نسل Z در ایالات متحده به بخشی از جمعیت اطلاق میشود که از اواسط دههی ۹۰ تا اواسط دههی اول قرن بیست و یکم به دنیا آمده و امروز میان ۱۴ تا ۲۴ سال دارد. این نسل دنبالهی نسلهای Y(به دنیا آمده میان ١٩۸۰ تا ١٩٩۴)، X (به دنیا آمده میان ١۹۶۰ تا ١٩٧٩) و پر فرزند (به دنیا آمده میان ١٩۴۰ تا ١٩۵۹) است. هر یک از این چهار نسل ویژگیهای خاص خود را به دلیل شرایط تاریخی و اجتماعی و تجربیات ویژهی خود داراست.
نسلهای اخیر ایران البته با نسلهای اخیر در ایالات متحده کاملا متفاوت است اما برای ایران هم میتوان چنین ردهبندی نسلی انجام داد و پرسید که هر کدام از این نسلها در کدام جهان زندگی میکنند از کدام ویژگیهای مشترک برخوردارند. در ایران معاصر میتوان چهار نسل را از همدیگر متمایز کرد:
۱. نسل Z یا جمعیت ١۴ تا ۲۴سالهی امروز ایران که در دوران توهم اصلاحات و تحریمها رشد و بلوغ یافته است (متولد ١۳٧۵ تا ١۳۸۵ خورشیدی)؛
۲. نسل Y ایرانی که عمدتا در دوران جنگ و بازسازی پرورش یافته است و هنوز بمبارانها و موشکها و برنامههای دو کانال تلویزیونی آن دوره مثل کلاه قرمزی و مدرسهی موشها را به یاد دارد (متولد ١۳۵٩ تا ١۳٧۴ خورشیدی)؛
٣. نسل X ایرانی که در دوران اوج شکوفایی اقتصادی ایران و دوران انقلاب پرورش یافته (متولد ١۳۳۹ تا ۱۳۵٨ خورشیدی)؛ و
۴. نسل به دنیا آمده در دوران پس از جنگ جهانی دوم تا ١۳۴۰ خورشیدی که عمدتا نسل دوران مهاجرت به شهرهای بزرگ، کار یدی دشوار و صرفه جویی اقتصادی است.
در این نوشته صرفا به ویژگیهای نسل Z ایران می پردازم.
چه رویدادها و فرایندهایی این نسل را شکل داده است
سه پدیده در دنیای خارج، دنیای ذهنی این نسل را شکل داده است: بسط شبکههای مجازی که تلفنهای هوشمند آن را برای همگان میسر ساخته، امیدهای واهی اصلاحطلبان و اعتدالیون که نوعی یاس نسبت به تغییر را به همراه آورده، و تحریمها که بر زندگی این نسل از سال ١٣۹۲ بدین سو سایه انداخته است. این نسل به دلیل ناسازگاریهای این تاثیرات، سرگشته است چون دنیای بیرون از ایران را هر روز میبیند و غبطهاش را میخورد، محدودیتهای ناشی از تحریمها را مشاهده میکند اما قدرت تغییر شرایط را در خود نمیبیند چون تنها امیدی که برایش ساخته بودند (کلید روحانی و رنگهای سبز و بنفش) نقش بر آب شده است.
احساس خفقان جمعی
این نسل با نوعی نوستالژی به دوران پهلوی نگاه میکند و از نتایج انقلاب ۵٧ دلزده است و پدران و مادران خود را برای مشارکت در آن ملامت میکند. ریشهی سیاست گریزی این نسل را در همین دلزدگی از انقلاب (به علاوهی سرکوب دائمی سپاه و بسیج و گشت ارشاد) میتوان جستجو کرد. وقتی این نسل دلزده را با تبلیغات سیاسی مورد هجوم قرار دهی و زندگی عادی را از آنها سلب کنی دچار نوعی احساس خفقان جمعی میشود. جوانان امروز ایرانی که در مقایسه با نسلهای جوان دهههای پنجاه تا هشتاد خورشیدی در دنیای کاملا متفاوتی زندگی میکنند، اصولا با ایدئولوژی و گروه بازی و چریک بازی بیگانه است. آنها در معرض فرهنگ آزاد و لذت جویانهی غربی هستند اما حکومت شبانه روز در پی محدود سازی آنهاست.
منابع الهام
بهرغم احساس یاس و خفقان جمعی، این نسل، مثل همهی نسلها منابع الهام بخش خود را دارد. به آمار دنباله روی در توئیتر و اینستاگرام و تلگرام نگاه کنید. بیشترین این آمارها به چهرههای مشهور ورزشی و هنری و کالاهای لوکس اختصاص دارد. دیگر روشنفکران و اندیشمندان و انقلابیها و سربازان کشته شده در جنگ منابع الهام این نسل نیستند و جای خود را به بازیکنان فوتبال، هنرپیشههای سینما و مدلهای لباس (ایران و خارجی) دادهاند. حتی سایتهای پربینندهی سیاسی (مثل تابناک) مطالب اصلی خود را به نقد و بررسی اتومبیلهای گران قیمت (به جای نقد و بررسی سیاستها و تصمیمات حکومت و دولت) اختصاص میدهند.
اعضای این نسل به جای خیر جمعی به دنبال پیشرفتهای فردی هستند. از همین جهت داستان زندگی کسانی که در زندگی پیشرفتهای عظیم اقتصادی داشتهاند برای آنها مهیج و دنبال کردنی است. تنها به تعداد ترجمهها و چاپ زندگی نامهی افرادی مثل استیو جابز (۹ ترجمه در عرض سه ماه) یا دونالد ترامپ یا بیل گیتس در زبان فارسی برای نسلی که کتابخوان نیست نگاه کنید.
نسل بی آینده
پدیدههایی چون ارتکاب به جرم و جنایت، خودکشی، روسپیگری، اعتیاد به مواد مخدر، مشکل تشکیل خانواده، طلاق، و مهاجرت در میان این نسل در سطوح مختلف فراتر از نسلهای قبل قابل مشاهده است. نشانههای روشن روان پریشی، افسردگی و اضطراب در نسل جوان که گاه علائم هشدار دهندهی آنها را در خودکشی از روی پل یا در ایستگاه مترو دیدهایم آن قدر فراوانند که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. اما بزرگترین مشکل این نسل بی آینده بودن است. نرخ بیکاری میان جوانان ١۴ تا ۲۴ ساله (که میلیونها نفر از آنها ترک تحصیل کردهاند) حدود ۵۰ درصد در سطح ملی است که هرچه از مرکز و مراکز استانها دورتر شویم این رقم بالاتر میرود. درصد بسیار کوچکی از اعضای این نسل میتواند روی شغل دولتی حساب کند چون دولت و نهادهای حکومتی اولا تا حد لبالب از اقوام و آشنایان مقامات و روحانیون پر شدهاند و ثانیا اگر به دلیل بازنشستگی جاهایی خالی شود مقامات به اندازهی کافی دوست و آشنا و قوم و خویش دارند تا آنها را پر کنند. از کیک منابع عمومی چیزی به آدمهای عادی نمیرسد.