سخنرانی پیروزی بوریس جانسون؛ چه گفت و منظورش چه بود

کارشناس ارشد سیاسی ایندپندنت این سخنرانی را رمزگشایی می‌کند

Ben STANSALL / AFP

‌آن‌چه بوریس جانسون گفت: «می‌خواهم کار را با تشکر از رقیبم، جرمی، آغاز کنم که همگان قبول دارند در کارزار سیاسی بسیار مهیب و پرقدرت عمل می‌کند. تو مثل یک دوست عمل کردی، با ذات پاک جلو آمدی و سرشار از فکرهای بکری بودی که حالا می‌خواهم بهشان دستبرد بزنم».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «باید از رقیب ضعیفی که آدم‌های خودم وسط آوردند تا جلوی تقابل با مایکل گاوِ خائن را بگیرند، تشکر کنم». 

آن‌چه گفت: «بیش از همه می‌خواهم از رهبر پیشین حزب، ترزا می، به‌خاطر خدمات بسیاری که به این حزب و به این کشور ارائه کرد، تشکر کنم».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «مجبورم از رهبر قبلی بی‌فایده‌ای که سه سال گذشته را حرام کرده تشکر کنم». 

آن‌چه گفت: «خدمت در کابینه او و دیدن شور و شوق و عزم و جزمی که با آن به بسیاری از آرمان‌هایی که میراث او هستند می‌پرداخت، باعث افتخار من بود. از دستمزد برابر برای مردان و زنان، تا رسیدگی به مشکلات بهداشت روانی و تبعیض نژادی در نظام دادگستری جنایی».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «با تیمم شرط بسته بودم که بهتر از خود می از کارنامه‌اش تعریف می‌کنم و پلک هم نمی‌زنم. باید این شرط را ببرم». 

آن‌چه گفت: «می‌دانم کسانی این دور و بر هستند که خردمندی این نتیجه را زیر سوال می‌برند. و کسانی هم هستند که با خودشان فکر می‌کنند که ای وای، چه کرده‌ایم». 

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «کمی حمله به خود، با چاشنی تحسین از خود».

آن‌چه گفت: «باید بگویم که هیچ کس، هیچ فرد یا حزب واحدی تمام خرد را در اختیار ندارد، و اگر به تاریخ ۲۰۰ سال گذشته موجودیت این حزب بنگرید، می‌بینید که ما محافظه‌کاران به نظرم بهترین درک را از تاریخ ماهیت بشر داشته‌ایم، و بهترین درک را نسبت به این سوال که چطور باید غرایز مختلف موجود در قلب بشر را مدیریت کرد، و مردم دوباره و دوباره برای ایجاد توازن مناسب به ما روی آورده‌اند».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «خوش‌بحالتان که یک فیلسوف- شاه انتخاب کردید». 

آن‌چه گفت: «ایجاد توازن بین غریزه صاحب خانه خود بودن، پول خود را در آوردن و خرج کردن و نگهداری از خانواده خود (غرایزی خوب، صحیح و شریف) و غریزه‌ای به‌همان اندازه نجیبانه، برای به اشتراک گذاشتن و امکان زندگی به همه اعطا کردن و نگهداری از فقیرترین‌ها و نیازمندترین‌ها و جامعه‌ای بزرگ ساختن».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «حرص، خوب است».

آن‌چه گفت: «و امروز در این لحظه حیاتی در تاریخ‌مان، می‌بایست دوباره دو غریزه نجیبانه را با هم آشتی دهیم؛ از یک سو، خواست عمیق دوستی و بازرگانی و پشتیبانی دوجانبه بین بریتانیا و شرکای اروپایی‌مان، و از سوی دیگر، خواست همزمان و همان‌قدر عمیق و صمیمی برای خودگردانی دموکراتیک در این کشور».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «بی‌خیال این حرف‌ها، وسط یک بحران هستیم. من را انتخاب کردند چون حزب محافظه‌کار به استیصال افتاده. فکر می‌کنند برگزیت شاید ممکن نباشد، اما اگر یک نفر باشد که بتواند آن‌را رقم بزند، من هستم.

آن‌چه گفت: «بعضی‌ها هستند که می‌گویند این دو با هم قابل آشتی نیستند و چنین کاری اصلا ممکن نیست. راستش همین امروز صبح در «فایننشال تایمز» خواندم که تا کنون هیچ رهبری نبوده که با چنین اوضاع خطیری روبه‌رو شده باشد».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «من هر روز صبح که می‌روم سر کار، می‌بینم بیشتر رسانه‌های بریتانیا علیه‌ام صف کشیده‌اند. بیایید وسط».

آن‌چه گفت: «امروز صبح می‌خواهم به شما نگاه کنم و ازتان بپرسم، آیا از قیافه‌تان معلوم است که در اوضاعی خطیر گیر افتاده‌اید؟ آیا چنین احساسی دارید؟ به نظر من که اصلا چنین نیست. ما می‌دانیم که می‌توانیم موفق شویم. و مردم این کشور دارند برای انجام این کار به ما اعتماد می‌کنند. و ما می‌دانیم که آن‌را به سرانجام می‌رسانیم».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «سرحال بیایید بچه‌ها. اخم و تخم نکنید. امروز روز خوشحالی من است».

آن‌چه گفت: «شعار کارزاری که همین الان به پایان رسید، می‌دانیم. قرار است برگزیت را به سرانجام برسانیم، کشور را متحد کنیم و جرمی کوربن را شکست دهیم و این دقیقا همان کاری است که خواهیم کرد».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «واژه شعار در انگلیسی «مانترا» است که از زبان سانسکریت می‌آيد. یعنی یک کلمه که برای کمک به تمرکز در مراقبه تکرار می‌شود. هر چه بیشتر شعار بدهم، احتمال وقوعش بیشتر می‌شود. جادو همین است».

آن‌چه گفت: «می‌دانم یک خوش‌زبانی پیدا شده که می‌گوید عبارت «سرانجام، اتحاد و شکست» دارای حروف خوبی برای مخفف ساختن از شعار کارزار انتخاباتی نیست، چون مخففش می‌شود «داد» (به انگلیسی یعنی ناکامی) اما حرف آخر را که «ئی» باشد فراموش کرده‌اند، دوستان من. «ئی» مثل انرژی. به همه آن‌هایی که شک دارند، می‌گویم «دود» (مخفف واژه‌های فوق‌الذکر که به انگلیسی معنایی شبیه «آی پسر» می‌دهد) ما کشور را پرانرژی می‌کنیم.

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «به من رای دادید چون فکر کردید خوب جوک تعریف می‌کنم. ای ابله‌ها».

آن‌چه گفت: «ما برگزیت را در روز ۳۱ اکتبر به سرانجام می‌رسانیم. از آن با روحیه جدید «خواستن توانستن است» استفاده می‌کنیم. به خودمان و آن‌چه می‌توانیم به دست بیاوریم، باور خواهیم داشت. و مثل یک غول بزرگ خفته برمی‌خیزیم و زنجیرهای شک به خود و تفکر منفی را کنار می‌زنیم.

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «در راه این‌جا عقب ماشین نشسته بودم و داشتم روی جوکی بر اساس اشعار «شلی» کار می‌کردم (ببخشید دیر رسیدم). جوک این‌طور بود که اورسولا فون در لاین امشب می‌خوابد: «همچون شیر پس از خواب از پا بخیز، زنجیرهایت را بتکان و بریز» و نمی‌دانم چه و چه و «برای بسیار، نه تعداد اندک». ببخشید وقت نشد تمامش کنم».

آن‌چه گفت: «با آموزش بهتر، زیرساخت‌های بهتر، پلیس بیشتر، اینترنت پرسرعت فایبریِ محشر در تمام خانه‌ها، این کشور را متحد خواهیم کرد».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «سیاست‌هایی هم وضع خواهیم کرد».

آن‌چه گفت: «از این افتخار بزرگی که نصیبم کردید بسیار ممنونم. با تمام توانم و در کنار تیمی که امیدوارم در چند روز آینده بسازم، خواهم کوشید اعتمادی که به من کردید ارج نهم، اما فعلا کارزار تمام شده است و کار عملی آغاز می‌شود. بسیار ممنونم».

آن‌چه منظورواقعی‌اش بود: «من نه برنامه دارم نه تیم، اما تا فردا ساعت پنج بعدازظهر همه کارها انجام می‌شوند. نگران نباشید. من عاشق مهلت و ضرب‌الاجل هستم».

این مقاله ترجمه صحیح و صادقانه از منبع اصلی است و نظرات ابراز شده لزوما نمایانگر نظرات ودیدگاه ایندیپندنت فارسی نمی باشد.

© The Independent

بیشتر از دیدگاه