حاجی‌فیروز یا ولایت‌فقیه: کدام یک توهین‌آمیز است و باید حذف شود؟

هیچ نهادی در ایران برای مردم ایران توهین‌آمیزتر از ولایت‌فقیه نبوده و نیست

سیاهی زمستان، سیاهی دنیای مردگان، سیاهی شب که حاجی‌فیروز نویددهنده رفتن این‌ها با آمدن فصل بهار است-ATTA KENARE / AFP

بعد از جامعه‌ مدرسین که رئیس‌جمهور فرانسه را برای مخالفت با قبیله‌گرایی و جدایی‌طلبی بخشی از مسلمانان فرانسوی، نژادپرست خوانده بود، حالا نوبت به شهرداری تهران رسیده است که حاجی‌فیروز را دارای مضامین نژادپرستانه بداند و از برنامه‌های شهرداری تهران حذف کند.

معاون امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران در یک بخشنامه اعلام کرده است: «کارناوال‌های نوروزی با استقبال مردم روبه‌رو و در شبکه‌های اجتماعی به‌صورت گسترده پخش می‌شود اما درباره سیاهی چهره حاجی‌فیروز، نقدهایی مطرح شده است و برخی، سیاه بودن چهره او را نژاد پرستانه می‌دانند.» (تابناک- سوم فروردین ۱۴۰۰) البته او نمی‌گوید که این نقدها را چه کسانی مطرح کرده‌اند.

برنامه‌ای دیگر برای شقه‌شقه کردن مردم ایران

مشکل شهرداری، رنگ سیاه صورت حاجی‌فیروز است. محققان تاریخ و فرهنگ ایران در باب سیاهی صورت حاجی‌فیروز، تفسیرهای مختلفی ارائه کرده‌اند؛ سیاهی زمستان، سیاهی دنیای مردگان، سیاهی شب که حاجی‌فیروز نویددهنده رفتن این‌ها با آمدن فصل بهار است. اما هیچ محقق و مورخ فرهنگ و جامعه‌ ایران، این سیاهی را توهین به نژاد سیاه در ایران نخوانده است چون در ایران، مردم به یکدیگر نگاه نژادی ندارند و اصولا در تلقی آن‌ها، نژاد سیاه ایرانی وجود ندارد.

تاکنون نشنیده‌ایم که یک ایرانی برای تعریف هویت خود به تعاریف نژادی متوسل شود. اصولا جامعه‌ ایران بر اساس این نوع قبیله‌گرایی شقه‌شقه نشده است (عوامل دیگری جامعه‌ ایران را شقه‌شقه کرده است). اگر افرادی با پوست تیره‌تر در جنوب ایران زندگی می‌کنند، هیچ‌گاه کسی آن‌ها را نژادی متفاوت نخوانده است. ایرانیان بیشتر با نام منطقه و شهر و قومیت خود هویت‌یابی می‌شوند و نه با رنگ پوست و نژادشان. هویت‌یابی نژادی و هویت‌یابی با رنگ پوست -که در میان برخی ایرانیان خارج از کشور هم مشاهده می‌شود- یک پدیده کاملا وارداتی است.

حاجی‌فیروزی که دیگر حاجی‌فیروز نیست

معاون اجتماعی شهرداری تهران از حاجی‌فیروزها خواسته است بدون سیاه کردن صورت، حاجی‌فیروز بشوند اما متوجه نیست که حاجی‌فیروزِ بدون رنگ سیاه بر چهره، دیگر حاجی‌فیروز نیست؛ چیز دیگری است. حاجی‌فیروز سالی یک روز است و در این یک روز با کلاه، رنگ سیاه صورت، لباس سر تا  پا قرمز، گیوه و دایره‌زنگی (یا تنبکی) که در دست دارد، از آمدن نوروز خبر می‌دهد و مردم را شاد می‌کند.

شهرداری تهران برای مد روز شدن و هماهنگی با فرهنگ مسموم ووک در اروپا و امریکا، اول مجبور است نژاد سیاه را در ایران خلق کند و بعد، از سیاه کردن روی حاجی‌فیروز ممانعت کند تا این نژاد سیاه تخیلی در ایران مورد توهین واقع نشود. تازه معلوم نیست سیاه شدن روی حاجی‌فیروز در صورت وجود نژاد سیاه در ایران چه توهینی به سیاهان بوده است؟ کاری که حاجی‌فیروز می‌کند عین کاری است که در روز هالووین همه‌ غربی‌ها می‌کنند؛ یعنی به لباس دیگری درمی‌آیند تا خوش بگذرانند و هیچ کس (غیر از نژادگرایانی که از این بازی کیسه دوخته‌اند تا سمت‌های سیاسی را اشغال کنند) از اعمال روز هالووین احساس توهین نمی‌کنند.

اعتراضات من‌درآوردی

تا به حال حتی یک نفر «سیاهپوست» (ادعایی) در ایران اظهار نکرده که رنگ صورت حاجی‌فیروز توهین به او است یا او را به یاد برده‌داری می‌اندازد؛ چون در ایران چنین موضوعی وجود ندارد؛ مگر آن که دولت و نهادهای عمومی آن را خلق کنند. جمهوری اسلامی البته می‌تواند مثل دیگر مهاجرانی که در نظام به خدمت گرفته ‌است، جمعی از سیاهپوستان را نیز به کشور وارد کند (مثل مجری شبکه پرس‌تی‌وی) تا آن‌ها را نیز مثل لشکر زینبیون و لشکر فاطمیون به طبقه‌ خودی‌ها الصاق کند. آن وقت و در آن حالت، ممکن است که حاجی‌فیروز مدعیانی پیدا کند.

قطار بی‌پایان محدودیت‌ها

مقامات جمهوری اسلامی به جای آن که عقلانیت و فردگرایی و شایسته‌سالاری غرب را وارد کنند، به واردات مسموم‌ترین تولیدات آن مثل ووکیسم مشغول شده‌اند. البته این امر علت دارد؛ چون ووکسیسم و اسلامی‌کردن، هر دو قاتل آزادی بیان هستند. متاسفانه در عالم هر قطار محدودیتی در کار باشد، حتی بی‌ربط به شرایط جامعه‌ ایران، مقامات جمهوری اسلامی بر آن سوار می‌شوند. این قطار، محدودیت و نقطه‌ توقفی ندارد.

مخالفت با حاجی‌فیروز در کلمبیا و راتگرز

البته هویت‌گرایان و قبیله‌گرایان ایرانی که در امریکا زندگی می‌کنند، پیش از شهرداری تهران خواستار حذف حاجی‌فیروز شده بودند؛ چون برای ووک‌ها در نیویورک، سیاه کردن چهره معنای دیگری دارد و کسانی که این کار را می‌کنند از نظر ووک‌ها باید از کار خود برکنار شوند و به ‌روز سیاه بنشینند.

در نیویورک می‌توان با علم کردن پرچم حذف حاجی‌فیروز، در دانشگاه کلمبیا یا راتگرز کار دانشگاهی گرفت اما در تهران معلوم نیست چنین تدبیری کار کند؛ چون در تهران فعلا پرچم ولایت‌فقیه بیش از پرچم‌های دیگر برای گرفتن شغل موثر واقع می‌شود.

حاجی‌فیروز یا ولایت‌فقیه؟

بسیار مایه شگفتی است که کسانی که ساکن امریکا هستند و در حوزه مسائل ایران و خاورمیانه اظهارنظر می‌کنند، خواهان حذف حاجی‌فیروزی هستند که هیچ ضرری به حال مردم ایران ندارد بلکه آن‌ها را شاد هم می‌کند اما هیچ‌گاه حذف ولایت‌فقیه را که جز فلاکت برای ایرانی و ایرانیان به بار نیاورده است، درخواست نمی‌کنند. مقامات جمهوری اسلامی نیز که می‌خواهند در مقام معلم اخلاق بنشینند، باید میان هر آنچه می‌خواهند حذف کنند و با ولایت‌فقیه مقایسه‌ای انجام دهند.

ولایت‌فقیه همان استبداد مذهبی است که دین‌کاران و اقتدارگرایان بر آن جامه‌ فقاهت و نیابت امام زمان پوشانده‌اند؛ اما حاجی‌فیروز از متن جامعه‌ ایرانی برخاسته و صدها یا هزاران سال است که علی‌رغم فراز و نشیب‌ها دوام آورده است.

ولایت‌فقیه جز تاراج منابع عمومی بدون رضایت مردم و سرکوب هر روزه دستاوردی نداشته است اما حاجی‌فیروز اگر سکه یا اسکناسی هم از مردم می‌گیرد، بر اساس رضایت قلبی آن‌ها است.

ولایت‌فقیه مثل خوره به جان نهادهای اجتماعی و فرهنگ و هنر ایران افتاده اما حاجی‌فیروز بخشی از میراث ملی ایرانیان است.

حاجی‌فیروز ادعای تقدس و زهد فروشی ندارد اما ولی‌فقیه با این ادعاها یک ملت را دربند کشیده است.

هیچ نهادی در ایران برای مردم ایران توهین‌آمیزتر از ولایت‌فقیه نبوده و نیست؛ چون فرض این نهاد کوچک شمردن مردم و ضرورت حکومت غیر پاسخگو، فراقانون و نظارت‌ناپذیر است.

ولی‌فقیه می‌تواند در همه‌ ابعاد زندگی مردم دخل و تصرف داشته باشد و تحقیری فراتر از این برای یک ملت وجود ندارد؛ اما در ووکسیم، حاجی‌فیروز که سالی یک روز است و چند دقیقه‌ای لبخند بر لب مردم می‌آورد، توهین‌آمیز شده است. این دقیقا حکایت وارونه شدن شاقول خیر و شر و زشتی و زیبایی است. البته در ووکسیم نسبیت اخلاقی و عقلانی حاکم است و هر که با ووک‌ها است در مقام حق و هر که با آن‌ها نیست، در مقام باطل است.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه