انقلابیون «رفت و برگشت» و شورش «بومیان»

چرا فریبا عادل‌خواه؟ این پرسشی بود که خبرنگار یک تلویزیون فرانسوی در یک مصاحبه تلفنی اخیر به سوی من پرتاب کرد. خانم عادل خواه یک پژوهنده ایرانی- فرانسوی هست که اخیرا در جریان یک سفر خصوصی به تهران دستگیر یا بهتر بگوییم گروگان گرفته شده است. خوب چرا؟ واقعیت این است که من پاسخ برای آن پرسش نداشتم. خانم عادل خواه از زمره ایرانیان دو تابعیتی است که طی سال‌ها، نقش سخنگویان و مدافعان رژیم کنونی ایران را بر عهده گرفته‌اند. در محافل دانشگاهی، بازرگانی و دولتی فرانسه هرگاه جلسه‌ای یا کنفرانسی در باره جمهوری اسلامی برگزار شده است خانم عادل خواه به عنوان کسی که می‌تواند دیدگاه جمهوری اسلامی را بیان کند، دعوت شده است. او همچنین نویسنده چند کتاب درباره جمهوری اسلامی است. کتاب‌هایی که می‌کوشد تصویری اطمینان بخش از رژیم کنونی ایران ارائه دهند. بدینسان گروگان گرفتن مُبلغ پرشور نهضت خمینی و جمهوری اسلامی براستی پرسش برانگیز است.

چرا و چرا و چرا؟ البته همین سوال در باره گروگان‌های دیگر مثلا نمازی پدر و پسر، فروغی ایرانی- بریتانیایی، دری نجف‌آبادی ایرانی-کانادایی و سال‌ها پیش از آنان هاله اسفندیاری ایرانی-آمریکایی نیز مطرح بوده است. همه آنان با شور و شوق در راه زیبا جلوه دادن انقلاب خمینی و مشاطه‌گری برای جمهوری اسلامی کوشیده بودند، بی آنکه تصور کنند که به جای کف زدن‌های تشویق ‌آمیز با شلاق بی‌رحمانه تهران رو به رو خواهند شد. البته دفاع از جمهوری اسلامی به تبلیغ به سود رژیم کنونی ایران جزو حقوق فردی همگان است. آنچه پذیرفتنی نیست گندم نمایی و جوفروشی آکادمیک و یا رسانه‌ای است. بگذارید کمی توضیح بدهم. هیچ عیبی ندارد که یک فرد عقیده‌ای داشته باشد یا دستکم مدعی شود که انقلاب آقای خمینی و همرزمان او پدیده‌ میمون در تاریخ بشر بوده و محصول آن جمهوری اسلامی مشروع‌ترین نظام سیاسی برای ایرانیان است. چنین نظری را می‌توان در برابر نظر دیگری قرار داد که می‌گوید: انقلاب آقای خمینی تراژدی بزرگی بود در تاریخ ایران معاصر و جمهوری اسلامی که محصول آن است، چیزی جز یک نظام استبدادی با نقاب مذهبی نیست.

آنچه پذیرفتنی نیست این است که هر یک از مبلغان آن دو نظر متضاد بکوشند تا خود را پژوهشگر بی‌طرف و متعهد به قواعد و ارزش‌های آکادمیک جا بزنند. همانطور که نظر یک آسیب‌‌شناس باید فقط و فقط بر واقعیت هر مورد خاصی متکی باشد، یک پژوهشگر سیاسی نمی‌تواند و نباید نقش خود را تا سطح یک تبلیغاتچی مبتذل تنزل دهد. بر این اساس است که داوری درباره خانم عادل خواه و گناه او در اروپا و آمریکای شمالی دشوار می‌شود. آن‌ها می‌توانند بگویند که جمهوری اسلامی را دوست می‌دارند، اما نمی‌توانند ادعا کنند که رژیم کنونی ایران «نوعی دموکراسی» است. در حالی که لغت «جمهوری» در این جا همانقدر جدی است که در عنوان «جمهوری دموکراتیک خلق کره» در کره شمالی.

خانم عادل خواه و همگنان او نمی‌توانند ادعا کنند که گروگان‌گیری، صدور خشونت و ترور و بهره‌گیری از گفتمان متکی بر کین و نفرت ناشی از «ستم‌هایی است که ایران از غرب امپریالیست دیده است». یاد‌آوری این که ناپلئون بناپارت در قرارداد تیلیست در ۱۸۱۵ به ایران خیانت کرد، به جمهوری اسلامی حق نمی‌دهد که در ایستگاه مترو سنت میشل در پاریس بمب بگذارند و دو قرن بعد ده‌ها شهروند بیگناه را هدف قرار دهد. نکته جالب این جاست که خانم عادل خواه و همگنان او، به یک معنا محصول دانشگاه‌های غربی هستند که جهان‌بینی خود را دور مفهوم «امپریالیسم عذاب وجدان» شکل داده‌اند. بر اساس این مفهوم، قدرت‌های غربی بایستی هرگونه تخلف و تخطی را از سوی «ملل در حال رشد» به عنوان تقاصی برای بی‌عدالتی‌های گذشته بپذیرند. همانطور که فرانتس فانون گفته بود، اگر یک «بومی» یک اروپایی را بکشد، آنچه مطرح است یک قتل نیست، بلکه یک تسویه حساب تاریخی است.

پیروان «امپریالیسم عذاب وجدان» شیفته شورش و انقلاب هستند، به شرط آن که شورش و انقلاب هزاران کیلومتر دور از مغرب زمین رخ دهد. آن‌ها انقلابیون با بلیت رفت و برگشت هستند. میشل فوکو، فیلسوف برجسته مکتب «امپریالیسم عذاب وجدان» با بلیت رفت و برگشت به ایران سفر کرد تا انقلاب آقای خمینی، یا به قول خودش «انفجار معنویت در خیابان‌ها» را از نزدیک ببیند. اما همین که متوجه شد «بومیان» رمانتیک او همجنسگرایان را به دار می‌زنند با اولین پرواز ایر فرانس به پاریس بازگشت.

خانم عادل خواه و همگنان او عدل جدید «بومی» یا دو تابعیتی انقلابیون با بلیت رفت و برگشت هستند. آنان تعطیلات آکادمیک را در ایران می‌گذرانند و سال تحصیلی را در فرانسه یا آلمان یا کانادا یا ایالات متحده و به امید آن که هویت خود را به عنوان پژوهشگران ذوحیاتین (دوزیستان) حفظ کنند، در ایران منتقد غرب هستند و در غرب مبلغ جمهوری اسلامی.

این معادله رندانه، این بازی ظریف با سیاست و علم، می‌تواند، برای مدتی، ما را از آسیبی که وضع کنونی ایران – یعنی یک دوگانگی به شیوه دکتر جکیل و آقای هاید – وارد می‌کند مصون دارد. اما فقط برای مدتی، تا روزی می‌رسد که بلیت برگشت ما را نمی‌پذیرند و سفرمان در بهشت خیالی‌ای که مبلغ‌اش بوده‌ایم قطع می‌شود. اما از آن جا که تجربه همیشه قابل انتقال نیست، همین الان شاهد رونمایی فریبا عادل‌خواه‌‌های جدیدی هستیم که می‌کوشند تا بازداشت او و دیگر گروگان‌های جمهوری اسلامی را با همان کلیشه‌ها مثلا «ایران زیر فشار غرب عکس العمل نشان می‌دهد» توجیه کنند.

به عبارت دیگر: تا زمانی که معادله قدرت عوض نشده است، همیشه کسانی خواهند بود که چکمه‌های قیصر را واکس بزنند.

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه