تاملی در انقلاب ملی ایران با نگاهی به آبان ۹۸

آبان ۹۸ زاینده «پیمان نوین» بود که شاهزاده رضا پهلوی در قالب آن عهد خود با ملت ایران را تجدید کرد

سرکوب خونین آبان ۹۸ از سوی سپاه پاسداران، بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی صورت گرفت و تبلوری از «اجرای بی‌تنازل» آن بود که از قضا مورد تاکید همه‌ نیروها و ارکان نظام است؛ از میرحسین موسوی تا علی خامنه‌ای

«همان دم از در بارگاه بانگ و غوغا برخاست، مردی با قد آخته به درون آمد و بر ضحاک بانگ زد که ای شاه بیدادگر، مردی آهنگرم و کاوه نام دارم و از دسترنج خود زندگی می‌کنم. گناه من چیست که از هجده پسر من هفده تن را آدمکشان تو سر بریده‌اند و اینک به سراغ یگانه فرزند بازمانده‌ام آمده‌اند...پس چرم‌پاره‌ای را که آهنگران به هنگام کار از پیش خود به کمر می‌آویزند بر سر نیزه کرد و مردم را به یاری خواند و چون از جایگاه فریدون آگاه بود با جمعیتی انبوه که بر او گرد آمده بودند نزد او رفت و از او خواست که بر ضحاک بتازد و کار او را بسازد».

روایت بالا صورت منثور ابیات شاهنامه‌ فردوسی بزرگ از خروش کاوه‌ آهنگر علیه ضحاک ستمگر و خواست کاوه از فریدون برای همراهی علیه ضحاک است؛ ولی انگار این روایت از دل زمان بیرون کشیده شده و در این روزگار نیز تبلوری تمام‌عیار پیدا کرده است. به مربع اساطیری جمشید، ضحاک، کاوه و فریدون نظر کنیم و آن را قیاس از چهل سال اخیر بگیریم؛ روزگار خوش جمشید، غلبه ضحاک بر جمشید، آغاز جوان کشی و تیره‌روزی، خروش کاوه و یاران او بر ضحاک و استمداد کاوه از فریدونی که از تبار جمشید بود و کاوه و دیگر خروشندگان از ستم رو سوی او آوردند و او را راهبر مبارزه با ضحاک قرار دادند؛ و البته در این میان، نقش فرانک - مادر خردمند و پرهنر فریدون - را نیز از یاد نبریم. 

دلمان را در دنیای اساطیر جا بگذاریم و چشممان را به واقعیت میدان امروز بیفکنیم؛ نطفه انقلاب کنونی ایران که در دی ۱۳۹۶ به دنیا آمد، در واقع در آبان ۱۳۹۵ در پاسارگاد بسته شد؛ در آبان ۱۳۹۵ بود که برای نخستین بار در یک تجمع میدانی، نام شاهزاده رضا پهلوی به عنوان یاور مبارزه‌ ملت ایران علیه «ضحاک زمان»، از اذهان روی زبان آمد و جوانانی که به نام و یاد کوروش بزرگ در پاسارگاد گرد آمده بودند، فریاد برکشیدند: «ای شهریار ایران / برگرد به خاک ایران».

شعارهایی که با تکیه بر تاریخ پرشکوه ملت ایران، خط قرمزهای رژیم امت‌گرای حاکم را در می‌نوردید. شعارهایی آشکارا براندازانه که خط فاصلی روشن بین خود و مقامات جمهوری اسلامی ترسیم می‌کرد و برای سرنگونی «تخت ضحاکی» از «فریدون زمانه» یاری می‌طلبید. فریدونِ‌ گرز گاوپیکر بدستی که که در این دوره از تاریخ شاهزاده رضا پهلوی می‌تواند آن اسم و رسم ماندگار اساطیری را نمایندگی کند.

و البته این نقش از سوی رسانه‌های بین‌المللی همچون رویترز نیز مورد شناسایی قرار گرفت و این رسانه در گزارش تفصیلی و اختصاصی خود پیرامون تحولات آبان ۹۸، شهادت داد که از همان روزهای آغازین تظاهرات سراسری و بر اساس مشاهدات عینی، معترضان خشمگین تصاویر علی خامنه‌ای را آتش زدند و خواستار بازگشت رضا پهلوی به ایران شدند. 

درواقع انقلاب ملی ایران که در آبان ۹۵ نوید تولد آن داده شد و در دی ۱۳۹۶ به دنیا آمد، در آبان ۹۸ به یکی از فرازهای رفیع خود رسید. در آن ماه، ایران شاهد خیزش کم‌نظیر ملت خود بود. خیزشی که به هیچ‌عنوان نمی‌توان آن را به خواسته‌هایی اقتصادی فروکاست؛ چنانکه خشم و خروش خیابانی ملت ایران ثابت کرد که «بنزین فقط بهانه است / اصل نظام نشانه است». خشمی که چنان فورانی داشت که به گفته‌ فرماندهان سپاه پاسداران، ایران را «در حالت جنگی» فرو برده بود. بعدها گزارش رویترز فاش کرد که مقامات جمهوری اسلامی و در راس آنها علی خامنه‌ای دستور سرکوبی سراسری را داده بود و بر اساس دستور سرکوب، دست‌کم ۱۵۰۰ تن از شهروندان بر خاک افتادند. 

طبعا آبان ۹۸ یک پله از نردبام این انقلاب ملی بود. یک نقطه عطف. آبان ۹۸ زاینده «پیمان نوین» بود که شاهزاده رضا پهلوی در قالب آن عهد خود با ملت ایران را تجدید کرد و «مسیر پیروزی» را نیز مشخص کرد. در این مسیر پیروزی شاهزاده رضا پهلوی از اصطلاحی به نام «رهبران میانی» بهره گرفت که به نظر نگارنده می‌تواند رنگی امروزی به اسطوره‌ای دیروزی بدهد؛ شاید بتوان گفت این رهبران میانی همان کاوه‌های دوران هستند که می‌خروشند و فریاد می‌زنند و جهان را سراسر سوی داد می‌خوانند. کاوه‌هایی که بی‌پروا از ضحاکیان ندا در می‌دهند: «کسی کو هوای فریدون کند / دل از بند ضحاک بیرون کند».

 شاهزاده رضا پهلوی در بندی از «پیمان نوین» درباره «مسیر پیروزی» چنین گفته است: «مسیر پیروزی مشخص است: اعتصابات و اعتراضات و نافرمانی‌های مدنی را در نقاط مختلف کشور به هم پیوند بزنیم. در واحدهای کار و محلات، حلقه‌های کوچک اعتراض را شکل دهیم و نافرمانی مدنی را در هر شکلش تبلیغ کنیم. با پیوستن این حلقه‌های کوچک، به یکدیگر است که شبکه گسترده اعتراض در محل کار و زیست ما شکل خواهد گرفت. از خانواده‌های اعتصاب‌کنندگان و زندانیان سیاسی و عقیدتی پشتیبانی کنیم. رهبران میانی و میدانی، به‌ویژه آنهایی را که امروز پشت میله‌های زندان هستند، تنها نگذاریم».

Read More

This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)

همانطور که در بالا آمد «رهبران میانی» که شاهزاده رضا پهلوی به آنان اشاره می‌کند را به احتمال نزدیک به یقین می‌توان همان کاوه‌های دوران دانست که اکنون در دل واقعه، در قلب ایران زندگی می‌کنند؛ از فاطمه سپهری تا منوچهر بختیاری. شیرزنان و رادمردانی که داد از بیداد سر می‌دهند و کارزار «دادخواهی» راه می‌اندازند. داد از بیداد ۴۰ سال شکست زیر سایه‌ حکومت جمهوری اسلامی و پاسداران آن. پاسدارانی که اصل ۱۵۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی به صراحت «وظیفه» آنان را «نگهبانی» از انقلاب ۵۷ می‌داند. در آبان ۹۸، پاسداران انقلاب اسلامی مجریان وظیفه‌ قانونی خود علیه انقلاب ملی ایرانیان بودند. سرکوب خونین آبان ۹۸ از سوی سپاه پاسداران، بر اساس قانون اساسی جمهوری اسلامی صورت گرفت و تبلوری از «اجرای بی‌تنازل» آن بود که از قضا مورد تاکید همه‌ نیروها و ارکان نظام است؛ از میرحسین موسوی تا علی خامنه‌ای.

به گفتگو از رهبران میانی بازگردیم. درواقع اگر بخواهیم با زبانی تحلیلی‌تر درباره رهبران میانی و جایگاه آنان در انقلاب نوین ملت ایران سخن بگوییم، می‌توان اینگونه گفت که این انقلاب ملی سه سطح رهبری دارد؛ رهبری ملی، رهبران میانی و رهبران خیابانی. نگارنده‌ این خطوط بر این باور است که در فرایندی خیابانی - رسانه‌ای، بخش قابل‌توجهی از معترضان، شاهزاده رضا پهلوی را به عنوان رهبر ملی این انقلاب برگزیده‌اند؛ چنانکه همانطور که دیدیم این انتخاب غیررسمی و مردمی توسط رویترز طی گزارشی تفصیلی در دسامبر ۲۰۱۹ مورد اشاره قرار گرفت و این رسانه نیز بر این انتخاب ملی شهادت داد. 

فراموش نکنیم که لازمه‌ رهبری ملی یک خیزش سیاسی، شهرت گسترده و محبوبیت کلان است و به جرات می‌توان گفت اکنون و در این مقطع از تاریخ ایران، شاهزاده رضا پهلوی از این دو خصیصه در عرصه سیاسی برخوردار است. رهبران میانی نیز کسانی هستند که اگرچه شهرت و و محبوبیت رهبر ملی را ندارند، ولی در عین‌حال خاصیت بسیج‌کنندگی بالایی دارند و توان آن را دارند که در فاصله‌ بین امواج انقلاب، فضای اعتراضی را تداوم بخشند و گرمای انقلابی را حفظ کنند.

کاری که به عنوان نمونه امضاکنندگان بیانیه‌های ۱۴ با امضای آن بیانیه‌های مشهور کردند و آغازگر کارزاری فرامرزی شدند. نخستین بیانیه ۱۴ در خرداد ۱۳۹۸ منتشر شد؛ یعنی در فاصله‌ بین دی ۹۶ تا آبان ۹۸. درباره اهمیت این بیانیه‌ها کافی‌ست عبارت «بیانیه ۱۴» را در فضای اینترنت یا شبکه‌های اجتماعی جستجو کنیم و به انبوه واکنش‌ها بنگریم. این بیانیه‌ها بودند که چهره‌هایی چون «فاطمه سپهری» را به ملت ایران شناساندند. زنی که از مشهد در تلویزیون ایران‌اینترنشنال ظاهر می‌شود و در سخنی بسیار شجاعانه، چادر بر سر می‌گوید: «باید با بولدوزر از روی جمهوری اسلامی رد شد». 

درواقع آنچه یک فرد را به رهبری میانی انقلاب برمی‌کشاند، علاوه بر عناصر دیگر، عنصر شجاعت نیز است تا بتواند زیر فشارهای سنگین امنیتی - سیاسی رژیم تاب بیاورد. اگر در رفتار امضا‌کنندگان بیانیه‌های ۱۴ نفره، همچون محمدحسین سپهری، فاطمه سپهری، عباس واحدیان شاهرودی، جواد لعل محمدی، یا چهره‌هایی چون منوچهر بختیاری، ناهید شیرپیشه، گوهر عشقی، عبدالحمید معصومی تهرانی و چهره‌هایی از این دست دقیق شویم، عنصر شجاعت را نزد آنان کاملا برجسته می‌بینیم.

این رهبران میانی هستند که به فعالان خیابانی اعتراضات انگیزه می‌بخشند؛ فعالان خیابانی که احتمالا اصطلاح «رهبران میدانی» از سوی شاهزاده رضا پهلوی به آنان اشاره دارد، افرادی اغلب گمنام هستند که -‌به اصطلاح‌- در کف خیابان، سازماندهی حرکت‌های کمپینی و خیابانی را بر عهده دارند. این ارتباط بین رهبران میانی و رهبران خیابانی لزوما ارتباطی سیستماتیک و سازماندهی‌شده و مبتنی بر ساختار تشکیلاتی و دیدار چهره به چهره نیست و بلکه می‌تواند در دنیای امروز به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی و خط‌ دهی‌‌های رسانه‌ای صورت بپذیرد.

اگر این سه سطح رهبری را در این انقلاب ملی به رسمیت بشناسیم، می‌توانیم بگوییم که موتور محرکه‌ این انقلاب ملی نیز پیوند عاطفی / سیاسی / رسانه‌ای بین رهبر ملی، رهبران میانی و فعالان شجاع خیابانی یا همان رهبران میدانی است؛ موتور محرکه‌ای که یکی از نقاط عطف آن را می‌توان تماس تلفنی شاهزاده رضا پهلوی با منوچهر بختیاری و تسلیت و دل‌آرامی در باب جان‌باختن فرزند گرانمایه‌ی او - پویا بختیاری- دانست. تماسی که شجاعانه و علی‌رغم تمامی مخاطرات، از سوی منوچهر بختیاری علنی شد و عملا از ارتباط بین رهبر ملی و رهبران میانی، پرده‌برداری شد.

بدیهی‌ست که جمهوری اسلامی نیز آرام نمی‌نشیند و تلاش می‌کند در خطوط ارتباطی بین این سه سطح و برهم‌کنش‌های انگیزشی میان آنان اختلالات جدی ایجاد کند. دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی با توجه به تجربه ارزنده‌ای که از سرکوب جریانات اعتراضی در ۴۰ سال اخیر بدست آورده است و با توجه به شناختی که از سازوکار فعالیت نیروهای اعتراضی پیدا کرده است به خوبی و به درستی به این نکته واقف شده است که اگر بخواهد یک حرکت اعتراضی را فلج کند باید پیش و بیش از همه رهبریِ میانیِ انقلاب را فلج کند.

به فشار سنگینی که روی امضاکنندگان بیانیه ۱۴ نفره وجود دارد و زندان‌های سنگین و طولانی برای آنان بنگریم و به رفتار رژیم با چهره‌هایی همچون منوچهر بختیاری دقت کنیم. رژیم در جهاد سایبری سربازان خود در شبکه‌های اجتماعی تلاش کرد با برجسته‌سازی مسائل شخصی و خانوادگی منوچهر بختیاری، از اعتبار او بکاهد که البته در این زمینه کامیاب نبود. در شکست رسانه‌ای رژیم علیه منوچهر بختیاری چه شهادتی بالاتر از اینکه او در سالگرد آبان ۹۸ در زندان بندرعباس بسر می‌برد؟ 

اما بجاست که در اینجا به نقش فعالان برون‌مرزی اشاره شود؛ اگرچه مرکز ثقل تغییر در خیابان‌های ایران است، ولی آنچه این فعالان در انجام آن نباید هیچ تردیدی به خود راه دهند، ایجاد یک حفاظ نامحسوس رسانه‌ای حول رهبران میانی به واسطه تبلیغ مدام آنان در رسانه‌های معظم و معتبر خارجی است. چنانکه شاهزاده رضا پهلوی در پیمان نوین خود به روشنی از فعالان برون مرز نیز سخن رانده است و گفته است: «در خارج از کشور، در رساندن صدای مردم داخل و در صورت امکان با پشتیبانی مالی از آنهایی که نیازمندند، به وظیفه میهنی خود عمل کنیم». 

باید با بازتاب پیاپی کوچک‌ترین فعالیت‌های اعتراضی رهبران میانی فضایی را پدید آورد که دستگاه سرکوب جمهوری اسلامی یا توان بازداشت آنان را نداشته باشند یا دست‌کم برای آن هزینه‌ای سنگین بپردازند تا پرداخت این هزینه‌های سنگین بتواند توان رسانه‌ای‌-‌امنیتی رژیم را هر چه بیشتر مستهلک سازد. استهلاکی که در کنار مولفه‌های دیگر، بی‌گمان نقشی اساسی در ریزش نیروهای نگهدارنده‌ رژیم و سقوط نهایی آن خواهد داشت. 

دیدگاه و نظرات ابراز شده در این مقاله لزوماً سیاست یا موضع ایندیپندنت فارسی را منعکس نمی کند.

بیشتر از دیدگاه