«دشت خاموش» در سرزمین تاریک

فیلم احمد بهرام نه عمق فیلم‌های شهیدثالث را دارد نه شوخ و شنگی فیلم‌های کیارستمی را

فیلم «دشت خاموش» به نویسندگی و کارگردانی احمد بهرامی - هنرآنلاین

«دشت خاموش» به نویسندگی و کارگردانی احمد بهرامی یکی از فیلم‌های مطرح سال‌های اخیر سینمای مستقل ایران بوده است که جوایز زیادی از جشنواره‌های معتبر جهانی دریافت کرده است. در هفتاد و هفتمین دوره جشنواره فیلم ونیز، در بخش افق‌ها، برنده جایزه بهترین فیلم شد و جایزه انجمن اعتماد ملی ایتالیا در همین جشنواره را هم تصاحب کرد. «دشت خاموش» ضمنا برنده جایزه فیپرشی، جایزه ویژه انجمن منتقدان جهان، نیز شد. همچنین، یکی از سه فیلمی بود که قرار بود به عنوان نماینده سینمای ایران به اسکار معرفی شود که در نهایت «قهرمان» اصغر فرهادی به اسکار معرفی شد. خود بهرامی هم داور جشنواره فیلم «کارتاژ» تونس شد و مسعود امینی تیرانی مدیر فیلم‌برداری «دشت خاموش» نیز در پانزدهمین دوره جوایز فیلم آسیا، جایزه بهترین فیلم‌بردار را برای «دشت خاموش» گرفت.

«دشت خاموش» به صورت سیاه و سفید و کادر چهار به سه پخش شده است، و از همان اول نشان می‌دهد که قرار است فیلمی خاص ببینیم، فیلمی که با این شگرد می‌تواند به دهه‌های گذشته ارجاع بدهد هرچند مضمون آن به‌روشنی و وضوح، به اوضاع و احوال کنونی جامعه و کارگردان و مردم و قدرت حاکم که هم «آقا» است و هم «خان» می‌پردازد. 

سینما مانند هر پدیده‌ دیگری انواع گوناگون دارد، چه از حیث ژانر و گونه، چه از حیث پی‌رنگ یا تقسیم‌بندی‌های فرمی یا محتوایی، که البته از آنجا که شکل و محتوا با هم رابطه متقابل و گاه این‌همانی دارند، تعیین یکی، دیگری را نیز مشخص می‌کند. از نظر ریتم و ضرب‌آهنگ هم می‌توان فیلم‌ها را به کند و آهسته یا تند و سریع تقسیم کرد. فیلم‌های کند فیلم‌هایی هستند که میزان پلان‌ها در هر صحنه آن‌ها بسیار کم است و گاه با سکانس پلان روبه‌رو هستیم، یعنی یک صحنه یا سکانس در یک پلان اتفاق می‌افتد، چیزی که در «دشت خاموش» وجود دارد و تمام سکانس‌ها و صحنه‌های آن تک‌پلانی هستند.

در سینمای ایران، سکه فیلم‌های با ضرب‌آهنگ کند به نام «سهراب شهیدثالث» ضرب شده است و «دشت خاموش» هم بسیار شهیدثالث‌وار است، اما فقط در شکل. در مضمون، هرچند مانند فیلم‌های شهیدثالث روزمر‌گی را به تصویر می‌کشد، اما کارگردان درک عمیقی از فیلم‌های شهیدثالث ندارد و فقط به ریتم کند فیلم‌های شهیدثالث توجه کرده است، در حالی که فیلم‌های شهیدثالث مشخصات دیگری هم دارند که «دشت خاموش» فاقد آن‌هاست، و ریتم کند و مضمون دوّارش نمی‌تواند کسالت و روزمر‌گی فیلم‌های شهیدثالث را بازسازی کند.

ماجرا در کوره آجرپزی می‌گذرد. لطف‌الله (علی باقری) پیشکار آقاخان (فرخ نعمتی) است و همراه با چند خانواده در کوره‌پزخانه نایب زندگی می‌کند. زنی به نام سرور (مهدیه نساج) را دوست دارد که با پسر ده ساله‌اش زندگی می‌کند، حالی که زن صیغه آقاخان است، و این را لطف‌الله هم می‌داند. این کوره‌پزخانه تنها کوره‌پزخانه از بیش از پنجاه کوره‌پزخانه آن «دشت خاموش» است که هنوز روشن است و سرانجام آن نیز خاموش می‌شود.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

بدون آن که بخواهیم وارد مضمون‌سازی‌های نمادین بشویم، باید بگوییم که عدد چهل در فیلم نقش مهمی دارد. لطف‌الله که لطف خدا شامل حالش شده و چهل سال پیش در این کوره آجرپزی به دنیا آمده است و در قسمت‌های گوناگون آن کار کرده و عاشق زنی شده است که صیغه آقاخان است، اکنون که کوره آجرپزی تعطیل شده است و معشوقش می‌رود تا با آقاخان به عنوان زن صیغه‌ای زندگی کند، همان کاری را می‌کند که کارگران به‌صورت نمادین، هر کدام با کشیدن کفن سفید بر سر خود، هر روز انجام می‌دهند؛ خودکشی می‌کند. عشق او به خودارضایی می‌رسد و زندگی‌اش به مرگ منتهی می‌شود.

در «طبیعت بی‌جان» سوزنبان پیر (زادور بنیادی) که با همسرش (زهرا یزدانی) در تمام عمر زندگی مشترکشان در خانه دولتی راه‌آهن زندگی کرده‌اند، و حالا مرد بازنشست شده است بدون آن که بداند مفهوم بازنشست شدن چیست، وقتی سوزنبان جوان می‌آید، بعد از کمی مقاومت خانه را ترک می‌کنند و می‌روند. اما در «دشت خاموش»، لطف‌الله این سرنوشت را نمی‌پذیرد و خود را در اتاق گاز خودساخته‌اش خفه می‌کند تا به این چرخه خاتمه دهد و بیش از این ذلت و خواری نکشد.

آقاخان نماد سرمایه‌داری است که ۴۰ سال است در جمهوری اسلامی ایران دارد با وعده و وعید، کارگران- مردم- را استثمار می‌کند و به بهره‌کشی جنسی از سرورهاشان می‌پردازد و سر آخر مملکت را می‌فروشد و می‌رود. فیلم اگر در همان هنگام خودارضایی لطف‌الله تمام می‌شد، در بستر درست خودش مانده بود، اما این که همه می‌روند تا هر روز بمیرند و فقط لطف‌الله می‌ماند و می‌میرد، به فیلم رنگ و طعم دیگری داده است.

هرچند پدر احمد بهرامی کارگر صنعتی بوده است، اما این فیلم به مسائل کارگران صنعتی نمی‌پردازد؛ به مسائل کارگران حاشیه‌نشین شهری می‌پردازد که مقوله‌ای جداگانه است. اما پرداختن به زندگی کارگران، چه کارگران صنعتی یا کشاورزی یا حاشیه‌نشین... این روزها خودش به‌تنهایی ارزشمند است، و کارگردانان کمی مانند مهناز محمدی در «پسر، مادر» یا فیلم‌هایی مانند «زمانی دیگر» ساخته ناهید حسن‌زاده، به موضوع‌هایی که به نحوی کارگری شناخته می‌شود می‌پردازند.

سهراب شهیدثالث فیلمی در آلمان ساخت به نام «در غربت» که نشان می‌داد کارگران صنعتی چگونه به همان روزمر‌گی دچار می‌شوند که در کشورهای موسوم به جهان سوم دچار هستند. اما بهرامی می‌خواهد به زور مصاحبه بگوید که او در مورد وضعیت کارگران در سراسر جهان فیلم ساخته است که طبیعتا ذره‌ای واقعیت ندارد.

آقای بهرامی در گفت‌وگویی با هنر و تجربه در مورد فیلم‌برداری می‌گوید: «قاب ها و ترکیب‌بندی‌ها به طور کامل متعلق به آقای امینی است. من فیلم‌نامه را نوشته بودم و یک سری تصاویر و میزانسن در ذهنم داشتم. حتی نور، صدا و… ولی اصل قضیه و تبدیل این میزانسن‌ها به تصویر کار آقای امینی بود. جای دوربین، ریل، اندازه لنز، قاب و... را ایشان تعیین کردند و نزدیک‌ترین چیز به ذهن من به تصویر تبدیل شد.»

هرچند این‌ها تعریف برای آقای امینی محسوب می‌شود، اما در عین حالا این که دوربین هیچ هویتی ندارد و معلوم نیست دوربین از دید چه کسی دارد روایت می‌کند، و گاه آن‌قدر سرگردان است و کلیشه‌ای که به صورت یکی از کارگران نزدیک می‌شود تا داستان او را روایت کند، یا مدتی روی یک دیوار حرکت می‌کند و پشتش سوژه در حال حرکت است و ما تا انتهای دیوار که می‌رسیم سوژه را نمی‌بینیم، نشان از دقت نداشتن در میزانسن و قاب‌بندی ست. فیلمِ کند ساختن کار ساده‌ای است اما الزاما مضمون کسالت‌بار را بازتاب نمی‌دهد.

در واقع احمد بهرامی فیلمی شهیدثالث‌وار با طعم کیارستمی ساخته است که نه عمق فیلم‌های شهیدثالث را دارد نه شوخ و شنگی فیلم‌های کیارستمی را. با وجود این، ارزش دیدن دارد، زیرا فیلمی مستقل است، گیرم که نیم‌نگاهی به جشنواره‌های خارجی دارد، نیم‌نگاهی که کیارستمی داشت اما شهیدثالث نداشت.

بیشتر از فیلم