جهان عرب از افغانستان جدید چه می‌خواهد؟

نگرانی‌های اعراب‌ در واقعیتی کاملا محسوس ریشه دارد که مناسبات ریشه‌دار بین طالبان و رژیم ایران را شامل می‌شود

 کسانی که گفته‌های مقام‌های ایرانی در خصوص طالبان را دنبال کرده‌اند، نرم‌تر شدن لحن آن‌ها در مواجهه با این گروه را متوجه شده‌‌اند-TASNIM NEWS / AFP

کشورهای عربی نیز همچون سایر کشورهای جهان، تحولات اخیر افغانستان را با دقت بسیاری دنبال می‌کنند. ملت‌های منطقه از آن واهمه دارند که این کشور جنگ‌زده بار دیگر به جنگ داخلی ویرانگری مانند آنچه در دهه‌های واپسین قرن بیستم آنجا درگرفت، دچار شود.

جای تردید نیست که تجربه‌های تلخ افغانستان در سال‌های اخیر نگرانی کشورهای منطقه و عمدتا کشورهای عربی را موجب شده است. با توجه به این موضوع، مواضع رسمی اکثر کشورهای عربی و منطقه خلیج فارس، به استثنای قطر که به نظر می‌رسد از حامیان پروپاقرص طالبان است، قابل درک است.

از مهم‌ترین این نگرانی‌ها می‌توان به ایجاد یک حکومت ایدئولوژیک با تفسیری افراط‌گرایانه از دین در همه اشکال آن اشاره کرد که می‌تواند افغانستان را به مرکز جدید تروریسم جهانی تبدیل کند و سپس همه افراط‌گرایان را به خود جذب و آن‌ها را از آنجا به کشورهای دیگر راهی کند. این درست همان اتفاقی بود که با ظهور القاعده و شاخه‌های افراطی الهام‌گرفته از آن رخ داد. در اینجا لازم است روابط نزدیک جمهوری اسلامی ایران و طالبان در مراحل بعدی همچنان به‌دقت رصد شود.

به رغم تلاش‌های طالبان برای ارائه نمایی جدید از چهره‌ای به ظاهر سازش‌پذیر، تصویر متحجر این گروه و وعده‌های موهوم آن همچنان بر سراسر افغانستان سایه افکنده است. البته دلیل اینکه این وعده‌ها جدی گرفته نمی‌شوند، یادآوری آنان از حوادثی است که در ایران، کشور همسایه افغانستان، پس از سقوط نظام شاهنشاهی در سال ۱۳۵۷ رخ داد. در آن زمان، خمینی و حامیانش به ملت ایران و کشورهای همسایه قول‌ها و وعده‌های بسیاری دادند. خمینی از نظام سیاسی جدیدی سخن می‌گفت كه در راستای وحدت امت اسلامی و ایجاد فضای همکاری میان مسلمان گام برمی‌دارد اما رژیم ایران به‌سرعت وعده‌هایش را زیر پا گذاشت و جهان‌بینی ایدئولوژیک افراطی خود را در داخل و خارج از کشور به نمایش گذاشت که از آن زمان تاکنون عواقب مخوف آن همواره گریبانگیر مردم ایران و همه کشورهای منطقه است.

در حال حاضر ما پیشنهاد‌های ایران به طالبان را شاهدیم و گزارش‌های رسانه‌ای متعدد و مقام‌های ایران به این موضوع اشاره داشته‌اند. افزون بر این، پیگیری دقیق تحولات جاری در افغانستان و ارزیابی لحظه به لحظه و همچنین رصد دقیق نشانه‌هایی که پیوسته از سوی ایران ارسال می‌شود، از گرم‌تر شدن روابط تهران و طالبان حکایت دارد.

نگرانی‌های اعراب‌ غیرواقعی نیست بلکه در واقعیتی کاملا محسوس ریشه دارد که مناسبات ریشه‌دار بین طالبان و رژیم روحانیون در ایران را شامل می‌شود؛ این مناسبات طی دو دهه اخیر رشد یافته و تهران ضمن ارائه خدمات لجستیکی به رهبری طالبان، میزبان رهبران القاعده در تهران نیز بوده است. همچنین ایران به طالبان اجازه داد تا به‌طور مخفی دفتری در شهر مشهد، نزدیک مرز ایران و افغانستان، افتتاح کند.

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

بسیاری از تحلیلگران در بررسی مناسبات بین طالبان و تهران همان رویکرد کلاسیک را اتخاذ و استدلال می‌کنند از آنجا که ایدئولوژی‌های فرقه‌گرا و افراطی آن‌ها با یکدیگر در تضادند، مناسبات بین آن‌ها متباین و متضاد خواهد بود اما این امر اگرچه تا پیش از سال ۲۰۰۱ صحت داشت، ماهیت این مناسبات پس از حمله آمریکا به افغانستان به‌شدت تغییر کرده و مناسبات مستحکمی بین آنان شکل گرفته است که تامین خدمات لجستیکی و اطلاعاتی ایران به طالبان را شامل می‌شود. (هرچند برخی ممکن است پافشاری کنند که این مناسبات صرفا مبتنی بر واقع‌گرایی سیاسی، ضرورت و منافع مشترک است) مقام‌های طالبان برای دیدار با مقام‌های ارشد ایران، به‌طور مرتب، به تهران سفر کرده‌اند.

 کسانی که دیدگاه‌ها و گفته‌های مقام‌های ایرانی در خصوص طالبان را دنبال کرده‌اند، نرم‌تر شدن لحن آن‌ها در مواجهه با این گروه را متوجه شده‌‌اند. به‌ عنوان‌ مثال، در مصاحبه‌ای که شبکه طلوع افغانستان با محمدجواد ظریف،‌ وزیر امور خارجه سابق ایران انجام داد، مجری از او درباره موضع ایران در خصوص طالبان پرسید. ظریف ابتدا کوشید از دادن پاسخ مستقیم طفره رود اما پس از فشار زیاد مجری برنامه گفت: «همانطور که شما اشاره کردید، جنبش طالبان هشت نفر از همکاران ما را کشت؛ آن‌هم پیش از آنکه چنین رفتاری با دیگران داشته باشد. بنابراین تعریف ما از طالبان این است که طالبان اقدام‌های تروریستی متعددی را مرتکب شده است. طالبان حتی پیش از آنکه به‌عنوان یک گروه تروریستی معرفی شود هم در افغانستان اعمال تروریستی بسیاری مرتکب شده و باید اکنون به‌عنوان بخشی از راه‌حل آینده در نظر گرفته شود و نه تمامی راه‌حل آینده افغانستان. البته طالبان رفتارهای تروریستی خود را تاکنون کنار نگذاشته و نام این گروه هنوز در فهرست گروه‌های تروریستی است و هیچ تغییری در این زمینه به وجود نیامده است.

در اینجا لازم است به نسل جدید رهبران طالبان هم اشاره شود که الزاما از همان اصول ایدئولوژیک پیچیده‌ و موردتایید بنیان‌گذاران این گروه پیروی نمی‌کنند و رویکرد عملگرایانه‌تری دارند و حتی اهداف سیاسی آن‌ها بر فرایند تصمیم گیری در سطوح بالای رهبری طالبان تاثیر بیشتری دارد. در نتیجه، طالبان با نادیده انگاشتن این واقعیت که ایران در سقوط دولت سابق آن‌ها نقش کلیدی ایفا کرد، مشکلی ندارد اما رویکرد آینده طالبان در قبال ایران به ماهیت مناسبات این گروه با سایر بازیگران در عرصه افغانستان، به‌ویژه ایالات متحده و چین بستگی دارد.

با توجه به این نکات، آنچه کشورهای منطقه می‌توانند انجام دهند این است که استراتژی محکمی به وجود آورند تا از تشکیل یک اتحاد خطرناک بین این دو گروه ایدئولوژیک افراط‌گرا -ایران و طالبان- جلوگیری کنند و زمینه براورده شدن این هدف با اتخاذ سیاست‌هایی میسر می‌شود که از سوق دادن طالبان به دامن ایران ممانعت کند.

این کشورها باید بکوشند تا با آشتی دادن جناح‌های سیاسی متخاصم در افغانستان، یک دولت وفاق ملی به وجود آورند که از ایدئولوژی ارتجاعی حمایت نکند، بلکه علاوه بر تمرکز بر منافع مردم افغانستان، درصدد برقراری روابط متوازن با کشورهای همسایه باشد و با گروه‌های فرقه‌گرا و نیروهای شبه‌نظامی مسلح وفادار به کشورهای دیگر مبارزه کند.

البته عمده‌ترین مانعی که در مسیر تحقق موارد ذکر شده وجود دارد، تنش بین قدرت‌های عمده جهانی است که افغانستان را به میدان رقابت برای حل‌وفصل مناقشات خود تبدیل کرده‌اند و با پیگیری منافع محدود خود، به منافع مردم افغانستان هیچ توجهی ندارند. به‌ویژه اینکه شهروندان افغانستان علی‌رغم اینکه بومی این منطقه‌اند و نیاکان آن‌ها از هزاران سال به این سو در این سرزمین زندگی کرده‌اند، اکنون از اظهارنظر در قبال تحولات و رخدادهایی کشور خود محروم‌اند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه