چرا خمینی و خلخالی از شهریار شفیق وحشت داشتند و دستور ترور او را صادر کردند؟

شهریار شفیق افسری وطن‌پرست که نخستین قربانی عملیات‌های تروریستی برون‌مرزی جمهوری اسلامی شد

ملاقات ناوسروان شهریار شفیق با کودکان جزیره ابوموسی در تاریخ ۹ آذر ۱۳۵۰- (Iranian Navy)

۴۲ سال پیش در چنین روزی، شهریار مصطفی شفیق فرزند اشرف پهلوی، خواهر محمدرضا شاه پهلوی، در سن ۳۵ سالگی به‌دست حکومت جمهوری اسلامی ترور شد. این ترور در ساعت ۱۳ روز جمعه ۱۶ آذر سال ۱۳۵۸ در پاریس صورت گرفت، درست زمانی که شهریار شفیق در حال خروج از اقامتگاه مادرش بود. صادق خلخالی، حاکم شرع و رئیس دادگاه‌های انقلاب اسلامی، به‌طور رسمی مسئولیت این ترور را بر عهده گرفت.

بسیاری از افسران و فرماندهان نیروی دریایی در پیش و پس از انقلاب، از شهریار شفیق به‌عنوان افسری پاک‌دست، باسواد و توانمند یاد می‌کنند، افسری وطن‌پرست که سال ۱۳۵۷ از کشور خارج نشد و تا ۳۰ بهمن ۱۳۵۷ در ایران باقی ماند. با خروجش از کشور، همواره به‌دنبال سازوکاری بود برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی. محبوبیت بالای او میان افسران نیروی دریایی ارتش بی‌تردید می‌توانست در یکپارچه‌سازی آن‌ها علیه حکومت نوپای جمهوری اسلامی نقشی مهم داشته باشد.

ترور شهریار شفیق را می‌توان نقطه عطفی در تاریخ حکومت جمهوری اسلامی به حساب آورد. اگرچه بسیاری از انقلابیون شامل اسلامگرایان و طرفداران گروه‌های مارکسیستی در سال‌های پیش از انقلاب دست به ترور طیف گسترده‌ای از نظامیان و غیرنظامیان ایرانی و خارجی زده بودند، این نخستین بار بود که آن‌ها در قالب رژیم سیاسی حاکم بر یک کشور، یعنی ایران، دست به ترور مخالفان خود می‌زدند. مرگ شهریار شفیق را می‌توان سرآغازی برای ترور دگراندیشان و مخالفان حکومت در خارج از ایران به حساب آورد.  

چرا شهریار شفیق میان افسران نیروی دریایی محبوب بود؟

سرعت، چابکی و مهارت در عملیات دشوار نظامی و قدرتش برای دور زدن و انجام مانور و تاکتیک‌های ناگهانی که به تیزبینی و سرعت انتقال نیاز داشت از ویژگی‌های بارز ناخدا یکم شهریار شفیق بود. او کسی بود که در میانه میدان و در صورت تنهایی محض، حاضر بود و «می‌توانست» یک‌تنه حمله‌ای دلیرانه و پیروزمندانه را با تاکتیکی خاص و زیرکانه ترتیب دهد.

شهریار شفیق فعالیت در نیروی دریایی را در سمت افسر مخابرات ناو خرمشهر آغاز کرد. در سال ۱۳۴۷، او خلبانی هاورکرافت اِس‌آر‌اِن‌ـ‌۶ یا کلاس وینچِستِر را در انگلستان آموخت و با تحویل سه فروند از این هاورکرافت یا هواناو، در سال ۱۳۴۸، به فرماندهی نخستین اسکادران هاورکرافت رسید. او آن زمان درجه ناوسروانی داشت. در سال ۱۳۵۰، نیروی دریایی شاهنشاهی دو فروند هاورکرافت بی‌اِچ-۷ یا کلاس وِلینگتون (BH-7 Wellington Class) را از انگلستان دریافت کرد. او پس از مدتی، به‌عنوان فرمانده گردان هاورکرافت، خلبانی این هاورکرافت عظیم‌الجثه را نیز آموخت.

شهریار شفیق به همراه مادرش اشرف پهلوی در حال بازدید از جزیره ابوموسی در روز دهم آذر ۱۳۵۰. (Iranian Navy)

در جریان عملیات آبی-خاکی نیروی دریایی شاهنشاهی برای بازگرداندن حق حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه تنگه هرمز یعنی ابوموسی، تنب کوچک و تنب بزرگ در روز ۹ آذر ۱۳۵۰، شهریار شفیق خلبانی یک فروند هواناو بی‌اِچ-۷ را بر عهده داشت. این هاورکرافت با شماره ۱۰۱ (نخستین هاورکرافت بی‌اِچ-۷ ایران) وظیفه تخلیه تفنگداران و سربازان ایرانی در جزیره ابوموسی را بر عهده داشت، جزیره‌ای که بر اساس توافق با شیخ‌نشین شارجه، بدون هیچ‌گونه مخاصمه‌ای به کنترل ایران درآمد.

به دنبال مقاومت افسران پلیس هندی مستقر در اداره پلیس جزیره تنب بزرگ به دستور شیخ‌نشین راس الخیمه، که به مرگ شماری از سربازان ایرانی شرکت‌کننده در عملیات بازپس‌گیری جزیره منجر شد، ناوسروان شفیق همراه ناخدا سوم خزعل با هلیکوپتر از جزیره ابوموسی به تنب آمدند و با استفاده از دیوار ساختمان و شهامت ناوسروان شفیق و ناخدا خزعل، به پشت پاسگاه رفتند، از در عقب پاسگاه وارد شدند و افراد پاسگاه را که مدام تیراندازی می‏‌کردند، وادار به تسلیم کردند. 

خاطرات بهزاد معزی، خلبان هواپیمای آخرین پادشاه ایران، از شهریار شفیق

از دیگر ویژگی‌های بارز شهریار شفیق، مردمی و خاکی بودنش بود. پس از تثبیت حق حاکمیت ایران بر جزایر سه‌گانه، او میان ساکنان ابوموسی و تنب بزرگ رفت و برایشان سخنرانی کرد و هدایای دولت شاهنشاهی ایران را به آن‌ها داد. او همچنین دستور ساخت مدارس جدیدی برای کودکان جزیره ابوموسی صادر کرد.

سرهنگ بهزاد معزی (وفات ۲۱ دی ۱۳۹۹ در پاریس)، خلبان سابق هواپیمای سوخت‌رسان بویینگ ۷۰۷‌ـ۳جی۹سی و همچنین خلبان سابق هواپیمای بویینگ ۷۰۷-۳۸۶سی آشیانه سلطنتی موسوم به شاهین، که مورد استفاده محمدرضا شاه پهلوی بود، در کتاب خاطراتش از شهریار شفیق می‌گوید:

«در زمان سیل اهواز (۶ بهمن ۱۳۴۷)، ارتش چند هواپیما را برای کمک‌رسانی بسیج کرد و ما بسته‌های غذایی و خرما و برنج و مواد غذایی و پتو و... را بار زده و هوایی در مناطق جنوبی توزیع می‌کردیم. شهریار شفیق فرمانده قسمت هاورکرافت بود و آمده بود تا به سیل‌زده‌ها کمک کند. او چهره مردمی و محبوبی داشت. شهریار با مردم می‌جوشید و من از نزدیک می‌دیدم که چقدر با پرسنل صمیمی است. امکان نداشت کسی از بیرون او را ببیند و بفهمد او از خاندان سلطنتی است؛ نه غروری نه تکبری. پا به پای همه کار می‌کرد. در همین جریان سیل اهواز، کسانی که با او کار می‌کردند می‌گفتند شهریار امان همه را بریده است. خودش بیشتر از همه کار می‌کند و ما را هم می‌کشد دنبال خودش. شهریار می‌گفت این مردم سیل‌زده منتظر ما هستند... هاورکرافت هم همه جا می‌رفت و شهریار از هیچ کمکی دریغ نمی‌کرد.»

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

«در جریان یکی از توزیع بسته‌ها، چند سری به‌جای پنج کامیون، دو سه کامیون بیشتر برنمی‌گشت. من موضوع را به او اطلاع دادم و او نشستی برگزار کرد. فرمانده لشکر شروع کرد به مدح و ستایش که در سایه توجهات اعلیحضرت... که ناگهان شهریار حرفش را قطع کرد و گفت این چیزها را نمی‌خواهد بگویید، بیا پایین! فرمانده لشکر از پشت تریبون آمد و شهریار پرسید وقتی مثلا پنج کامیون جنس از تهران می‌آید کجا تخلیه می‌شود؟ فرمانده جواب داد قربان، می‌آورند در لشکر تحت نظارت خودم، به بسته‌های کوچک‌تر تقسیم می‌شود تا به مردم برسانیم... شهریار گفت پس چرا پنج کامیون که از تهران می‌آید سه تایش ذوب می‌شود؟! گفت نه چنین نیست! شهریار گفت پس چرا در شهر جلوی مغازه‌ها پر است از اجناس صلیب سرخ؟! این‌ها از کجا به آن‌جا رفته‌اند؟ فرمانده لشکر رنگش پرید و گفت بررسی می‌کنیم. شهریار گفت بررسی نمی‌خواهد، از این به بعد، پنج کامیون که می‌آید بایست پنج کامیون و حتی بیشتر جنس بیاید. غیر از این باشد، شما درجه‌هایتان را از دست می‌دهید! از آن به بعد، دیدیم که اجناس حتی بیشتر از پنج کامیون به‌طور منظم می‌رسد و فرمانده لشکر هم که به گزارش ما پی برده بود، حسابی با ما بد شد...»

هاورکرافت بی اِچ-۷ با شماره ۱۰۱ به خلبانی شهریار شفیق در جزیره ابوموسی در تاریخ ۹ آذر ۱۳۵۰. (Iranian Navy)

بهزاد معزی در بخش دیگری از کتابش، درباره شهریار شفیق نوشته است:

«از یکی از دوستانم به نام رضا فرزکناری، که از پرسنل نیروی دریایی بود، تعاریف زیادی از مردمی بودن شهریار شفیق شنیدم. رضا می‌گفت یک بار روی عرشه ناو داشتم تاریخ کپسول‌ها را بازرسی می‌کردم. برای این کار، دور می‌زدم و تاریخ مصرف کپسول‌ها را یادداشت می‌کردم. اگر تاریخش منقضی می‌بود، بایست آن را برمی‌گرداندم. فرمانده ناو از بالا نگاه می‌کرد که دارم روی ناو می‌گردم و کپسول‌ها را می‌بینم. در همین موقع، شهریار هم از طرف دیگر نگاه می‌کرد. فرمانده داد زد اوی ... داری چکار می‌کنی؟ داری برای خودت ول می‌گردی؟! من چیزی نگفتم و او دوباره تکرار کرد و شهریار که در جریان ماجرا بود آمد روی عرشه به فرمانده گفت (فحش) خودت هستی! این دارد کپسول‌ها را چک می‌کند. اگر یک بار دیگر با پرسنل این‌طور صحبت کنی، گزارش می‌کنم درجه‌ات را می‌گیرند!»

«رضا نقل می‌کرد که پرسنل خیلی شهریار را دوست داشتند زیرا کاملا بی‌ادعا و بی‌آلایش بود. بعد از انقلاب هم پرسنل نیروی دریایی، حتی پرسنل انقلابی، برخلاف میل شهریار او را فراری دادند. چون خودش می‌گفت من که کاری نکردم، چرا فرار کنم؟! به او می‌گویند شلوغ پلوغ است، می‌گیرند شما را می‌کشند! این شد که شهریار نهایتا موافقت کرد و از کشور خارج شد.»

خاطرات دریاسالار کمال حبیب‌اللهی از شهریار شفیق

دریاسالار کمال حبیب‌اللهی، آخرین فرمانده نیروی دریایی شاهنشاهی در مصاحبه‌ای با ضیاء صدقی در جریان پروژه «تاریخ شفاهی ایران» در دانشگاه هاروارد درباره شهریار شفیق گفت:

«والاگهر ناخدا یکم شفیق یکی از بهترین افسرهای نیروی دریایی بود. روزی که من تقاضای درجه ناخدا یکمی‌شان را از اعلی‎حضرت کردم، اعلی‎حضرت نمی‌داد درجه‌شان را. اصولا شهریار شفیق مدتی سال‌ها پیش مظنون بود، حتی فکر می‌کردند ممکن است ایشان به عراق فرار کنند، ضداطلاعات کنترل می‌کرد ایشان را.»

«{به پادشاه} گفتم قربان این نه این است که ایشان از خاندان شما هستند، این افسر خوبی است، من وظیفه‌ام است افسر خوب را زودتر بکشم بالا. و تصویب کردند، ولی ته دلشان زیاد خوشحال نبودند. شهریار شفیق ثروتمند هم بودند ایشان، یک دفعه به من گفت که من فقط ده میلیون دلار از پدرم به من به ارث رسیده است. ولی خب، آن ثروت پدری است. خودش آدم خیلی تمیزی بود، خدا رحمت کند، بی‌احتیاطی داشت، فعالیت‌های خیلی خوب هم می‌کرد، در زمینه‌های ضدانقلاب به‌اصطلاح.»

درباره قاتلان شهریار شفیق چه می‌دانیم

دو گلوله‌ای که از سلاح کمری عبدالله برقعی شلیک شد و از پشت به سر و گردن شهریار شفیق اصابت کرد سبب مرگ او شد. عبدالله برقعی یک اسلام‌گرای افراطی بود که حکومت جمهوری اسلامی برای این عملیات ترور انتخاب کرده و به فرانسه فرستاده بود. اما پیش از او، فرد دیگری به نام غلامحسین مستقیمی تهرانی اطلاعات لازم را برای عبدالله برقعی جمع‌آوری کرده بود. ایرج مصداقی، نویسنده و روزنامه‌نگار، درباره عبدالله برقعی و غلامحسین مستقیمی‌ تهرانی، دو قاتل شهریار شفیق، گفت: «غلامحسین مستقیمی‌ تهرانی در مراحل طرح و اجرای ترور شهریار شفیق، نقش فعال و اصلی را بازی کرد. مراحل شناسایی و رفت‌و‌آمد شهریار شفیق در پاریس به مدد اعضای انجمن اسلامی در خارج از کشور که پس از انقلاب، به زائده رژیم بدل شده بود، انجام گرفت و امور لجستیک و مالی و اطلاعاتی و ارتباطی بین داخل و خارج برای اجرای این طرح، توسط مستقیمی‌ تهرانی سازماندهی شد.»

عبدالله برقعی، فردی که که شهریار شفیق را در پاریس ترور کرد، پس از آغاز جنگ به‌عنوان نیروی بسیج مردمی به جبهه رفت و در ۲ فروردین ۱۳۶۱، در عملیات فتح المبین در نزدیکی دزفول کشته شد.

روزنامه‌ اطلاعات سه سال پس از ترور شهریار شفیق، در ۹ فروردین ۱۳۶۱، در صفحه ۱۱ نوشت: «شهید برقعی از جوانان پرشور حزب‌الله قم بود که در مبارزه با گروه‌های ضدانقلاب و حذف لیبرال‌ها از صحنه سیاست تلاشی خستگی‌ناپذیر را پیشه خود کرده بود و هم او بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نسبت به اعدام انقلابی شهریار شفیق، در پاریس اقدام کرد و پس از جاری نمودن حکم خدا، دو تیر خلاص به او شلیک نمود و بدون آنکه برگه‌ای از خود به جا نهد، پاریس را ترک گفت.»

در زندگی‌نامه‌ عبدالله برقعی، ضمن آنکه از او چهره‌ یک «رمبو اسلامی» ساخته شده، آمده است که او در جریان انقلاب نیز مرتکب قتل شده بود.

ایرج مصداقی درباره سایر اقدام‌های تروریستی مستقیمی تهرانی افزود: «مستقیمی‌ تهرانی که به‌تازگی از عملیات تروریستی پاریس بازگشته بود، این بار برای انجام عملیات تروریستی، با پاسپورت جعلی همراه با تیمی دیگر به‌عنوان بازرگان روانه لندن شد. گفته می‌شود او عملیات ترور بختیار در پاریس را نیز در برنامه داشت. ظاهرا قرار بود بختیار را در یک ملاقات به قتل برسانند و عمرش وفا نکرد. هرچند دوماه بعد انیس نقاش در یک اقدام کور تروریستی تلاش کرد وارد آپارتمان بختیار شود و در اثر شلیک وی، یک پلیس و یک عابر پیاده به قتل رسیدند.»

دولت فرانسه و بسیاری از دولت‌های اروپایی ترور شهریار شفیق را محکوم نکردند و به آن بی‌توجهی کردند. همین بی‌توجهی آن‌ها سبب شد تا حکومت جمهوری اسلامی در نخستین سال‌های عمرش، دست به ترور ده‌ها دگراندیش و مخالف بزند. ترورهای برون‌مرزی حکومت جمهوری اسلامی با تاسیس وزارت اطلاعات و به قدرت رسیدن علی خامنه‌ای به‌عنوان رهبر جمهوری اسلامی، دو چندان شد، ترورهایی که با نظارت مستقیم علی خامنه‌ای، فرمانده کل قوا، و علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس‌جمهوری وقت، ده‌ها نفر از جمله فریدون فرخزاد، شاپور بختیار و بسیاری دیگر از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی را به کام مرگ فرستاد، ترورهایی که در سال‌های اخیر به‌علت تلاش سازمان‌های امنیتی و اطلاعاتی کشورهای اروپایی کاهش یافته‌اند اما به نظر نمی‌رسد تا پایان عمر این حکومت پایانی برایشان وجود داشته باشد.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه