تعامل و تساهل با حکومت جمهوری اسلامی حاصلی ندارد

با توافق هسته‌ای جزئی و موقت نمی‌توان از برنامه‌های توسعه‌طلبانه و بی‌ثبات کننده جمهوری اسلامی ایران جلوگیری کرد

دیدار رهبر سیاسی حماس با علی خامنه‌ای در تهران، سال ۲۰۱۲ - KHAMENEI IR / AFP

اکنون خلل موجود در گفتگوهای وین به گونه کامل آشکار شده است. خلل این است که کشورهای غربی در تلاش‌اند با دستیابی به یک توافق جزئی و مقطعی، راه را برای بازگشت به توافق سال ۲۰۱۵ هموار کنند؛ توافقی که جز بی‌ثباتی و بحران، پیامد دیگری برای منطقه نداشته است.

در واقع شمار زیادی از مقام‌های دولت جو بایدن، رئیس‌جمهوری ایالات‌متحده کوشش می‌کنند با عنوان «مهار هسته‌ای ایران» به جمهوری اسلامی ایران امتیازاتی پیشکش کنند. استدلال این مقام‌ها این است: «ایران یک قدرت منطقه‌ای نیرومند است و پیروزی‌ها و دستاوردهایی نیز داشته است؛ از این‌رو ایجاب می‌کند که ایالات‌متحده آمریکا به این دستاوردها اعتراف کند و یک قدرت تاثیرگذار در منطقه را به رسمیت بشناسد». مقام‌های یادشده همراه با لابی جمهوری اسلامی ایران در واشنگتن نیز سخنان باراک اوباما را همواره تکرار می‌کنند که گفته بود: «کشورهای عربی حوزه خلیج‌فارس باید بر اساس تئوری تقسیم نفوذ در خاورمیانه با ایران همزیستی و تعامل کنند».

اما همه باید بدانند تا زمانی که رژیم جمهوری اسلامی در ایران حاکم است، سخن گفتن از آزادی مردم ایران و رهایی مردم منطقه، غیرممکن به نظر می‌رسد و اگر کشورهای غربی و در راس آن‌ها ایالات‌متحده آمریکا، برنامه‌ مناسبی در مواجهه با رژیم جمهوری اسلامی ایران تدوین نکنند، آن‌گونه که در برابر اتحاد جماهیر شوروی تدوین کردند، امیدی به آینده برای مردم ایران و مردم منطقه وجود نخواهد داشت. ولی از آنجا که اولویت‌های کنونی آمریکا نسبت به اولویت‌های دوران جنگ سرد تفاوت اساسی پیدا کرده است، رهایی مردم منطقه آرزوی دست‌نیافتنی به نظر می‌رسد.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

در حال حاضر آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی بر اساس سیاست مهار عمل می‌کند، اما فراموش کرده است که این سیاست مهار نبود که زمینه را برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی فراهم کرد، بلکه انتقال از سیاست مهار به سیاست براندازی بود که معادله را از ریشه دگرگون کرد و راه را برای فروپاشی شوروی هموار ساخت. این سیاست تاکنون در مواجهه با جمهوری اسلامی پیاده نشده است.

چنین به‌نظر می‌رسد که گویا غرب از تاریخ چیزی نمی‌آموزد، یا نیاز به این دارد که یک تجربه تلخ را چندین بار تکرار کند تا از آن درس عبرت بگیرد و فراموشش نکند. با ظهور نازیسم در آلمان، غرب سیاست مهار را پیش گرفت؛ بر اساس توافق‌نامه مونیخ در ۳۰ سپتامبر ۱۹۳۸ نویل چمبرلین، نخست‌وزیر بریتانیا همراه با ادوار دالادیه، نخست‌وزیر فرانسه توافق کردند که نواحی آلمانی‌نشین کشور چکسلواکی به خاک آلمان نازی ضمیمه شود، به امید این‌که پیشروی‌های هیتلر را مهار و از وقوع جنگ جهانی دوم جلوگیری کنند؛ آن‌هم درحالی‌که نماینده‌ای از خود کشور چکسلواکی حضور نداشت.

استالین نیز به توهم دچار شد؛ وی درحالی‌که هیتلر فرانسه، بولونیا و بلژیک را اشغال کرده بود، با تکیه بر همین توهم به سیاست مهار در مواجهه با آلمان نازی ادامه داد. او حتی «قرارداد کائوچو» را هم فسخ نکرد که بر اساس آن قطارهای اتحاد جماهیر شوروی کائوچو را از شرق در شبه‌جزیره کامچاتکا در کرانه اقیانوس آرام به برلین در آخرین نقطه در غرب منتقل می‌کردند. استالین تلاش کرد با اتخاذ این سیاست، خطر هیتلر را از کشور خود دور کند، اما برعکس هیتلر به لشکرکشی ادامه داد تا این‌که به لنینگراد، استالینگراد و حتی به پایتخت شوروی، مسکو رسید.

بعد‌ها غرب همین سیاست ناکام مهار را در برابر اتحاد جماهیر شوروی تجربه کرد تا بتواند مانع بلندپروازی‌های استالین شود، اما نتیجه‌اش این بود که کشورهای آلمان شرقی مانند برلین شرقی، بولونیا، روسیه سفید، لاتوی، لیتوانی، اوکراین، چکسلواکی، مجارستان، رومانی، بلغارستان از جمله اقمار شوروی شدند و کشورهای آسیای‌ مرکزی هم به قلمرو شوروی ضمیمه شدند.

غرب با پیروی از سیاست مهار نتوانست مانع توسعه‌طلبی آلمان نازی شود؛ از این‌رو مجبور شد به راه‌حل نظامی روی آورد. همچنین پس از سرکوب خیزش مردمی مجارستان در ۱۹۵۶ و ناکام شدن «بهار پراگ» در ۱۹۶۸ و اشغال دو کشور از سوی ارتش سرخ شوروی، غرب ناگزیر شد در مواجهه با شوروی نیروها و توانایی‌های خود را در چارچوب «پیمان ناتو» بسیج کند، بودجه هنگفتی را برای مسابقه تسلیحاتی تخصیص دهد و استراتژی نظامی، اقتصادی و تبلیغاتی واحدی را پی‌ریزی کند که درنتیجه به فروپاشی اردوگاه اتحاد جماهیر شوروی منتهی شد.

حال با توجه به تجربه‌های گذشته، می‌توان درک کرد که سیاست مهاری که غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران از آن پیروی می‌کند تا چه اندازه ضعیف و بی‌اثر است. چنانچه می‌بینیم که به‌رغم سیاست یادشده غرب، جمهوری اسلامی به تلاش‌های پیگیر خود برای ساخت سلاح هسته‌ای، توسعه سامانه موشکی و مداخله در امور کشورهای منطقه کماکان ادامه می‌دهد. این رفتار ایران برخاسته از احساسات زودگذر و یا تصمیم‌های مقطعی و تابع شرایط موقت نیست، بلکه مبتنی بر باور عمیق و ریشه‌داری است که از ایدئولوژی ولایت‌فقیه سرچشمه می‌گیرد. اهداف جمهوری اسلامی ایران بر مبنای این ایدئولوژی، عبارت است از صادر کردن انقلاب به بیرون از مرزهای ایران، تغییر دادن رژیم‌ها در کشورهای واقع در هلال شیعی با گروه‌های نیابتی خود و سپس دست‌درازی به اروپا، آفریقا، آمریکا و کشورهای شرق آسیا.

اکنون پس از مثال‌هایی که در رابطه با بی‌اثر بودن سیاست مهار و تساهل غرب در برابر نازیسم و استالینیسم آوردیم و با توجه به تجربه لبنان و اوضاع رقت‌باری که در نتیجه مداخله‌های جمهوری اسلامی و سیاست‌ توسعه‌جویانه آن در سوریه، عراق و یمن پدید آمده است، می‌توان با قاطعیت گفت که سیاست مهار و تساهل در برابر جمهوری اسلامی نتیجه ملموس و سودمندی به بار نخواهد آورد. با سیاست دلجویی و امتیازدهی و با توافق هسته‌ای جزئی و موقت نمی‌توان از برنامه‌های توسعه‌طلبانه و بی‌ثبات کننده جمهوری اسلامی ایران و تسلط آن بر کشورهای منطقه جلوگیری کرد و آن را از ساخت سلاح هسته‌ای، توسعه برنامه موشکی، قاچاق مواد مخدر به قاره‌های آمریکا و اروپا و حمایت اقتصادی و تسلیحاتی از سازمان‌ها و شبکه‌های تروریستی، بازداشت.

ما باید از تاریخ به‌ویژه از تاریخ غرب بیاموزیم و از تجربه‌های سخت و تلخی که بر بشریت گذشته است، درس عبرت بگیریم. راه روشن است؛ حل مشکل ایران تنها در این است که رژیم جمهوری اسلامی ایران سرنگون شود. برای رسیدن به این هدف باید یک برنامه راهبردی سیاسی، اقتصادی و نظامی جامع در سطح بین‌المللی تدوین شود و بر مبنای آن از نیروهای دموکراتیک مخالف جمهوری اسلامی ایران در درون و بیرون ایران پشتیبانی قاطع صورت بگیرد. در غیر این‌صورت، جهان بهای بزرگی را خواهد پرداخت.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه