جای خود را حفظ کند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه